تبیان، دستیار زندگی
از آیات چهارگانة 37 تا 40 سورة برائت از صفحة 193، سه‌ آیة نخست به مسألة جِهاد در برابر دشمن اشاره می‌كند....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : خسرو داودی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فضیلت برای ‌كه؟

فضیلت برای‌ که؟

می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.

به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:

        اول: تمام دانش آموزان طبق استعداد خود در امور و انجام برنامه ها مشارکت می نمایند.

دوم: مطابق با ایام اله برای پیدا کردن مطالب مناسب روز و اجرای برنامه به دنبال مطالبی از قبیل شعر، مقاله، طنز و غیره هستند.
سوم: مراسم آغازین مدرسه از یک نواخت بودن و احیاناً خسته کننده بودن به پویایی و سرشار بودن تبدیل می شود.

یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، تلاوت آیاتی از قرآن مجید است، ‌در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.

در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد.

در این مقاله آیات صفحه 193، مورد بررسی قرار می گیرد...

شش آیة 37 تا 40 سورة توبه  از صفحة 193، توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود.

شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.

جهت دریافت  فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.

از آیات چهارگانه 37 تا 40 سورة برائت از صفحة 193، سه‌آیة نخست به مسألة جِهاد در برابر دشمن اشاره می‌كند.

آیة پایانی این‌صفحه نیز بحث جهاد را تكمیل‌كرده و اضافه می‌فرماید:

«اگر شما به یاری پیامبر (ص) بر نخیزید، خدا یاری‌اش می‌كند؛ همان‌گونه‌ كه در گذشته، یاری‌اش‌كرد». درآن‌شرایط بسیار سختِ هجرت از مكّه ‌كه تنها بود و یار و یاوری نداشت، خدا كمكش‌ كرد و پیروز شد. اكنون نیز اگر شما حمایتش نكنید، باز همان ‌قدرت، حامی و ناصر اوست.

این ‌آیه، از آیاتی است ‌كه میان مفسّران شیعه و سنّی بحث‌انگیز شده‌است! برای این ‌كه در این‌آیه، اشاره‌ای به ابوبكر رفته و از این‌جهت، دست‌آویزی برای اهل تسنّن شده و در مقام اثبات فضیلت برای ابوبكر برآمده و سخنانی‌گفته‌اند. حتّی فخر رازی، صاحب تفسیركبیركه از علمای بزرگ سنّی است، از این‌آیه به‌زعم خویش دوازده فضیلت برای ابوبكر استنباط ‌كرده ‌است. حال، ما به کمک خداوند، تا اندازه‌ای ‌كه می‌توانیم، به توضیح جملات ‌آیه می‌پردازیم‌ كه با مفاد آیه ‌آشنا شویم.

خداوند می‌فرماید: «اگر شما او را یاری نكنید، خدا یاریش می‌كند؛ همان ‌گونه‌ كه درگذشته، او را یاری‌ كرده ‌است».

حال،آن ‌نصرت در چه زمانی بوده‌است؟ «إذ أخرَجَهُ الَّذینَ‌كَفَروا؛آن‌هنگامی‌كه مردم ‌كافِر او را از مكّه بیرون‌كردند».

می‌دانیم‌كه در شب اوّل ربیع‌الاوّل، چهل یا صد شمشیرزن از قبایل متعدّد خانة پیامبراكرم(ص) را محاصره‌كردندكه شبانه بریزند و او را در بستر خواب به قتل برسانند تا خونش در بین همة قبایل پخش شود و بنی‌هاشم نتوانند با همة قبایل به جنگ و ستیز برخیزند! ناچار خون‌بها می‌گیرند و غائله می‌خوابد. لذا پیامبر(ص) درآن‌شب، با وحی الهی مأمور شد به‌قصد هجرت، از خانه خارج شود، در حالی‌كه «ثانِیَ اثنَین»؛ «دومینِ دو نفر» بود.

