الزامات تحول بنیادی در آموزش و پرورش
تحول در نظام و ساختار آموزش و پرورش در سال های اخیر مورد تأکید رهبر معظم انقلاب بوده است و همه صاحب نظران بر این ضرورت تأکید دارند. منتها ابتدا باید شورای عالی انقلاب فرهنگی، متولی اصلی مباحث فرهنگی کشور با استفاده از ظرفیت کارشناسی کشور، هدف، ابعاد و الزامات تحول در نظام آموزش و پرورش را خوب تبیین کند. باید مسوولان و مردم بر ضرورت این تحول به یک گفتمان مشترک برسند. رسانه ها به ویژه رسانه ملی باید این نظام تحول و الزامات آن را تبیین کنند تا به یک عزم و باور ملی تبدیل شود. همه این مطالبه را از مسوولان پیگیری کنند.
محور توسعه و پیشرفت، منابع انسانی است. نقش تربیت در حوزه آموزش، مهارت، دانش و بینش وظیفه همیشگی آموزش و پرورش است و سۆال این است که تحول بنیادی در آموزش و پرورش چه الزاماتی دارد و در چه حوزه ای باید صورت گیرد.
1- اولین و مهم ترین الزام، باور و اعتقاد مشترک همه برنامه ریزان و مدیران و تصمیم گیران کشور به ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی است، منتها این باور باید در تمام رده های فرهنگی به ویژه آموزش و پرورش اتفاق بیفتد، در این میان معلم نقش کلیدی و محوری دارد. در کنار معلمان مدیران راهبردی و عملیاتی آموزش و پرورش باید بستر و زمینه های ایفای این نقش کلیدی را فراهم کنند.
2- در حال حاضر آموزش و پرورش بخش اعظم برنامه و همت خود را صرف آموزش مفاهیم حتی در حوزه دینی می کند، در حالی که جای تربیت دینی به شدت خالی است. تربیت دینی برنامه روشن و مشخص می خواهد که بار آن بر دوش مدیران و معلمان در مدرسه است. باید معلم و مدیر با تمام وجود به مبانی اسلامی، ارزشی باور داشته باشند و دغدغه تربیت و انتقال مفاهیم دینی در افکار و رفتار دانش آموزان را دنبال نمایند.
تعارض رفتار معلم با گفتار یا بی تفاوتی معلم به مبانی ارزشی یا خدای ناکرده ضدیت با مبانی، کار را سخت و تقریباً دشوار می کند. معلم باید انگیزه لازم برای تربیت را داشته باشد، ایجاد بستر انگیزشی، ایجاد سیستم تقویت و تشویق و الگوسازی الزاماتی می طلبد که در تغییر ساختار آموزش و پرورش و نظام جبران خدمت و نظام ارزیابی عملکرد باید آن را دنبال کرد. امروز قوانین به ما اجازه می دهد مدرسه محوری با محوریت مدیران و معلمان را پیاده کنیم. اجرای ماده 13 و 16 قانون مدیریت خدمات کشوری این بستر را فراهم می کند.
در ماده 13، استفاده از توان مردم به ویژه فرهنگیان به 4 روش مورد تأکید قرار گرفته است:
1) واگذاری صد در صد مدرسه به بخش غیردولتی با اولویت تعاونی متشکل از نیروهای فرهنگی
2) مشارکت با بخش غیردولتی از سوی دولت
3) اختصاص امکانات و واگذاری بخشی از امکانات به بخش غیردولتی
4) خرید خدمات از بخش غیردولتی از حداقل تا حداکثر خدمات با توجه اقتضا و شرایط، اما نکته مهم این است جذب، گزینش، بررسی صلاحیت و تربیت معلم از سوی دولت انجام می شود.
اگر به هر دلیل دولت باید خود تصمیم دیگری در آموزش و پرورش را دنبال کند، ساز و کار و افزایش بهره وری مدیریت در ماده 16 قانون مدیریت خدمات کشوری با چند ساز و کار دیده شده است:
1) برای فعالیت های تربیتی، فرهنگی و آموزش شاخص عملکرد و استاندارد تعریف شود.
2) هزینه یا قیمت تمام شده یا سرانه هر یک از فعالیت ها محاسبه شود و براساس تعداد فعالیت، دانش آموز، پراکندگی، دشواری کار، حساسیت، مهارت و... با توجه به تأکید بر امر تربیت و رشد معنوی و فکری دانش آموز به مدیر یا هیات مدیره یا هیات امنا براساس یک توافقنامه پرداخت می شود.
