تبیان، دستیار زندگی
حضرت امیر المؤمنین (ع) در دوران حكومت ظاهرى خود حاكم و والى و قاضى تعیین مى‏كرد، و عموم مسلمانان وظیفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند، حضرت امام صادق (ع) هم چون ولىّ امر مطلق مى‏باشد و بر همه علما، فقها و مردم دنیا حكومت دارد، مى‏تواند براى زمان حیات و ممات
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علما منصوب به فرمانروایى‏اند

علما

در نوشتار قبلی (حکومت و روایات معصومین) به نقل روایتی با عنوان مقبوله عمربن حنظله پرداختیم و در آن به این نکته اشاره کردیم که امام صادق(علیه السلام) شیعیان را در نزاعی که بین آنها رخ می داد به راویان احادیث و عالمان دینی ارجاع داده و از رجوع به طاغوت نهی کردند و به طور دقیق و کامل در این زمینه روشنگری نمودند، بطوری که امام(علیه السلام) هیچ جایى ابهام باقى نگذاشته تا كسى بگوید پس راویان حدیث (محدثین) هم مرجع و حاكم مى‏باشند. تمام مراتب را ذكر فرموده، و مقید كرده به اینكه در حلال و حرام طبق قواعد نظر كند و به احكام معرفت داشته، موازین دستش باشد تا روایاتى را كه از روى تقیه یا جهات دیگر وارد شده و خلاف واقع مى‏باشد تشخیص دهد. و معلوم است كه معرفت به احكام و شناخت حدیث غیر از نقل حدیث است.

مى‏فرماید: فإنی قد جعلته علیكم حاكماً (من كسى را كه داراى چنین شرایطى باشد، حاكم فرمانروا بر شما قرار دادم.) و كسى كه این شرایط را دارا باشد، از طرف من براى امور حكومتى و قضایى مسلمین تعیین شده؛ و مسلمانها حق ندارند به غیر او رجوع كنند.

بنابراین، اگر قلدرى مال شما را خورد، مرجع شكایت عبارت از مجریانى است كه امام تعیین فرموده. و اگر با كسى سر دینْ (وام) نزاع دارید و احتیاج به اثبات دارد، نیز مرجع آن قاضى‏اى است كه حضرت تعیین فرموده؛ و نمى‏توانید به دیگرى رجوع نمایید. این وظیفه عمومى مسلمانهاست؛ نه اینكه عمر بن حنظله به چنین مشكله‏اى گرفتار شده و تكلیف او چنین باشد.

این فرمان كه امام (ع) صادر فرموده كلى و عمومى است. همان طور كه حضرت امیر المۆمنین(علیه السلام) در دوران حكومت ظاهرى خود حاكم و والى و قاضى تعیین مى‏كرد، و عموم مسلمانان وظیفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند، حضرت امام صادق(علیه السلام) هم چون ولىّ امر مطلق مى‏باشد و بر همه علما، فقها و مردم دنیا حكومت دارد، مى‏تواند براى زمان حیات و مماتش حاكم و قاضى تعیین فرماید. همین كار را هم كرده، و این منصب را براى فقها قرار داده است. و تعبیر به حاكماً فرموده تا خیال نشود كه فقط امور قضایى مطرح است، و به سایر امور حكومتى ارتباط ندارد.

حضرت امیر المۆمنین(علیه السلام) در دوران حكومت ظاهرى خود حاكم و والى و قاضى تعیین مى‏كرد، و عموم مسلمانان وظیفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند، حضرت امام صادق(علیه السلام) هم چون ولىّ امر مطلق مى‏باشد و بر همه علما، فقها و مردم دنیا حكومت دارد، مى‏تواند براى زمان حیات و مماتش حاكم و قاضى تعیین فرماید. همین كار را هم كرده، و این منصب را براى فقها قرار داده است

نیز از صدر و ذیل روایت و آیه‏اى كه در حدیث عمر بن حنظله (به مقاله قبلی راین موضوع مراجعه شود) ذكر شده، استفاده مى‏شود كه موضوع تنها تعیین قاضى نیست كه امام (ع) فقط نصب قاضى فرموده باشد، و در سایر امور مسلمانان تكلیفى معین نكرده، و در نتیجه یكى از دو سۆال را كه راجع به دادخواهى از قدرتهاى اجرایى ناروا بوده بلاجواب گذاشته باشد.

این روایت از واضحات است؛ و در سند و دلالتش وسوسه‏اى نیست.( 1) جاى تردید نیست كه امام (ع) فقها را براى حكومت و قضاوت تعیین فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است كه از این فرمان امام (ع) اطاعت نمایند.

بحث در روایت ابى خدیجه‏

براى اینكه مطالب بهتر روشن شود و به روایات دیگر مۆید گردد، روایت أبو خدیجه‏(2)را نیز مى‏آورم:

محمّد بْنِ حَسن بِاسْنادِهِ عن محمد بْنِ علی بْن محبوب، عن أحمد بْن محمد، عن حسین بْنِ سعید، عن أَبی الجَهْم، عن أبی خدیجة، قال بعثنی أبو عبد اللَّه (ع) إلى أحد مِن أَصحابنا فقالَ: قُلْ لَهُمْ: إیّاكُمْ، إذا وَقَعَتْ بَیْنكُمُ الْخُصُومَةُ أَوْ تَدَارَى فی شَیْ‏ءٍ مِنَ الاخْذِ وَ الْعَطاء انْ تَحاكَموُا إلى أحَدٍ مِنْ هۆُلاء الفُسّاقِ. اجْعَلوُا بَیْنَكُمْ رَجُلًا قَدْ عَرَفَ حَلالَنا وَ حَرامَنا؛ فَإنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْكُمْ قاضِیاً. وَ إیّاكُمْ أنْ یُخاصِمَ بَعْضُكُم بَعْضاً إلَى السُلْطانِ الْجائِر.( 3)

ابو خدیجه (یكى از اصحاب مورد اعتماد امام صادق (ع) مى‏گوید كه حضرت صادق (ع) به من مأموریت دادند كه به دوستانمان (شیعه) از طرف ایشان چنین پیغام بدهم: مبادا وقتى بین شما خصومت و نزاعى اتفاق مى‏افتد، یا در مورد دریافت و پرداخت اختلافى پیش مى‏آید، براى محاكمه و رسیدگى به یكى از این جماعت زشتكار مراجعه كنید. مردى را كه حلال و حرام ما را مى‏شناسد بین خودتان حاكم و داور سازید؛ زیرا من او را بر شما قاضى قرار داده‏ام. و مبادا كه بعضى از شما علیه بعضى دیگرتان به قدرت حاكمه جائر شكایت ببرد.

اگر قلدرى مال شما را خورد، مرجع شكایت عبارت از مجریانى است كه امام تعیین فرموده. و اگر با كسى سر دینْ (وام) نزاع دارید و احتیاج به اثبات دارد، نیز مرجع آن قاضى‏اى است كه حضرت تعیین فرموده؛ و نمى‏توانید به دیگرى رجوع نمایید. این وظیفه عمومى مسلمانهاست؛ نه اینكه عمر بن حنظله به چنین مشكله‏اى گرفتار شده و تكلیف او چنین باشد

منظور از تدارى فى شى‏ء كه در روایت آمده همان اختلاف حقوقى است؛ یعنى در اختلاف حقوقى و منازعات و دعاوى به این فساق رجوع نكنید. از اینكه دنبال آن مى‏فرماید: من براى شما قاضى قرار دادم. معلوم مى‏شود كه مقصود از فساق و جماعت زشتكار، قضاتى بوده‏اند كه از طرف امراى وقت و قدرتهاى حاكمه ناروا منصب قضاوت را اشغال كرده‏اند. در ذیل حدیث مى‏فرماید: وَ إیّاكم أن یخاصم بعضكم بعضاً إلى السلطان الْجائر. در مخاصمات نیز به سلطان جائر، یعنى قدرت حاكمه جائر و ناروا رجوع نكنید؛ یعنى در امورى كه مربوط به قدرتهاى اجرایى است به آنها مراجعه ننمایید. گرچه سلطان جائر قدرت حاكمه جائر و ناروا به طور كلى است و همه حكومت كنندگان غیر اسلامى و هر سه دسته قضات و قانونگذاران و مجریان را شامل مى‏شود، ولى با توجه به اینكه قبلًا از مراجعه به قضات جائر نهى شده، معلوم مى‏شود كه این نهى تكیه بر روى دسته دیگر، یعنى مجریان است. جمله اخیر طبعاً تكرار مطلب سابق، یعنى نهى از رجوع به فساق نیست. زیرا اول از مراجعه به قاضى فاسق در امور مربوط به او كه عبارت از بازجویى، اقامه بینه، و امثال آن مى‏باشد، نهى كردند؛ و قاضى تعیین نموده وظیفه پیروان خود را روشن فرمودند. سپس، از رجوع به سلاطین نیز جلوگیرى كردند. از این معلوم مى‏شود كه باب قضا غیر از باب رجوع به سلاطین است؛ و دو رشته مى‏باشد. در روایت عمر بن حنظله كه مى‏فرماید از سلاطین و قضات دادخواهى نكنید، به هر دو رشته اشاره شده است. منتها در این روایت فقط نصب قاضى فرموده؛ ولى در روایت عمر بن حنظله هم حاكم مجرى و هم قاضى را تعیین كرده است.

پی نوشت :

1 - خدشه در سند روایت فقط از جهت عمر بن حنظله است، كه در پاورقى 146 به توثیق وى اشاره شده است. بحث در دلالت و اشكالات آن نیز به طور مستوفى در متن آمده است.

2 - سالم بن مكرم بن عبدالله كناسى، مكنى به ابو خدیجه و ابوسلمه، از اصحاب امام صادق و امام كاظم (علیه السلام) بوده و از هر دو امام روایت كرده است. ابن قولیه و على بن فضال او را توثیق كرده‏اند و نجاشى رجالى بزرگ از او به ثقه یاد كرده است.

3 - وسائل الشیعه، ج 18، ص 100، كتاب القضا ابواب صفات القاضى، باب 11، حدیث 6.

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع:

امام خمینی ، ولایت فقیه ، ص 80 – 82

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.