فضیلت برای‌ که؟

آیه نشان می‌دهدكه یك نفر همراه پیامبر(ص) بوده، ولی مشخّص نمی‌كند آن ‌نفرِ همراه، چه‌كسی بوده و از كجا و به چه انگیزه‌ای همراه شده؟

امّا بر حسَب تاریخ قطعی، ابوبكر بوده‌است. به‌هر حال، رسول اكرم(ص) با همراهش به سمت غار ثوركه در سمت جنوب مكّه واقع شده، رفتند؛ «إذ هُما فِی الغار؛ و داخل غار شدند» تا مشركان ‌كه در تعقیبشان بودند، به ‌آن ها دست نیابند.

چون وقتی‌آن ها از رفتن پیامبر اكرم(ص) مطّلع شدند، به تعقیبش پرداختند. كسی را هم‌كه ردّ پا را می‌شناخت، آوردند و او تشخیص دادكه از این‌راه رفته و تا این‌جا، یك نفر بوده و از این‌جا، دو نفر شده‌اند.

مشركان به تعقیب ادامه دادند تا كنار غار رسیدند و گفتند: تا این‌جا آمده، ولی بعد به‌كجا رفته‌اند، معلوم نیست. گفتند: شاید داخل غار رفته‌اند. لذا جلوی غار آمدند تا جست‌ و جو كنند. ولی دیدند تار عنكبوت ضخیمی بر دهانة غار تنیده شده‌ كه اگركسی ازآن عبوركرده ‌بود، می‌بایست پاره می‌شد. و نیز،كبوترانی در مَدخَل غار لانه‌كرده و تخم‌گذارده‌ بودند كه اگر كسی داخل غار شده‌ بود، لانة كبوترها به هم می‌خورد. و حال ‌آن‌ كه نه لانه به هم خورده و نه تار عنكبوت پاره شده‌بود.

در همین‌ موقع ‌كه‌ آن ها مشغول ‌گفت‌وگو بودند، ابوبكر سخت به اضطراب و وحشت افتاد و گفت: الآن است‌ كه داخل غار بشوند و ما را بكشند. و نزدیك بود داد بزند و پیامبر(ص) را لو بدهد. لذا رسول اكرم(ص) او را تسكین می‌داد و «به او می‌فرمود: غصّه نخور، خدا با ماست»؛ «إذ یَقولُ لِصاحِبِه: لاتَحزَن، إنَّ اللهَ مَعَنا».

می‌فرماید: وَ اضرِب لَهُم مَثَلا رَجُلَینِ جَعَلنا لأحَدِهِما جَنَّتَین؛ برای مردم، مثالی بیان ‌كن:

داستان ‌آن‌ دو مرد را كه برای یكی ازآن ها، دو باغ قرار دادیم؛ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أنَا أكثَرُ مِنكَ مالاً وَ أعَزُّ نَفَرا؛ آن‌ مرد كافر به صاحبش‌كه مۆمن بود، گفت: من از تو ثروتمندتر و نیرومندتر هستم؛ قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُه: أ كَفَرتَ بِالَّذی خَلَقَكَ مِن تُراب، ثُمَّ مِن نُطفَه، ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلا؟

آن ‌مرد مۆمن به صاحبش‌ كه ‌كافر بود، گفت: آیا به ‌آن ‌خدایی ‌كه تو را از خاك و نطفه‌ آفریده و انسانت ‌كرده ‌است، كافر شدی؟ این‌آیات، دلالت بر این داردكه ممكن است مۆمن وكافری در جهتی «صاحب» یكدیگر باشند؛ یعنی، با هم مصاحبت داشته‌باشند؛ و مصاحب مۆمن بودن، دلیل بر مۆمن بودن و دارای فضیلت بودن نمی‌باشد.

و نیز، در سورة یوسف،آن‌جا كه حضرت یوسف(ع) با دو نفركافر هم‌زندان بود، به‌ آن ها خطاب می‌كند: یا صاحِبَیِ السِّجن، أأربابٌ مُتَفَرِّقون خَیر؟ ازآن‌دو نفركافر، تعبیر به صاحب‌ كرده ‌كه: ای دو صاحب زندان و ای دو یار زندانی...

