آنتوان چخوف در جهان داستان
آنتوان چخوف از بزرگترین نویسندگان روسیه و به تعبیری «مهمترین داستانکوتاهنویس همهی دورانها»است. برخی از عبارتهایی که در توصیف و ستایش آنتوان چخوف (1904-1860 میلادی) نوشته شده اندکی اغراقآمیز به نظر میرسد. اما تاثیری که آثار او با گذشت بیش از یک قرن از مرگش، بر نویسندگان میگذارد و توجه خوانندگان به نوشتههایش، او را در جایگاهی قرار میدهد که نصیب کمتر داستاننویسی شده است. چخوف از سالهای جوانی، همانقدر مورد علاقهی خوانندگانش بود که احترام همکارانش را برمیانگیخت؛ نویسندهای که هنگام مرگ زودهنگام در چهل و چهار سالگی، ربع قرن نوشتن بیوقفه را پشت سر میگذاشت و حدود هفتصد داستان کوتاه نوشته بود.
آثاری که هنوز میشود دوباره خواند
لف تالستوی چند سالی پیش از مرگش مینویسد «چخوف ار معدود نویسندگانی است که مانند چارلز دیکنز و پوشکین، همیشه میشود کارهایشان را دوباره خواند.» نویسندهی «جنگ و صلح» این را اواخر قرن نوزدهم، زمانی نوشت که شهرت و اعتباری جهانی داشت و پنهان نمیکرد، آثار نویسندگان نسل جوان زیاد به مذاقش خوش نمیآید. چخوف یکی از این نویسندگانی بود که تازه سی سالگی را پشت سر گذاشته بود. در میان مطرحترین داستاننویسان امروز نیز کم نیستند کسانی که مانند تالستوی آثار چخوف را همچنان خواندنی میدانند. ریموند کارور آمریکایی یکی از اینهاست که در داستانی به زندگی نویسندهی روسی میپردازد و علاقهی خود را به آثارش نشان میدهد.
آنتوان چخوف نوشتن و انتشار آثارش را پیش از بیست سالگی شروع کرد و خیلی زود مورد توجه خوانندگان و منتقدان قرار گرفت. این استقبال عمدتاً متوجه نوشتههای طنز و داستانهای کوتاهش میشد. نخستین نمایشنامههای او چنان با سردی و انتقاد روبرو بود که چخوف را تا مرز دست کشیدن از این کار پیش برد. اولین موفقیت چخوف در این زمینه اجرای «مرغ دریایی» در سالن تئاتر مسکو، هفت سال پیش از مرگش بود. او در این دوران داستاننویسی مشهور بود که آوازهاش هر روز از مرزهای روسیه فراتر میرفت.
تحصیل پزشکی با درآمد نویسندگی
چخوف از 20 تا 24 سالگی، هنگام تحصیل پزشکی از راه نوشتن متنهای کوتاه و طنز مخارج مادر، خواهر و بردرانش را نیز تامین میکرد. این نوشتهها در نشریههای آن زمان و با نام مستعار منتشر میشد. در سال 1884، همزمان چند اتفاق مهم در زندگی چخوف افتاد؛ پزشک شد و در حومه مسکو مطب باز کرد، نخستین مجموعه داستانش منتشر شد، و نخستین علائم ابتلا به بیماری سل در او بروز کرد. از همین سال بود که چخوف داستانهایش را با نام خودش منتشر میکرد. دومین مجموعه از این داستانهای کوتاه، «هنگام غروب»، جایزه پوشکین را از بخش ادبیات آکادمی علوم روسیه (1888) نصیب نویسنده کرد. شهرت و محبوبیت چخوف با اجرای موفقیتآمیز نمایشنامههایش به اوج رسید. در تشیع جنازهاش، آنگونه که ماکسیم گورگی شرح جزییات آن را نوشته، به جز روشنفکران و نویسندگان جمعیت مردم عادی به قدری زیاد بود که چندین خیابان مسکو بسته شده بود.
نویسندهی «باغ آلبالو» با اغلب هنرمندان همعصرش، از جمله چایکوفسکی و ماکسیم گورگی رابطهای دوستانه داشت. او در سال 1900 به عضویت افتخاری آکادمی علوم انتخاب میشود، اما دو سال بعد به عنوان اعتراض به بازپس گرفتن این عنوان از ماکسیم گورگی، به دلیل فعالیتها و مواضع سیاسی او، از عضویت در آکادمی کناره گرفت.