3) مدیران یا مدیر واحد آموزشی از بین نیروهای باصلاحیت که از سوی آموزش و پرورش گزینش اخلاقی، علمی، مهارتی، صلاحیتی شده اند انتخاب می شوند و براساس شاخص های عملکردی در حوزه تربیت و آموزش فعالیت می کنند. بدون شک مدیر و معلمی که انگیزه الهی، معنوی خدمت دارد، به یک خود کنترلی می رسد و از تمام ظرفیت های فکری و علمی برای انجام کار خوب استفاده می کند.
امر تربیت صرفاً با افزایش حقوق و امکانات رفاهی حل نمی شود. باید معلم و مدیران آموزش و پرورش به شغل معلمی عشق بورزند، با این مأموریت به صورت تکلیفی برخورد کنند، البته دولت هم زمینه حداقل معیشت، امنیت شغلی، ارتقا و رشد، حفظ کرامت انسانی و پرداخت متناسب با عملکرد را در ساختار کار ایجاد کند که در فصل های مختلف قانون مدیریت خدمات کشوری مانند توانمندسازی، استخدام، به کارگیری و نظام پرداخت دیده شده است.
4) در چارچوب ماده 16 اختیارات لازم مالی، اداری به مدیر داده می شود و عملکرد او براساس شاخص ها ارزیابی سنجش و مورد تشویق و ترغیب قرار می گیرد. این روش ساختارهای پیچیده بروکراسی که ضدخلاقیت و مشارکت است را کاهش می دهد و امکان مدیریت نتیجه گرا را فراهم می کند.
5) از مسأله ساختاری و مدیریتی که در بندهای قبلی مورد تایید قرار گرفت که بگذریم مساله مهم دیگر محتوا و برنامه ریزی آموزش است. محتوا و روش های آموزشی باید از آموزش صرف به سمت تربیت دینی، افزایش مهارت و توانمندی تغییر کند، ظرفیت و استعداد دانش آموزی با روش های سنجش استعداد بررسی شود، در مقطع ابتدایی و راهنمایی بنیادهای اعتقادی فرد تقویت شود، تربیت دینی جدی گرفته شود، فرد با کمک خانواده به یک فرد باایمان و معتقد به باورهای دینی تبدیل شود، دوران دبیرستان به عنوان دوران تقویت و حفظ باور دینی و افزایش دانش، مهارت و بروز استعداد و توانمندی طراحی شود. این مهم باید در برنامه ریزی آموزشی، محتوای آموزشی، باور مدیران آموزش و پرورش و معلمین به طور پررنگ ایجاد شود.
خلاصه کلام این که باید برای تحقق این فرمایش گهربار تحول بنیادین در آموزش و پرورش با نگاه استراتژیک و سیستماتیک در 3 سطح برنامه ریزی را شروع کرد:
1) برنامه های بلند مدت:
که با تشکیل کمیته ها و کارگروه های کارشناسی، استفاده از نخبگان و صاحب نظران و کرسی های نظریه پردازی نقشه راه این تحول در قالب مهندسی فرهنگی کشور طراحی شود.
2) برنامه میان مدت:
بررسی ظرفیت های موجود به ویژه قانون برنامه پنجم و تدوین احکام و تکالیفی در قالب این برنامه برای حرکت به سمت نقشه راه تحول در میان مدت. در عین حال، بخشی از این تحول بنیادین روشن است. باید برنامه اجرایی و عملیاتی را برای اقدام تدوین نمود.
3) برنامه کوتاه مدت:
شامل تغییر در برخی روش ها، اجرای تکالیف قانونی مانند فصل دوم قانون مدیریت خدمات کشور به ویژه مواد 13، 16، 18، 19 و 22 انعطاف پذیری، تربیت معلم، مشارکت بخش خصوصی، پیمان سپاری مدیریت، استفاده از ظرفیت فرهنگیان عزیز و کاهش ماموریت های غیرضروری آموزش و پرورش طی یک برنامه با توجه به تکالیف قانون بودجه سال 89.
لطف الله فروزنده دهکردی(معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور) گردآوری: ستاره نوربخش – تنظیم: مریم فروزان کیا