یک دوست جدید
روز اول ماه مهر، سپهر کوچولوبه مدرسه رفت و سر کلاس دوم نشست.کنار او یک پسر کوچولوی غمگین نشسته بود.سپهر از او پرسید:«اسمت چیه؟» پسرک جواب د اد:« پارسا.»سپهر گفت :« چرا ناراحتی؟» پارسا گفت:«آخه تازه به این مدرسه اومدم و هیچکس باهام دوست نیست.»
سپهردست پارسا را گرفت و گفت: «غصه نخور خودم باهات دوست میشم. اسمم سپهره.»پارسا خوشحال شد و خندید.آن روز خانم معلم خیلی با بچه ها حرف زد.گفت:« بچه های گلم، به کلاس دوم خوش آمدید. یادتونه پارسال کلاس چندم بودید؟»بچه ها جواب دادند: «کلاس اول.» خانم معلم گفت:«آفرین،امسال کلاس چندمی هستید؟» بچه ها گفتند: «کلاس دومی . »خانم معلم گفت:«بله بچه ها، پارسال کلاس اولی بودید و امسال کلاس دومی هستید.»
سپهر که درست به حرف های خانم معلم گوش نمی داد و حواسش به دوست تازه اش بود، یک دفعه از جایش بلند شد و گفت:«خانم اجازه اسم دوست منم پارساله.» چندتا از بچه ها خندیدند. خانم معلم هم خنده اش گرفت و گفت:«چی گفتی؟اسم دوستت چیه؟» سپهر به پارسا اشاره کرد و گفت:«اسم دوستم پارساله.»
خانم معلم باخنده به پارسا گفت:«پسرگلم، اسمت چیه؟» پارسا جواب داد:«پارسا.»خانم معلم به سپهر گفت: «عزیزم، اسم دوستت پارساست نه پارسال، پارسال یعنی سالی که تمام شد.یعنی اون روزهایی که تو کلاس اولی بودی.اما پارسا معنی دیگه ای داره و اسم پسرها هم هست.می دنی معنیش چیه؟» سپهر گفت:«نه نمی دونم. »خانم معلم گفت:«بچه ها، هر اسمی یه معنی ای داره مثلاً سپهر یعنی آسمون ، همین آسمون آبی قشنگی که بالای سر ماست. پارسا هم به معنی آدم خوب و درستکاره، یعنی آدمی که خدا را دوست داره و برای همین هیچ وقت کار بدی انجام نمیده.» بعد پارسا را جلوی کلاس برد و او را به همه معرفی کرد.پارسا از یک مدرسه ی دیگر به آنجا آمده بود و کسی او را نمی شناخت، اما اشتباه سپهر باعث شد که تمام بچه های کلاس دوم با او آشنا شوند و اسمش را یاد بگیرند. آن روز برای بچه های کلاس دوم روز خوبی بود، چون یک دوست جدید پیدا کردند و معنی پارسال و پارسا و سپهررا یاد گرفتند و به حرف بامزه ی سپهر هم خندیدند.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:ترانه های کودکان