حاج آقا قرائتی از زبان دخترش (2)

ادامه گفتگوی «همشهری آیه» با «فاطمه قرائتی» دختر حجت الاسلام قرائتی در مورد پدر بزرگوارشان میباشد تقدیم شما کاربران عزیز میشود:
هیچوقت شده حاجآقا در همین جمع حرفی بزنند یا در برنامه «درسهایی از قرآن» درباره موضوعی صحبت کنند اما خودشان آن را انجام ندهند؟
خودشان به 90درصد حرفهایی که میزنند عمل میکنند. شاید بعضی از آنها دلخواه ما نباشد ولی میگویند باید قبول کنید.
البته دلیل هم میآورند و تاکید دارند وقتی دینمان موضوعی را گفته، باید رعایت کنیم. بهعنوان مثال، شاید این روزها مهریه کم خیلی رسم نباشد اما حاجآقا معتقدند آن طور که اسلام گفته باید عمل کنیم. برای همین وقتی دخترم عروس شد، 14سکه مهرش کردیم.
دخترم میگفت شاید فکر کنند ایرادی دارم اما پدر تاکید داشتند به حرف مردم کاری نداشته باشید؛ برکت آن در زندگی میآید.
البته گاهی اوقات حرفهایی به گوشمان میرسد که از شنیدنش تعجب میکنیم. زمانی كه محل کارم نزدیک برج سفید در پاسداران بود، میگفتند خانهشان آنجاست در حالی که پدرم در یکی از ساختمانهای دو طبقه محله منیریه زندگی میکند.
یک طبقه خودشان و یک طبقه هم خواهرم. زیرزمین هم نمازخانه و کتابخانه است و فیلمبرداری تلویزیون نیز آنجا انجام میشود. درواقع بیشترین وقت پدر در زیرزمین میگذرد.
این در صورتی است که ایشان توانایی مالی تغییر خانه به محلههای شمالی شهر را دارند اما موافق این کار نیستند.
گویا پدر حاجآقا از نظر مالی وضعیت خوبی داشتند؟
بله، پدرشان از کاسبهای سرشناس قم بودند. من در خانه سه طبقهای در کاشان بهدنیا آمدم که نمای ساختمان آن سنگ مرمر بود.
حتی آن زمان هم در طبقه سوم خانه کلاسهای حاجآقا تشکیل میشد و طلبهها و شاگردان ایشان رفت و آمد داشتند. بنابراین زندگی ما با گذشته تغییر خاصی نکرده است.
زمانی که دانشجو بودم خودم را کاشانی معرفی کردم تا بتوانم با دیگر دانشجویان راحتتر ارتباط برقرار کنم. با اینکه «قرائتی» هم در فامیلیام بود فکر میکنم هیچکس شک هم نبرده باشد که من دختر حاجآقا قرائتی تلویزیون هستم.
شاید فکر میکردند دختر ایشان راننده شخصی دارد و دیگر مثل من مجبور نیست بچهاش را با اتوبوس به خانه مادرش ببرد و دوباره به دانشگاه بیاید.
شاید کسی باورش نشود که پدر به هیچکس درباره کارمان سفارش نکرد و اگر ما اکنون در جایی کار میکنیم، مانند خیلی از مردم خودمان کار خودمان را پیدا کردهایم.
شما به زحمات و حمایتهای مادر اشاره کردید؛ حتی گفتید حاجآقا در زمان تولدتان حضور نداشتند. مادرتان هیچوقت به حاجآقا درباره سفرها و مشغلههای بسیارشان گلایه نمیکردند؟
مادرم زن نمونهای است و جوری ما را تربیت کرده که از کودکی بپذیریم پدرمان فقط برای ما نیست. حتی زمانی که پدرم هنوز معروف نشده بود، ما به ایشان افتخار میکردیم و مسلما این نگاه را مرهون تربیت مادر هستیم.
شاید بدترین خاطره زندگی ما زمانی بود که ساواک دنبال پدرمان میگشت و ماموران دائم به خانهمان میآمدند اما مادرم جلویشان میایستاد و پدر را از در دیگر خانه فراری میداد.
همه کارهای خانه را هم یکتنه انجام میداد و نمیگذاشت مشکلی داشته باشیم. حتی اگر وسیلهای خراب میشد، خودش درستش میکرد.
مادرتان هم تحصیلکرده حوزه هستند؟
نه، مادرم خانهدار است و تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخواندهاند اما قرآن، دعا و کتاب زیاد میخوانند. مادرم از خانوادهای تاجر بوده.
برای همین وقتی پدرم به خواستگاری ایشان میرود، بسیاری از اقوام میگویند میخواهی زن آخوند بشوی؟! زندگی با آخوند سخت است اما مادرم میگفت پدرتان خیلی صداقت داشت و همین مرا را مجذوب کرده بود که جلوی همه فامیل بایستم و با ایشان ازدواج کنم.
حاجآقا چگونه از زحمات حاجخانم قدردانی میکنند؟
پدرم چندین بار جلوی ما دست مادرم را بوسیدند و از ایشان بهخاطر سختیها و زحماتی که کشیدهاند قدردانی کردند.
حتی به زبان هم میآورند و به مادرم میگویند آبرویی که دارم بهخاطر شماست و اگر شما نبودید، من به اینجا نمیرسیدم. به هر حال شاید نتوانند وقت بگذارند ولی جبران میکنند.
بهعنوان مثال، مادرم مکانهای زیارتی را دوست دارند و پدر سعی میکنند تا آنجا که در توانشان است ایشان را به چنین مكانهایی ببرند.
به نظر شما زندگی عاشقانه پدر و مادرتان مرهون چه چیزی است؟
زندگی دینی و خلوصی که هر دوی آنها دارند باعث شده زندگی خوبی داشته باشند و روی ما هم تاثیر بگذارند. همه خوشحالی خانواده ما این است که دور هم جمع شویم و حاجآقا نماز جماعت بخوانند و بچهها پشت سرشان به نماز بایستند.
منابع :
نشریه همشهری آیه
خبرگزاری فردا
تهیه و تنظیم: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان