گپی بامحبوبترین روحانی تلویزیون(2)
ادامه گفتگوی «همشهری » با «حجت الاسلام محسن قرائتی» تقدیم کاربران عزیز میشود:
از اولین حضورتان در تلویزیون خاطرهای تعریف کنید؟
روزى که به سازمان صداوسیما رفتم، با بهانهگیرى و وسواس بسیار از من تست گرفتند و زمانى که در امتحان قبول شدم، پیشنهاد کردند بدون لباس روحانیت برنامه اجرا کنم.
روی حرفشان هم مصّر بودند و میگفتند ما به جز دو روحانى (حضرت امام و آیتالله طالقانى) به دیگران اجازه حضور در این سازمان را نمىدهیم.
من هم قبول نکردم و گفتم نظر آنان را به اطلاع حضرت امام(ره) میرسانم. به هر حال پذیرفتند با لباس روحانیت برنامه اجرا کنم.
در واقع این برنامه تلویزیونى که از باقیات الصالحات شهید مطهری است و با حمایتهاى امام(ره) پا گرفت، طبق نظرسنجىهاى سازمان صداوسیما از برنامههاى موفق بوده است.
گویا حضرت امام(ره) هم از برنامه شما تمجید كرده بودند.
بله، یک روز به من فرمودند بحثهای شما را میبینم و لذت میبرم، استفاده میکنم و به شما دعا میکنم.
ایشان بهواسطه برنامه «درسهایی از قرآن» لطف و عنایت خاصى نسبت به من داشتند. حتی زمانی که قرار شد از سوی مدیریت آن زمان تلویزیون برنامه تعطیل شود، ایشان بهوسیله یکى از اعضاى دفتر خود، به رئیس سازمان صداوسیما اعلام كردند این برنامه مفید بوده و باید باشد.
از طرفی چون من بابت اجراى برنامهها حقالزحمهاى دریافت نمىکردم، امام بزرگوار چند بار مبلغ قابل توجهى برایم فرستادند که بهخدمتشان رفتم و گفتم فعلا به آن نیاز ندارم ولى ایشان فرمودند این از بیتالمال نیست؛ نزد شما باشد. بعد از این آشنایى بود که حکم نمایندگى خود را در سازمان نهضت سوادآموزى به من اعطا فرمودند.
چرا اسم برنامهتان را «درسهایی از قرآن» گذاشتید؟ پیشنهاد شما بود یا مسئولان سازمان صداوسیما چنین نامی را انتخاب کردند؟
نه، خودم انتخاب کردم. خیلی هم فکر نکردم. این نام در یک لحظه به ذهنم رسید. به هر حال قرآن کتاب اصلی مسلمانان است و ریشه مکتب ما هم حرفهای قرآن است.
شیعه و سنی ندارد، سند نمیخواهد و مشکوک نیست. همه که نمیتوانند مفسر قرآن شوند. باید گفت «درسهایی از قرآن» یعنی از این آیه چند تا درس میگیریم. حساب تفسیر جداست.
در حوزه بیشتر طلبهها به فقه و اصول اهمیت میدهند. چه شد که شما به سمت قرآن کشیده شدید؟
این لطف خدا بود. زمانی که وارد حوزه علمیه کاشان شدم، هر شب در جلسه تفسیر قرآن مرحوم آیتالله حاج شیخ على آقا نجفى که بعد از نماز مغرب و عشا برگزار مىشد شرکت مىکردم.
این جلسه مرا به تفسیر قرآن جذب کرد. از آن زمان به بعد با قرآن انس پیدا کردم و الحمدلله تاکنون ادامه داشته است.
در حقیقت بیشترین مطالعه من درباره قرآن و تفسیر بوده و چون قرآن و کلام خدا نور است، تا به حال در راه تبلیغ درمانده نشدهام.
حتى زمانى که براى ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه قم شدم، همراه با خواندن درس «لمعه» که کتاب درسى رسمى حوزه است، تفسیر «مجمعالبیان» را با برخى از دوستان مطالعه و مباحثه مىکردم.
