تبیان، دستیار زندگی
اولی می گه بابای من یه باغ داره که از اینجا تا اون سر دنیا ادامه داره . دومی بدون تعجب می گه بابای من هم یه عصا داره که شبها باهاش ستاره هارو جابجا می کنه .اولی با تمسخر می گه اگه اینطوریه بابات شبها عصاشو کجا می ذاره .دومی می گه تو باغ بابای تو !
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا خالی می‌بندیم؟
خالی بندی

اولی می گه بابای من یه باغ داره که از اینجا تا اون سر دنیا ادامه داره . دومی بدون تعجب می گه بابای من هم یه عصا داره که شبها باهاش ستاره هارو جابجا می کنه .اولی با تمسخر می گه اگه اینطوریه بابات شبها عصاشو کجا می ذاره .دومی می گه تو باغ بابای تو !

حقیقتا بعضی ها یه جوری خالی می بندن که اگه سقف ترک برنداره ، لااقل مخ آدم سوت می کشه. اینا هم یکی از مدلهای دروغن.آخه چند جور دروغ داریم: دروغ شاخدار، دروغ مصلحتی ،دروغ همینطوری، دروغ تفریحی ،خالی بندی!

بعضی وقتها خالی می بندیم چون بلد نیستیم چی بگیم. اگه یاد بگیریم تو مواقع مختلف چجوری حرف بزنیم قطعا خالی نمی بندیم

خالی بندی، یه جور دروغ گفتنه که بیشتر برای بزرگ نشون دادن و شلوغ کردن به کار می ره .می گن اولین بار زمان رضاشاه این کلمه برای دروغ اختراع شد. زمان رضاشاه به دلیل کمبود اسلحه، بعضی از پاسبانهایی که مسئول گشت شبانه بودند، فقط غلاف خالی اسلحه رو روی کمرشون می بستند تا مسلح به نظر بیان. دزدها و شبگردها وقتی متوجه این قضیه شدند برای اینكه همدیگرو مطلع كنن به هم میگفتن : طرف "خالی بسته" و منظورشون این بود که فلان پاسبان اسلحه نداره و غلاف خالی اسلحه رو دور کمرش بسته. به تدریج "خالی بسته" و "خالی می بنده"  نشونه ی دروغگویی شد.

معمولا کسانی خالی می بندن که مشکل دارن .مثلا آدم ترسو درباره ی شجاعتهای خودش خیلی خالی می بنده. آدم بی عرضه از کارهای خوب نکردش ،یا از کارهای باباش تعریف می کنه.

البته بعضی وقتها هم خالی می بندیم چون بلد نیستیم چی بگیم. اگه یاد بگیریم تو مواقع مختلف چجوری حرف بزنیم قطعا خالی نمی بندیم.

به نقل از قلی : "وقتی دوستم گفت یه کاراته کار ماهره و کمربند مشکی می بنده،نمی دونم چی شد که منم شدم ناجی و چند نفرو  نجات دادم و یه کوسه رو کشتمو ....   حالا همش نگرانم تا ببینم کی دروغم لو می ره و رسوا می شم. من فقط یه خورده شنا بلدم ولی عوضش اهل شعر و ادبیاتم."

گاهی هم خالی می بندیم تا خودمونو مهم نشون بدیم این واسه اینه که فکر می کنیم مهم نیستیم.

غضنفر می گفت : "بابام یه بار از کنار یه هواپیما رد شده بود، گفتم بابام خلبانه و یه هواپیمارو هم از سقوط حتمی نجات داده و ... حقیقتش همه ی این حرفارو واسه این زدم که فکر می کردم اگه بابام خلبان بود همکلاسی هام منو خیلی مهم می دونستند ."

و خلاصه گاهی هم خالی می بندیم چون بدون اینکه بفهمیم حسادتمون تحریک شده .

طرف می گفت : "پسر همسایمون لبتاپ خریده وقتی ازش تعریف کرد یه جورایی خوشم نیومد. بیخودی گفتم مدل لبتاپت پایینه من از اینا داشتم به درد نمی خورد دادمش به کسی .حالا گفته می خواد بیاد بعضی مسائل مربوط به لبتابشو از من یاد بگیره . "

اینها که گفتیم مختصری برای اشاره بود. شما بیشتر فکر کنید و دلایل دیگه این خصلت بد رو پیدا کنید .

انسیه نوش آبادی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

لطفا ترمز کنید ...

پناهگاهی برای روز رستاخیز

با حیوانات مهربان باشیم

به چشم مرحمت سویم نظر کن

دلیل...

یه تابستون پر از کوزه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.