امام در نیشابور
پدرم، بندهى شایستهى خدا موسى بن جعفر برایم گفت: كه پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن على باقر از پدرش على بن الحسین سید العابدین از پدرش سرور جوانان بهشت حسین، از پدرش على بن ابیطالب (علیهمالسلام) نقل كرد كه فرمود: از پیامبر (صلى الله علیه و آله) شنیدم كه میفرمود: فرشتهى خدا جبرئیل گفت خداى متعال فرموده است: منم خداى یكتا كه خدایى جز من نیست، مرا بپرستید،كسى كه با اخلاص گواهى دهد كه خدایى جز «الله» نیست در قلعهى من درآمده و كسى كه به قلعهى من درآید از عذاب من ایمن خواهد بود.
بانوئى كه امام (علیهالسلام) در نیشابور به خانهى پدربزرگش وارد شده بود میگوید: امام رضا (علیهالسلام) به نیشابور آمد و در محلهى عربى در ناحیهاى كه به «لاشاباد» معروف است در منزل پدربزرگم «پسنده» وارد شد، و پدربزرگ من بدان جهت «پسنده» نامیده شد كه امام (علیهالسلام) او را پسندید و به خانهى او آمد.
امام در گوشهیى از خانهى ما بدست مبارك خود بادامى كاشت، و از بركت امام در ظرف یكسال درختى شد و بار آورد، مردم به بادام این درخت شفا میجستند و هر بیمارى از باداماین درخت به قصد شفاء میخورد بهبود مییافت... .
«اباصلت هروی» از یاران نزدیك امام میگوید: من همراه امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) بودم، هنگامى كه میخواست از نیشابور برود بر استرى خاكسترى رنگ سوار بود و «محمد بن رافع» و «احمد بن الحرث» و «یحیى بن یحیی» و «اسحق بن راهویه» و گرهى از علماء گرد امام اجتماع كرده بودند،آنان عنان استر امام را گرفتند و گفتند: تو را به حرمت پدران پاكت سوگند میدهیم كه براى ما حدیثى كه خود از پدرت شنیده باشى بگو.
امام سر از محمل بیرون آورد و فرمود:

« حدثنا ابی، العبد الصالح موسى بن جعفر قال حدثنى ابى الصادق جعفر بن محمد، قال حدثنى ابى ابوجعفر على باقر علوم الانبیاء، قال حدثنى ابى على بن الحسین سید العابدین، قال حدثنى ابى سید شباب اهل الجنة الحسین، قال حدثنى ابى على بن ابى طالب علیهمالسلام، قال سمعت النبى (صلى الله علیه و آله) یقول سمعت جبرئیل یقول قال الله جل جلاله؛ انى انا الله لا اله الا انا فاعبدونی، من جاء منكم بشهادة ان لا اله الا الله بالاخلاص دخل فى حصنى و من دخل فى حصنى امن من عذابی.»
در روایتى دیگر « اسحق بن راهویه» كه خود در این جمع بوده است میگوید:
امام پس از آنكه فرمود خدا فرموده است:«لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابی».
اندكى بر مركب خود راه پیمود و آنگاه به ما فرمود:
«بشروطها و انا من شروطها»
یعنى ایمان به یگانگى خدا كه موجب ایمنى از عذاب الهى میشود شرایطى دارد و پذیرش ولایت و امامت ائمه (علیهمالسلام) از جملهى شرایط آنست.
در تواریخ دیگرى نقل شده، هنگامى كه امام این حدیث را میفرمود، مردمان نیشابور، ـ كه در آن هنگام از شهرهاى بزرگ خراسان و بسیار پرجمعیت و آباد بود و بعدها در حملهى مغول ویران شد ـ چنان انبوه شده بودند كه مدتى طولانى از صداى فریاد و گریهى مردم از شوق دیدار امام، گفتن حدیث ممكن نمیشد تا روز به نیمه رسید،و پیشوایان و قضات فریاد میزدند:
سرانجام امام در میان شور و شوق مردم حدیث را فرمود و بیست و چهار هزار قلمدان آماده نوشتن كلمات امام شد.
«هروی» میگوید: امام از نیشابور بیرون آمد و در ده سرخ به امام عرض كردند ظهر شده است آیا نماز نمیگذارید؟
امام پیاده شد و آب خواست، و ما آب نداشتیم، امام بدست مبارك خویش خاك را كاوید و چشمهاى جارى شد چنانكه آن گرامى و همهى همراهان وضو ساختند و اثر این آب تا كنون باقى است.
آنگاه در طوس به خانهى «حمید بن قحطبه طائی» وارد شد، و به بقعهاى كه «هارون الرشید» در آن مدفون بود درآمد، و در یكسوى گور هارون با دست خطى كشید و فرمود:
«هذه تربتى و فیها ادفن و سیجعل الله هذا المكان مختلف شیعتى و اهل محبتى ...؛
سرانجام امام علیهالسلام به مرو رسید، و مأمون او را در خانهیى مخصوص و جدا از دیگران فرود آورد و بسیار احترام كرد...
منبع: سایت جوان امروز
بخش حریم رضوی