حتی زمانی که بخشی از درس خارج حوزه را گذراندم، تصمیم گرفتم خلاصه مطالعات و مباحثههای تفسیرى خود را یادداشت کنم و این کار را تا پایان چند جزء ادامه دادم.
در همان روزها بود که شنیدم آیتالله مکارمشیرازى(دامه برکاته) با جمعى از فضلا تصمیم دارند تفسیر بنویسند.
من نوشتههاى تفسیرى خود را ارائه دادم و ایشان هم پسندیدند و به جمع آنها پیوستم. حدود 15سال طول کشید تا این کار جمعی که نامش تفسیر نمونه است به پایان برسد و تا به حال بارها تجدید چاپ و به چند زبان ترجمه شده است. فکر میکنم تقریبا نیمى از تفسیر نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامى به پیروزى رسید.
اگر اجازه دهید چند سوال خانوادگی هم بپرسم. شما یکی از روحانیونی هستید که دائم برای تبلیغ به شهرهای مختلف سفر میكنید. همسرتان چگونه با این موضوع کنار آمدند؟ چه آن روزهایی که جوان بودید و چه اکنون که بچهها ازدواج کردهاند و حاجخانم تنهاست.
با توجه به اینکه خداوند فقط به ما دختر داده و دختر بخشی از مسئولیتش با مادر است، بخشی از وقت حاجخانم با بچهها پرمیشد. من هم ایشان را به سفرهایی مثل مشهد، کربلا و عمره میبردم.
حالا هم دامادها و دخترهایمان تهران هستند و نمیگذارند حاجخانم تنها باشد ولی با این حال، آنطور که باید شوهر بهدرد بخوری برای زندگی نیستم! البته در مسافرتها همیشه تلفنی با هم در تماس هستیم ولی او میگوید این چه زندگیای است؟ راست هم میگوید اما هر جا که میرود همه میگویند به حاجآقا سلام برسان.
خوشا به حالت! چه حاجآقایی داری.
بعضی وقتها كه از جایی برمیگردد خوشحال است و میگوید اگرچه شوهری خوبی نیستی اما این اسم و رسم تو آن را جبران میکند!
همسرتان از اول میدانست که باید اینگونه زندگی کند؟
نه، بنده خدا خبر نداشت! خدا پدرم را رحمت کند. یکبار به من گفت محسن! غصه میخوری که پسر نداری و بچههایت همه دخترند؟ گفتم نه. گفت اگر بچههایت پسر بودند، توفیق تبلیغ پیدا نمیکردی. خدا به تو دختر داد تا مسئولیتشان بر دوش مادر باشد و تو تبلیغ کنی.
اگرچه خدا به من در کلاسداری لطف کرده تا الگو باشم اما در همسرداری و همسایهداری الگو نیستم و خیلی ضعیفم. البته در قرآن زن و شوهر به منزله لباس یکدیگرند: «هن لباس لکم». خانم برای شما لباس است: «و انتم لباس لهن». مرد هم برای زن لباس است. یکی از خصوصیات لباس آرامبخش بودن است.
از همه اینها گذشته ازدواج فكر آدم را باز میکند یعنی فرد تا وقتی که ازدواج نکرده میگوید خودم، کتم، لباسم اما وقتی ازدواج کرد میگوید خودم، زنم، بچهام و... . فردی که همسر دارد مجبور است با همسرش مشورت کند اما زمانی که همسر ندارد، فكرش بسته است. فردی که همسر ندارد، خیلی انگیزه کار کردن ندارد.
یکی از برکات ازدواج، کار کردن است. هر کس که ازدواج کند، یک رکعت نمازش میشود 70رکعت. البته معنایش این نیست که دو زن بگیریم و بشود 140رکعت. همان یکی و 70رکعتش بس است!
منابع:
نشریه همشهری آیه
خبرگزاری فردا
تهیه و تنظیم: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان