تبیان، دستیار زندگی
از مجموع بیانات مرحوم علامه طباطبایی معلوم می‌شود که ایشان معتقدند در زمان ظهور حضرت مهدی، علیه‌السلام، شیطان نابود می‌شود و سعی دارند آن را به نحوی اثبات نمایند. گر چه این نکته ایشان برخلاف جمهور مفسران که روز وقت معلوم را به ظهور مهدی تفسیر کرده‌اند; مح
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شیطان کی و چگونه می‌میرد؟

بعد از آنکه شیطان بر انسان سجده نکرد و مقام خود را برتر از آن دانست که برای انسان خاکی تعظیم کند، خدا او را از رانده شدگان قرار داد و فرمود: «تا روز جزا بر تو لعنت باد.» (1) در این هنگام شیطان از خداوند خواست که او را تا روز برانگیخته شدن انسان‌ها از قبر مهلت دهد و جواب شنید که: تو تا روز و وقت معلومی مهلت داری. او تا «یوم یبعثون » مهلت خواست و خدا «یوم الوقت المعلوم » بدو مهلت داد:

قال رب فانظر الی یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم[شیطان]

گفت: پرودگارا! پس مرا تا روزی که برانگیخته خواهندشدمهلت ده.

فرمود: تو از مهلت یافتگانی، تا روز [و] وقت معلوم. (2)

سۆال این است که آیا بین این دو روز فرق است؟ و اگر هست به چه نحو است و چه نتایجی دارد؟

شیطان

مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه شریفه نکاتی را فرموده‌اند که به اختصار نقل می‌شود. تفسیر ایشان از این آیه جالب و شیرین و در عین حال قابل تأمل است: «با نظری گذرا به دو  آیه معلوم می‌شود که روز «وقت معلوم » با روزی که مردم برانگیخته می‌شوند، متفاوت است و حتماً باید آن روز قبل از روز بعث باشد.» و سپس در ادامه استدلال می‌گویند: «اطلاق در آیه 15 سوره «اعراف » که خداوند بدو فرموده تو از مهلت داده شدگانی با آنچه در سوره «ص » و همین جا آمده است مقید می‌شود یعنی منظور روز وقت معلوم است.» (3) ایشان در جواب این سۆال که یا خود ابلیس از زمان آن روز خبر دارد یا نه می‌گویند: «این روز در علم الهی مشخص و مبین است که چه زمانی است. اما، یا ابلیس هم می‌داند یا نه از آیه چیزی برنمی‌آید.» علامه در ادامه جواب به نظری که می‌گوید شیطان آن روز را نمی‌داند مطلب را به بحث مورد نظر می‌کشاند و می‌فرماید: اینکه دوباره ابلیس گفته است: «همه را گمراه خواهم ساخت.» (4) دلیل است که او تا زمانی که انسان در دنیا زندگی می‌کند کار خود را ادامه می‌دهد. پس از آیه «الی یوم الوقت المعلوم » فهمیده می‌شود منظور تا آخر عمر انسان‌هایی است که در روی زمین زندگی می‌کنند و امکان اغوای آنها وجود دارد.».

ایشان(علامه طباطبایی) می‌خواهند ملازمه بین وجود تکلیف و وجود ابلیس را نفی کند ولی ملازمه بین معصیت و ابلیس را ثابت نماید و بعد از آن ملازمه بین معصیت و تکلیف را نفی کرده و می‌گویند امکان دارد تکلیف باشد ولی معصیتی نباشد و وقتی معصیت نبود ابلیس هم نیست.

ایشان در تقویت این نظریه از قول «ابن عباس » و اکثر مفسران اینطور ادامه می‌دهند که: «منظور از آن روز، آخرین روزهای تکلیف است و آن مربوط به نفخه‌ی اولی است که همه خلایق در آن از دنیا می‌روند. گویا این نظر مبتنی بر این است که ابلیس تا زمانی که تکلیف است و امکان مخالفت و معصیت وجود دارد زنده می‌ماند و آن هم مدت عمر انسان در این دنیاست یعنی تا زمان نفخه اولی که همه مردم می‌میرند و بین این نفخه و نفخه دوم که در آن مردم برانگیخته می‌شوند 40 سال یا 400 سال بر حسب اختلاف روایات فاصله وجود دارد.».

مرحوم طباطبایی با اینکه بدین طریق وجه فوق را تقویت کرده و روز وقت معلوم را به نفخه اولی تفسیر می‌کند اشکالی بدان کرده و آن را رد می‌نماید تا نظریه‌ای را که خود قبول دارد بیان و تقویت نماید. لذا می‌گویند: «وجهی که گفته شد خوب است و تنها یک اشکال دارد و آن اینکه در این نظریه آمده بود ابلیس تا زمانی که تکلیفی هست و امکان مخالفت و معصیت وجود دارد زنده می‌باشد»؛ صاحب المیزان این ملازمه را یعنی ملازمه بین وجود تکلیف و وجود ابلیس را قبول ندارد و می‌گوید: «استناد معاصی به شیطان اقتضای بقای ابلیس را دارد تا زمانی که معصیت و گمراهی وجود داشته باشد، نه تا زمانی که تکلیف باقی است و دلیلی هم بر ملازمه بین معصیت و تکلیف در خارج نیست.» به عبارتی روشن‌تر ایشان می‌خواهند ملازمه بین وجود تکلیف و وجود ابلیس را نفی کند ولی ملازمه بین معصیت و ابلیس را ثابت نماید و بعد از آن ملازمه بین معصیت و تکلیف را نفی کرده و می‌گویند امکان دارد تکلیف باشد ولی معصیتی نباشد و وقتی معصیت نبود ابلیس هم نیست.

مرحوم علامه از اینجا شروع به بیان اثبات زمانی می‌کند که تکلیف وجود دارد ولی هیچ معصیتی اتفاق نمی‌افتد و امکان فوق را در خارج واقعه‌ای می‌دانند که حتما اتفاق خواهد افتاد.

در این باره می‌فرمایند: «حجت عقلی و نقلی وجود دارد که نهایت زندگی انسان نوعی سعادت است که انسان‌ها را در بر می‌گیرد و جامعه انسانی به خیر و صلاح می‌رسد و جز خدا در روی زمین عبادت نمی‌شود و بساط کفر و فسوق برچیده می‌شود. زندگانی خالص و باصفا شده و امراض قلبی و وسوسه‌های درونی برطرف می‌گردد.»

ایشان گرچه با عبارت حجت عقلی و نقلی تلویحا رسانده‌اند که منظورشان از آن روز چه روزی است، ولی بدان تصریح نکرده‌اند. اما، با توجه به استناد ایشان به بعضی از آیا‌ت در ادامه همین بحث و ذکر بعضی از روایات در بحث روانی نظر ایشان کاملا مشخص و معلوم می‌گردد که در نهایت چه می‌خواهند بگویند. در اینجا آیه 106 سوره انبیاء را آورده اند:

و لقد کتبنا فی الزبور من بعدالذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون...

و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.

هم ایشان در تفسیر این آیه بعد از بحث نسبتا مفصلی می‌فرمایند: «وجهی ندارد این آیه به یکی از دو وراثت اخروی و یا دنیوی مقید شود; چون اطلاق دارد و هر دو را در بر می‌گیرد» (5) و منظور از وراثت دنیا را با اسناد به اخبار متواتری که از عامه و خاصه نقل شده است ; ظهور اسلام یا ظهور حضرت مهدی، علیه السلام، دانسته‌اند.

