گپی بامحبوبترین روحانی تلویزیون(1)
33سال است که برنامه «درسهایی از قرآن» حجت الاسلام محسن قرائتی با کلی مخاطب حرف اول برنامههای مذهبی تلویزیون را میزند. آنچه میخوانید حاصل گفتگوی «همشهری آیه» با ایشان است.
اگر اجازه دهید باب گفتوگو را با نام خانوادگیتان باز کنیم. اصلا چرا «قرائتی»؟
پدربزرگم در زمان رضاخان که با تمام قدرت با اسلام و مظاهر آن برخورد مىشد، در خانههای مردم کاشان جلسات قرآن تشکیل مىداد و بخشى از عمر خود را در این راه صرف میکرد.
به همین دلیل، فامیلی ما شد «قرائتى». پس از او، مرحوم پدرم جلسات قرآنی برپا میکرد و کمکم به استاد قرائت قرآن معروف شد. کاسب هم بود و نخ ابریشم و قالی میفروخت.
پس علاقه به قرآن و نشر آن بهنوعی در خانواده شما ارثی است؟ حتما بهخاطر همین علاقه پدرتان بود که وارد حوزه علمیه شدید.
پدرم به علما و روحانیون علاقه داشت و طلبههایی را که از جاهای دیگر برای منبر به کاشان میآمدند به خانه میآورد و از آنها پذیرایی میکرد. از طرفی، به من هم اصرار میکرد طلبه شوم.
من که در آن زمان 14سال داشتم، اوایل چندان موافق ادامه تحصیل در حوزه نبودم تا اینكه بالاخره تصمیم گرفتیم یک نفر را میان خودمان داور کنیم و هر چه او گفت، همان را انجام دهیم. خلاصه، مدیر بازنشسته مدرسهای را که از آشنایانمان بود برای داوری انتخاب کردیم و او به من گفت طلبه شو.
من هم فردای آن روز خدمت آقا شیخ جعفر صبوری که در کاشان حوزه علمیه داشت رسیدم و درس طلبگی را شروع کردم. سال دوم طلبگی هم به قم رفتم.
چرا ابتدا نمیخواستید طلبه شوید؟
آن روزها بحث رفتن به دبیرستان داغتر بود؛ برای همین میخواستم در دبیرستان ادامه تحصیل بدهم.
بعد از قم برای تحصیل به نجف رفتید؟
بله، حدود یکسال و نیم در نجف اشرف بودم و نزد آیتالله راستی و آیتالله رضوانی درس «مکاسب» میخواندم. بعد هم به قم برگشتم. در مجموع 16سال در کاشان، قم، مشهد و نجف درس حوزوی خواندم.
کلاسهای قرآنیتان کی شروع شد؟
زمانی که مقیم قم بودم، آنجا برای بچهها کلاس میگذاشتم. روزهای جمعه هم برای تدریس به کاشان میرفتم. همیشه در این فکر بودم که اسلام و قرآن براى همه گروهها و طبقات جامعه است و کودکان و نوجوانان هم جزو همین مردمند. بنابراین تصمیم گرفتم برای خدمت به نسل جوان و آیندهساز، اسلام و معارف قرآنى را با زبانی ساده و روان بگویم.
وقتی به کاشان برگشتم، برنامه تبلیغى خود را با حضور هفت نفر آغاز کردم و به علت علاقه و استقبال نوجوانان، کلاسها را ادامه دادم.
هر هفته از قم به کاشان مىرفتم؛ با این اندیشه که قرآن دهها داستان دارد و پیامبر اکرم(ص) با همین داستانها، سلمان و ابوذرها را تربیت فرمودهاند.
کلاسها را با تلفیقى از اصول عقاید، احکام و داستانهاى قرآنى اداره میکردم و سعی داشتم مطالب تازه را روى تخته سیاه بنویسم. به هر حال نحوه کلاسدارى و تشبیه و تمثیلی که به کار میبردم، کلاس را به حدی جذاب کرده بود که مورد استقبال قرار گرفت.
این روش کلاسداری را از فرد خاصی یاد گرفته بودید یا ابداع خودتان بود؟
شنیده بودم شیخی که نامش «آقای ربانی» است در حسینیه «تولیت» با شیوهای جدید به طلبهها قرآن یاد میدهد. البته بعدها آیتالله العظمی گلپایگانی(ره) آنجا را خریدند و اکنون مدرسه آقای گلپایگانی است. برای اینکه از نزدیک درس دادن ایشان را ببینم به آنجا رفتم اما دیر رسیدم و درب کلاس را بسته بودند.
از پشت شیشه به کلاس نگاه کردم. اتاقی 30،40متری بود که طلبهها در آن نشسته بودند. حدود 20دقیقه شیوه کلاسداری آقای ربانی را از پشت شیشه دیدم و متوجه شدم که به جز منبر هم میتوان کلاس قرآنی داشت و با تخته سیاه کار کرد. البته من سعی نکردم درست مثل ایشان کار کنم فقط از ایشان الگو گرفتم.
آن زمان با روش منبر شما مخالفت نمیكردند؟ به هر حال نوآوری درد سر هم دارد.
گاهی اوقات مورد بیمهری قرار میگرفتم اما چون به کارم مطمئن بودم و یقین داشتم، حتی یک لحظه هم به نحوه تدریسم شک نکردم و با نشاط و انرژی بیشتر به کار ادامه دادم.
یعنی اگر بخواهید دوباره از اول شروع کنید، با همین شیوه پیش میروید؟
بله، اکنون که 45سال از آغاز این کار خوب و مثبت میگذرد اگر بخواهم دوباره شروع کنم از همان نقطه ابتدایی شروع میکنم.
اصلا آن روزها كسی از این نوآوری شما در منبر تقدیر كرد؟
بعد از چند سال تجربه کلاسداری در کاشان، در قم نیز کلاس مشابهی تشکیل دادم که مخاطبانش جوانان و نوجوانان بودند. اتفاقا فرزند آیتالله مشکینى(دامه برکاته) هم از شاگردانم بود و یادداشتهاى کلاس را به پدرش نشان داده بود.
یک روز آن بزرگوار به کلاس درسم آمدند و از نزدیک مرا مورد لطف و عنایت خودشان قرار دادند و گفتند آقاى قرائتى! حاضرید با من یک معامله بكنید؟ ثواب جلساتى که شما براى نسل جوان دارید برای من و ثواب درسهایى که من در حوزه مىدهم برای شما. بعد در جلسه درس خود، از کار و نحوه کلاسداری و روش جدید من تعریف و تجلیل کردند.
آن روزها ایشان به حدود هزار طلبه، «مکاسب» و تفسیر درس میدادند در حالی که من شاید براى 20جوان جلسه اصول عقاید داشتم.
این رفتار آیتالله مشکینی باعث شد به کار و راهى که انتخاب کردهام، عشق و علاقه بیشترى پیدا کنم. از آن روز به بعد بسیاری از طلبهها برای اینکه روش کلاسداری مرا از نزدیک ببینند، به کلاسم میآمدند. این تشویقها آنقدر به من انگیزه داد که تصمیم گرفتم مطالب را دستهبندى، منظم و یادداشت کنم.
همان زمان بود كه پای شما به تلویزیون باز شد و برنامه «درسهایی از قرآن» را اجرا كردید؟
البته قبل از انقلاب برای اجرای برنامه به رادیو و تلویزیون دعوت شده بودم اما چون نمیخواستم بازوی دستگاه طاغوت باشم نپذیرفتم.
کمکم به شهرهای مختلف سفر کردم و کلاس آموزشی تشکیل دادم تا اینکه در یکی از سمینارهایی که مقام معظم رهبری و شهید بهشتی حضور داشتند برنامه اجرا کردم. آنجا مقام معظم رهبری(دامه برکاته) مرا مورد تفقد قرار دادند و به منزل خودشان دعوت کردند.
بعد از آن هم مسجد امام حسن(ع) را که در آن نماز جماعت اقامه میکردند و از مساجد فعال علیه طاغوت در مشهد بود در اختیارم گذاشتند تا کلاس برگزار کنم.
در سفری تبلیغى به اهواز هم با علامه شهید مطهرى(قدس سره) آشنا شدم. ایشان روش کلاسدارى مرا دیدند و پسندیدند و بعد از پیروزى انقلاب، با پیشنهاد ایشان و موافقت امام خمینى(ره) براى اجراى برنامه به تلویزیون معرفى شدم.
منابع:
نشریه همشهری آیه
خبرگزاری فردا
تهیه و تنظیم: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان