تبیان، دستیار زندگی
«کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه» سومین بخش از سه‌گانه‌ای با محوریت عروسک محبوب سه دهه است که در شرایط حال حاضر ناجی سینمای ایران محسوب می‌شود، اما در انتخاب مخاطب هدف سرگردان است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلاه قرمزی ،سرگردان در انتخاب مخاطب


«کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه» سومین بخش از سه‌گانه‌ای با محوریت عروسک محبوب سه دهه است که در شرایط حال حاضر ناجی سینمای ایران محسوب می‌شود، اما در انتخاب مخاطب هدف سرگردان است.

کلاه قرمزی منجی سینما

زوج طلایی کلاه‌قرمزی و پسرخاله یا به گفته بهتر ایرج طهماسب و حمید جبلی حدود سه دهه است که با هوشمندی مخاطب کودک و بزرگسال را با خود و آثارشان در تلویزیون و سینما همراه کرده‌اند. زمانی طولانی که وقتی مخاطب را کودکی در نظر بگیریم که در طول سه دهه همراه با این عروسک‌ها بزرگ شده و رویاها، آرزوها و دغدغه‌هایش قد کشیده، اهمیت این همراهی و طبیعتا کاری که این زوج انجام داده‌اند نمایان می‌شود.

عروسک بازیگوش کلاه‌قرمزی پس از محبوبیت تلویزیونی در کنار آقای مجری و پیوستن پسرخاله‌ی زحمتکش و دلسوز به او، آنچنان مقبول طبع مخاطبان افتاد که همه برای تماشای این زوج مکمل بر پرده عریض سینما لحظه‌شماری می‌کردند.

«کلاه‌قرمزی و پسرخاله» ماحصل این انتظار بود که توانست از هر دو طرف جواب بگیرد آن هم بر بستر قصه‌ای که به شکلی هوشمندانه به مقطع قبل از ورود کلاه‌قرمزی به تلویزیون و چگونگی آشنایی او با آقای مجری می‌پرداخت. طبعاً رابطه پسرخاله با کلاه‌قرمزی در همین مقطع هم تعریف‌شده بود و این دو کاراکتر عروسکی با تکیه بر شخصیت‌پردازی و ویژگی‌هایشان بسط پیدا کردند و بسیاری از کدهای رفتاری آنها به واسطه این پیشینه شناسنامه‌دار و منطقی شد.

مثلا دلیل شیطنت و مودب نبودن کلاه‌قرمزی و تلاش او برای جلب محبت و توجه آقای مجری به نداشتن کانون خانواده و پدر و مادر و بزرگ شدن در دامان مادربزرگ تعمیم پیدا کرد که می‌توانست این عروسک و رفتارهایش را به شکلی واقعی و منطقی واجد نقطه آغاز کند و به چرایی‌هایش ورای دنیای فانتزی و تخیلی حاکم بر قصه و فیلم، پاسخ بدهد.

عروسک بازیگوش کلاه‌قرمزی پس از محبوبیت تلویزیونی در کنار آقای مجری و پیوستن پسرخاله‌ی زحمتکش و دلسوز به او، آنچنان مقبول طبع مخاطبان افتاد که همه برای تماشای این زوج مکمل بر پرده عریض سینما لحظه‌شماری می‌کردند.

«کلاه‌قرمزی و سروناز» دومین بخش از این سه‌گانه بود که در دورانی که این عروسک از رسانه تلویزیون فاصله  گرفته بود به سینماها راه یافت. در این فیلم شخصیت‌های مکمل با توجه به نیاز درام و داستان وارد قصه‌ای شدند که بیش از هر چیز تابعی از کلیشه‌ها بود بخصوص در شخصیت‌پردازی و نوع نگاه به کاراکترها و کنش و واکنش‌هایشان.

در فاصله اکران دومین بخش از این سه‌گانه تا امروز که سومین بخش آن بر اکران سینماهاست، عروسک کلاه‌قرمزی به خانه قدیمی خود یعنی تلویزیون بازگشت. نوروز 88 و پس از آن نوروز 90 و 91 زمان این رجعت دوباره بود که با استقبال گسترده مخاطبان دیروز و امروز مواجه شد.