در سورة نساء هم داریم: وَ بِالوالِدَینِ إحسانا وَ بِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساكینِ وَ الجارِ ذِی القُربی وَ الجارِ الجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالجَنب؛ با مردم خوش‌رفتار باشید: به والدین احسان‌كنید و به خویشاوندان و یتیمان و مساكین و همسایة نزدیك و همسایة دور وآن‌كسی‌كه صاحِبِ بِالجَنب است، یعنی با شما همنشین است، احسان‌كنید.

بنابراین، همسر، رفیق، هم‌كلاسی، هم‌درس و همسفر انسان، همه، صاحِبِ بِالجَنب می‌باشند. پس،

كلمة صاحب در قرآن، به‌معنای همراه و همنشین است.

در این‌آیه هم خدا ابوبكر را صاحب پیامبر معرّفی كرده، یعنی همراه ‌آن‌ حضرت در غار بوده و به‌قول اهل تسنن: یار غار و هم‌غار با رسول بوده‌است، ولی فهمیدیم‌كه هم‌غار بودن با رسول فضیلتی نمی‌باشد.

كلمة دیگر، «لاتَحزَن» است‌ كه پیامبر اكرم(ص) به همراهش فرمود: «محزون مباش». این‌كلمه هم نه‌تنها، دلیل بر فضیلت نیست، بلكه بر نقص و کوتاهی دلالت می کند. زیرا قرآن می‌فرماید: ألا إنَّ أولیاءَ الله، لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛ توجّه! كه اولیا و دوستان خدا، نه ترسی برآنها غالب می‌شود و نه محزون می‌گردند.

فضیلت برای‌ که؟

پس، آن ‌نفرِ همراه، پیامبر اكرم(ص)  باید می‌گفت: خوشا به حال من‌كه با پیامبر، همراه هستم؛ اگر بمیرم، با او می‌میرم و اگر زنده بمانم، باز، با او هستم.

زیرا پیامبر (ص) طبق دستور خدا و در پناه خدا، به وظیفه عمل‌كرده و هجرت‌كرده‌است و هجرت، زمینه‌ساز آن‌ همه پیروزی‌ها و عظَمت‌ها شد و باب سعادت دو جهان را به روی جامعة بشر گشود!

این‌كه ترس و وحشت و غصّه و اندوه ندارد. و پیامبر اكرم (ص) به او دلداری می‌دادكه: «لاتَحزَن! إنَّ اللهَ مَعَنا»؛ «غصّه نخور! خدا با ما و نگه‌دار ماست».

باز اهل تسنن به جملة «إنَّ اللهَ مَعَنا» استناد کرده و می‌گویند: قرآن ‌گفته ‌كه: «خدا با ابوبكر مَعیّت دارد و با اوست».

در صورتی که اوّلاً: خدا با همه هست، چنان‌كه فرموده: هُوَ مَعَكُم أینَ ما كُنتُم؛ او با شماست در هر جا كه باشید. این‌معیّتِ عامّة خدا كه شامل حال همة آدمیان، اعمّ از مۆمن وكافر و بلكه جملة عالمیان می‌باشد، دلیل بر فضیلت نیست.

ثانیاً: معیّت خاصّه‌كه عبارت از لطف و عنایت مخصوص خدا دربارة پیامبران(ع) است، در این‌جا مختصّ رسول اكرم(ص) است. مُنتَها، اگر می‌فرمود: إنَّ اللهَ مَعی؛ خدا با من است، او آرام نمی‌گرفت و می‌گفت: با تو بودن خدا، چه نفعی به حال من دارد؟ من می‌ترسم و داد می‌زنم. و لذا فرمود: «إنَّ اللهَ مَعَنا»؛ «خدا با ماست». تا اوآرام بگیرد و فریاد نكشد. و طبیعی است‌كه به‌خاطر یك‌گل، صدها خارآب می‌خورند.