مرحوم علامه در بحث روایی جمع بندی‌ای دارند که مرادشان را روشن‌تر نشان می‌دهد. در آنجا سه روایت نقل می‌کنند که خلاصه آنها و نتیجه‌گیریشان را بیان می‌کنیم:

در تفسیر البرهان از ابن بابویه از امام صادق، علیه‌السلام، درباره «انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم » نقل شده که منظور روزی است که در صور یک نفخه دمیده می‌شود و ابلیس می‌میرد (6) »

در تفسیر عیاشی از امام صادق، علیه السلام، روایتی نقل شده که وهب از حضرت سۆال کرد: «روزی که در آیه شریفه آمده چه روزی است؟ حضرت فرمود: یا وهب یا تو گمان می‌کنی آن روزی است که خدا مردم را در آن مبعوث می‌کند؟ (خیر) ولکن خدای عزوجل او را مهلت می‌دهد تا روزی که قائم ما، علیه السلام، مبعوث شود و جلوی سر او را گرفته گردنش را می‌زند و آن روز، روز معلوم است » (7)

در تفسیر قمی از قول امام صادق، علیه السلام، نقل شده که «یوم الوقت المعلوم » روزی است که رسول خدا، صلی الله علیه وآله، شیطان را بر روی صخره‌ای در بیت المقدس سر می‌برد.

در توجیه این روایت علامه می‌فرماید: «این مربوط به اخبار رجعت است و در این معنا و معنای قبلی روایات زیادی از اهل بیت، علیهم‌السلام، به دست ما رسیده است.»

بعد از این بیان ایشان در جمع بین سه روایت دو راه را پیشنهاد می‌کند:

اول: روایت اولی حمل بر تقیه شود که در این صورت ایشان روایت دوم و سوم را تقویت می‌کند.

دوم: چون روایاتی که از ائمه، علیهم السلام، در تفسیر قیامت آمده است گاهی اوقات تفسیر به ظهور حضرت مهدی، علیه‌السلام، شده‌اند و گاهی به رجعت و گاهی به قیامت معنا گشته‌اند، زیرا این سه زمان در ظهور حقایق مشترک هستند گر چه از جهت شدت و ضعف متفاوت‌اند پس می‌توان گفت که حکم یکی از آنها در دیگری نیز جاری است. و در انتها فرموده‌اند «فافهم ذلک ».

نتیجه:

از مجموع بیانات مرحوم علامه طباطبایی معلوم می‌شود که ایشان معتقدند در زمان ظهور حضرت مهدی، علیه‌السلام، شیطان نابود می‌شود و سعی دارند آن را به نحوی اثبات نمایند. گر چه این نکته ایشان برخلاف جمهور مفسران که روز وقت معلوم را به ظهور مهدی تفسیر کرده‌اند; محتوایی شیرین و دلچسب به همراه دارد; ولی سۆالات و انتظارات زیادی را پیش می‌آورد که بعضا با آنچه خود ایشان در همین جا و جاهای دیگر المیزان فرموده‌اند منافات دارد. اما ما اظهار نظر بیشتر را به اهل علم و فضیلت حواله می‌دهیم و برای روح بزرگ و ملکوتی آن مرد بزرگ دعا کرده و از خداوند خواهانیم در خدمت قرن کریم از تفسیر المیزان هر روز توشه‌ای برگیریم.

شبکه تخصصی قرآن تبیان

نویسنده: مصطفی احمدی، مجله موعود، شماره 15


پی‌نوشت‌ها:

1. همان، آیه 35.

2. سوره حجر (15)، آیه 36 و 38.

3. ر.ک: طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرن، ج 12، ص 159 به بعد.

4. سوره حجر (15)، آیه 39.

5. ر. ک: طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرن، ج 14، ص 330.

6. ر. ک: البحرانی، السید هاشم، البرهان فی تفسیرالقرن، ج 2، ص 341. همچنین ر. ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 63، ص 221، ح 63.

7. ر. ک: السلمی السمرقندی، محمدبن مسعودبن عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 262.