کلاه قرمزی منجی سینما

در این رجعت آنچه اهمیت پیدا کرد تکیه بر این زوج جذاب و امتحان پس‌داده بود در کنار کاراکترهای مکمل جدید که هر کدام شناسنامه‌ دراماتیک خود را داشتند و به واسطه نگاه خاص و موشکافانه اجتماعی- فلسفی که در خلق آنها وجود داشت دست همراهی مخاطب بزرگسال را در کنار مخاطب کودک رها نکردند.

حضور کاراکترهایی مثل پسرعمه‌زا، فامیل دور، ببعی، آقای همساده و جیگر که فراتر از تیپ، دیدگاه و فلسفه خاصی پشت شکل‌گیری آنها قرار داشت، در راستای چنین دغدغه‌ای بود. همانطور که آخرین بخش از این سه‌گانه نیز تلاش کرده این دو گروه مخاطب را در کنار هم قرار دهد و آنچه کمرنگ شده وجود قصه‌ای محکم و متشکل از منطق روابط علت و معلولی در دنیای فانتزی فیلم است.

به همین دلیل است که قصه با یک بحران آغاز شده و در ادامه این بحران تشدید می‌شود. قصه خانواده‌ای نصفه و نیمه شامل آقای مجری، کلاه‌قرمزی و پسرخاله که به دلیل سهل‌انگاری پسرعمه‌زا خانه‌شان به هوا می‌رود و از ابتدا تا انتهای فیلم این خانواده‌ی بدون زن- مادر- همسر را بی‌خانمان و خرابه‌نشین می‌بینیم. در واقع پیام کلاه‌قرمزی و پسرخاله به خبرنگار تلویزیون، پیامی است از متن جامعه به مخاطبان بزرگسال برخاسته از دل این جامعه (پیام ما: بدبختی!)

برای رسیدن به این چیدمان که از دل آن روند اتفاقات فیلم شکل می‌گیرد پاسخی به سوال‌هایی مثل نبود نرگس (همسر آقای مجری) داده نمی‌شود تا با استفاده از پتانسیل نبود یک زن- مادر- همسر، وجه مادرانه کلاه‌قرمزی نمود پیدا کرده و قصه پیش برود و حالا این عروسک را با همه بازیگوشی و شیطنت‌هایش در جایگاهی تعیین‌کننده ببینیم که هدف و دغدغه بزرگانه‌ای دارد.

کلاه قرمزی منجی سینما

با چنین دغدغه‌ای تلاش کلاه‌قرمزی برای مراقبت از نوزادی که پیدا کرده و شستن و تمیز کردن او روند قصه را شکل می‌دهد. همانطور که این عروسک در ادامه به راحتی تصمیم می گیرد ازدواج کند و مادری برای بچه بیاورد، بعد به سربازی می‌رود تا به او زن بدهند، بعد هم از زندان سردرمی آورد و نهایتاً روی صندلی متهم ردیف اول یک دادگاه واقعی می‌نشیند.

همه اینها اتفاقات دراماتیکی هستند که حضور یکی از آنها برای قهرمان یک فیلم کفایت می‌کند تا حلقه شرایط تنگتر شده و موقعیت تراژیک شود. اما زهر این تراژدی با تمرکز نکردن بر ریشه و علل منطقی بحران و مشکلات به نوعی گرفته شده و به همین دلیل می‌تواند مخاطب کودک را با رویه سطحی اتفاقات، طنز جاری و ترانه‌های گاه و بیگاه همراه کند اما برای مخاطب بزرگسال به مثابه کدهای پراکنده‌ای تلقی می‌شود که به سنتز نهایی نمی‌رسد.

این ویژگی را می‌توان به عنوان امتیاز اولیه فیلم «کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه» تلقی کرد که با هدف جذب این دو گروه از مخاطبان، تا امروز توانسته به این فروش رویایی دست پیدا کند، اما فیلم با معلق ماندن میان این دو سویه و همچنین عمق و منطق پیدا نکردن اتفاقات در دنیای فانتزی قصه، از تأثیرگذاری و ماندگاری در طول زمان فاصله می‌گیرد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:خبرآنلاین / سحر عصرآزاد