بعد، روی جملة دیگر آیه نیز، زیاد تقلاّ و تلاش‌كرده و داد سخن داده و گفته‌اند: قرآن می‌فرماید: «فَأنزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلَیه وَ أیَّدَهُ بِجُنودٍ لَم تَرَوها؛ خدا سكینة خود را بر او نازل‌ و با لشكریانی‌كه مشاهده نمی‌كردید، او را تقویت كرد.» و روی عبارت «عَلَیه» زیاد تكیه دارندكه خداوند سكینه و آرامش خود را به او داد. حال، باید دید مقصود از «او»كیست؟

اوّلاً: باید دانست ‌كه سكینه یك موهبت عظیم الهی است‌كه نصیب هركس نمی‌شود؛ عطیّة عُظمایی است‌ كه وقتی در جان و قلب‌كسی حاصل شود، او ازكوه محكم‌تر می‌گردد و هیچ‌گونه اضطراب و تشویشی به درون او راه نمی‌یابد.

ثانیاً: با توجه به آن چه از قرآن‌كریم استفاده می شود، سكینه و ایمان متلازم یكدیگرند! یعنی، هرجا كه ایمان هست، سكینه هست و هرجا كه سكینه نیست، ایمان نیست؛ البتّه، با حفظ مراتب.

حال، در این‌آیه می‌بینیم سكینه را به خدا نسبت داده و فرموده: «سَكینَتَه»؛ «سكینة خدا» و معلوم می‌كند كه این‌حالتِ آرامشِ مخصوصِ روحی، نعمتِ بزرگ خداست. بعد ضمیر در عَلَیه را مفردآورده و می‌فهماند كه خدا سكینه را در غار به یك نفر داده‌است!

حال،آن‌یك‌نفركیست؟ اگر بگوییم مراد ازآن‌یك‌نفر ابوبكر است، لازمه‌اش این می‌شود كه پیامبر در غار، عاری از سكینه بوده و این، معقول نیست.

و اگر بگوییم: مالِ هر دو است، پس باید ضمیر مفردِ «عَلَیه» به‌صورت مُثَنّی عَلَیهِما باشد. یعنی سكینه بر دو نفر داده شده است. درحالی ‌كه چنین نفرموده، بلكه عَلَیه فرموده‌است. یعنی، آن ‌كسی ‌كه به او سكینه داده شده، یك‌نفر است وآن‌یك‌نفر، طبعاً رسول خدا خواهد بود. و در نتیجه، معلوم می‌شود كه ابوبكر دارای سكینه نبوده‌است.

و از آن‌ جا كه قبلاً نیزگفته شد كه: از نظر قرآن‌ كریم، سكینه و ایمان متلازم یكدیگرند،آن‌جا كه سكینه نیست، ایمان نیست.

به‌علاوه، در جملة «وَ أیَّدَهُ بِجُنودٍ لَم تَرَوها»كه پس از جملة «فَأنزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلَیه»آمده و معنایش این‌است‌ كه «خدا او را با لشكریانی ‌كه ‌آن ها را نمی‌بینید، تقویت‌كرد»، بسیار روشن است‌ كه مقصود از «كسی‌كه خداوند او را با لشكریان نامرئی‌كه فرشتگانند، تقویت‌كرده» رسول خداست و به‌قاعدة وحدت سیاق ‌آیه، مرجع ضمیر «عَلَیه»، همان‌ كسی است‌كه مرجع ضمیر در «أیَّدَه» می‌باشد و او، شخص رسول خداست ‌كه هم مورد نزول سكینه است و هم مورد تأیید فرشتگان.

به این ‌نكته نیز باید توجّه ‌كرد كه درآیة «غار»، مقصود اصلی، اثبات نصرت خدا دربارة رسول اكرم(ص) است و به تعبیری می‌توان ‌گفت: اصل داستان درآیه، داستان نصرت خداست و قهرمان داستان نیز، شخص رسول خداست و هیچ فرد دیگری مورد توجّه نیست.

و لذا تمام ضمایر مفرد درآیه، راجع به شخص ‌آن ‌حضرت(ص) است. حال، اگر در وسط آیه ضمیر عَلَیه به ابوبكر برگردد، هم وحدت سیاق از بین می‌رود كه ‌آن خِلاف قانون بَلاغت است و هم پای فرد دیگری غیر قهرمان داستان به میان می‌آیدكه‌آن نیز، خلاف مقصد اصلی داستان است.


مرکز یادگیری سایت تبیان

تهیه: علی هندی، ویراستار: سید علی مرتضوی