چخوف در آلمان، از قرن نوزدهم تا قرن بیست و یکم
بیماری سل بر نیمهی دوم زندگی کوتاه آنتوان چخوف سایه افکند. او بارها برای استراحت مجبور به دور ماندن از خانه بود. آسایشگاهی در بادنوایلر، در جنوب آلمان مکانی بود که چخوف هفتههای آخر عمرش را در آنجا گذراند. چهار سال پس از مرگ نویسنده مجسمه برنزی او در این شهر رونمایی شد. این نخستین مجسمهی او و اولین بنای یادبودی بود که خارج از مرزهای روسیه برای یکی از نویسندگان این کشور برپا میشد.
از سال 1926 تا کنون دهها فیلم بر مبنای آثار چخوف ساخته شده. در سالهای 2003 و 2007 «مرغ دریایی» الهامبخش دو فیلم سینمایی شده است و سال 2005 فیلم دیگری بر اساس نمایشنامه «سه خواهر» ساخته شد. آشنایی آلمانیزبانها با آثار چخوف به سالهای پیش از اقامتش در بادنوایلر مربوط میشود. این توجه تا امروز ادامه دارد.
ترجمه آثار چخوف به زبان آلمانی، از اواخر قرن نوزدهم میلادی آغاز شد و تا قرن بیست و یکم ادامه یافته است. پتر اوربان، مترجم مشهور ادبیات روسی، از دو سه سال پیش دست به کار ترجمهی مجموعهی نوشتههای چخوف شده است که ظاهراً بیش از چهار هزار و پانصد صفحه خواهد بود. آکادمی علوم روسیه انتشار ویرایش تازهای از کلیهی آثار چخوف را در سال 1974 آغاز کرد. این مجموعه در سی جلد تنظیم شده و دوازده جلد آن به نامههای او اختصاص دارد.
داستاننویس؛ شاهد به جای قاضی
چخوف از نخستین کسانی بود که ایجاز یا اقتصاد کلمه را در داستاننویسی به دقیقترین شکل ممکن پیاده کرد. بسیاری از نویسندگان، حتا تا امروز، او را سرمشق خود میدانند. ایجاز و بیطرفی شاید دو ویژگی مهم سبک کار چخوف باشد. او گرچه از نویسندگان رئالیست به شمار میرود، برخلاف برخی از بزرگان این سبک چون بالزاک، علاقهای به تشریح جزییات رفتار، گفتار و موقعیت شخصیتهای داستانهایش نداشت. مهمتر این که، چخوف عمیقاً معتقد بود کار نویسنده قضاوت انسانها و ارشاد آنها نیست. این رویکردی است که چخوف از همان سالهای نخست نویسدگی آگاهانه انتخاب کرد و همواره به آن پایبند بود.
پرهیز از دادن حکمهای قطعی درباره انگیزه و نتیجهی کنش و گفتار آدمها در پایانبندی بسیاری از داستانهای او نمایان است. داستانهایی که نویسنده عاقبت آن را به تشخیص و تخیل خواننده سپرده است. چخوف در یکی از نامههای خود، 1888، و با همان سبک نوشتن فشرده و دقیقاش چرایی این انتخاب آگاهانه را تشریح میکند: «گمان نمیکنم که وظیفه نویسنده پاسخ دادن به پرسشهایی در مورد خدا، بدبینی، خوشبینی یا مسائلی از این قبیل باشد. مسئله نویسنده به تصویر کشیدن و نشان دادن این است که چه کسی، چگونه و در چه موقعیتی در مورد این موضوعها چیزی گفته یا چیزی اندیشیده. هنرمند نباید قاضی شخصیتهای آثارش و گفتههای آنها باشد؛ باید شاهدی بیطرف و خونسرد بماند. قضاوت بر عهدهی هیات منصفه است، یعنی بر عهدهی خوانندگان. مسئلهی من [به عنوان نویسنده] فقط داشتن استعداد است، یعنی باید این توانایی را داشته باشم که اظهارات مهم را از غیرمهم تشخیص دهم، بر شخصیت داستانم نور بیفکنم و حرف آنها را بزنم.»
پیشگامان داستاننویسی فارسی، مترجمان چخوف
آغاز ترجمهی داستانهای چخوف به فارسی با شروع داستاننویسی مدرن در ایران همزمان بوده است؛ اتفاقی نیست که سه نویسندهی پیشگام داستاننویسی ما، محمد علی جمالزاده، بزرگ علوی و صادق هدایت، همه از مترجمان آثار همکار روسیشان بودهاند. نجف دریابندری، سیمین دانشور، کریم کشاورز، هوشنگ پیرنظر، رضا آذرخشی، احمد گلشیری، و احمد شاملو از جمله افرادی هستند که در سالهای بعد داستانها و نمایشنامههایی از چخوف را به فارسی برگرداندهاند.
سروژ استپانیان و عبدالحسین نوشین از نخستین مترجمان چخوف محسوب میشوند. نوشین اوایل دههی ده خورشیدی مجموعهای زیر عنوان «بانو با سگ ملوس و داستانهای دیگر» چخوف را در روسیه (انتشارات پروگرس) منتشر کرد. این اثر در سال 1384، 35 سال پس از مرگ مترجم بار دیگر در ایران به چاپ رسیده است. عبدالحسین نوشین (1350 – 1285 خورشیدی) از پایهگذاران تئاتر در ایران به شمار میرود و در دههی سی میلادی در جشنواره تئاتر مسکو شرکت داشت.
استپانیان هم بعد از ترجمههای پراکندهی آثاری از این نویسندهی روسی مشغول برگرداندن مجموعهی آثار او به فارسی شد. چهار جلد از این مجموعه شامل داستانها، یک جلد یادداشتهای سفر و دو کتاب نمایشنامههای چخوف هستند. این کار عظیم با مرگ استپانیان ناتمام ماند و اکنون ناهید کاشیچی با ترجمهی نامههای چخوف، در سه جلد، آن را ادامه میدهد. انتشار این کتابها را انتشارات توس از اوایل دههی هفتاد شروع کرده است.
ترجمههای مکرر و ادامهی انتشار آثار چخوف
نگاهی به کتابهای تازه منتشر شدهی آنتوان چخوف در یک دههی گذشته و تجدید چاپ آثار او به زبان فارسی نشان میدهد، این نویسندهی روسی به هیچ وجه فراموش شده نیست؛ «برگزیده داستانهای آنتوان چخوف» ترجمهی رضا آذرخشی و هوشنگ رادپور که چاپ سوم آن 1387 در مشهد منتشر شد؛ «به سلامتی خانمها» ترجمهی حمیدرضا آتشبرآب و بابک شهاب که چاپ دوم آن را انتشارات آهنگ دیگر، 1383، به بازار عرضه کرد، ترجمهی دیگری زیر همین عنوان از احمد پوری که 1381 منتشر شد؛ «آنتوان چخوف، بهترین داستانهای کوتاه» ترجمهی احمد گلشیری، انتشارات نگاه، 1381؛ «آنتوان پاولوویچ چخوف» که سال 1379 در سلسلهی معرفینامهی «ادبیات روس» زیر نظر خشایار دیهیمی از سوی چاپ نشر نی به بازار آمد؛ چاپ سوم «نامههای چخوف به همسرش»، آذر ماه 1388، با ترجمهی احمد پوری و .... تعداد اندکی از کتابهایی هستند که در ده سال گذشته از چخوف به فارسیزبانان عرضه شدهاند.
ترجمههای مکرر از آثار این نویسنده به فارسی نیز سابقهای طولانی دارد. ایرج کابلی سالها پیش در یادداشتی بر برگردان چند داستان چخوف مینویسد «با احمد شاملو قرار گذاشته بودیم که مجموعهیِ آثار آنتوان چخوف را ترجمه کنیم. کار را از آغاز جلد ِ یکم مجموعهیِ آثار او شروع کردیم. مقداری پیش رفته بودیم که منتخبی از آثار این نویسنده با عنوان ِ مجموعهیِ آثار با ترجمهیِ زندهیاد سروژ استپانیان منتشر شد؛ از همین رو تصمیم گرفتیم دنبالهیِ کار را رها کنیم.» استپانیان بیشتر ترجمهی منتشر شده از آثار چخوف را در کارنامهی خود دارد و از معدود مترجمانی است که این آثار را از زبان اصلی به فارسی برگردانده است.
بخش ادبیات تبیان
منبع: ایراس