تبیان، دستیار زندگی
سرم را در چاه بی‏کسی‏ات فرو می‏برم. ذرات این شب‏های بی‏ستاره، در کهکشان کلماتت گم می‏شوند. مردم شهر، راه نخلستان را نمی‏دانند؛ مردمی که خورشید را انکار کردند، مردمی که در لاک بی‏دردی خود فرو رفتند، مردمی که دست‏هایشان بوی دروغ می‏دهد و مردمی که تاریخ را ن
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راز سر به مهر

امام علی

«دریا هنوز به جرعه‌ای که تو از چاه خورده‌ای حسادت می‌کند».

تو تنهایى، در میان این‌‌همه مردم روی زمین تنها هستى، ازآن‌رو که به هیچ‌کس شباهت ندارى، ازآن‌رو که هیچ‌کس را یارای مانند تو بودن نیست. هیچ‌کس را یارای پا به پای تو آمدن نیست. تنهایى، همان‌گونه که خدا تنهاست و بی‌شریک و بی‌شبیه و بی‌همتا.

کاش زخم بر جان تنهایى تو نزنند. کاش این‌همه معصومی چون تو را نیازارند. کاش جهل و کفر سرکششان را اندکی در جوار مهر و حقیقت تو مهار کنند تا این‌همه تو را به تأسف و حسرت بر حال خویش واندارند. تا این‌همه قلبت را به درد نیاورند. تا این‌همه آه نکشى، اما در این میانه خوشا به حال چاه بی‌صدایی که بغض‌های تو را دور از چشمان بخیل روزگار در آغوش می‌کشد و درد دل‌های تو را می‌شنود.

آه، ای راز سر به مهر! چرا پرده از راز خویش برنمی‌دارى؟ بگذار این‌همه مردمان غافل سردرگم بدانند، مردی که شب‌ها نان تمام شهر را بر دوش می‌کشد و سفره‌هایشان را به بزم رونق می‌برد، همین مردی است که روزها به طمع بیت‌المال، عدلش را سرزنش می‌کنند و در تنگناها و فتنه‌ها تنهایش می‌گذارند. بگذار بدانند مردی را که برای جنگ‌های ناخواسته، بی‌دلیل نفرینش می‌کنند، همین سایه معصومی است که شب‌ها در خانه بیوه‌زنان و یتیمان را می‌کوبد و لبخند شادی بر رخسار گرسنه‌شان می‌نشاند.

اماما! هنوز که هنوز است، اشک یتیمان را به یاد تو به یاری می‌شتابیم و سفره‌های بینوایان را به اقتدای تو نانی انفاق می‌کنیم. هنوز هم سجده‌‌گزاران سحرخیز، خدا را با نام تو سوگند می‌دهند برای اجابت دعایشان و شب‌بیداران استغفارگو راه و رسم تو را ادامه می‌دهند، در تهجد و اشک ریختن نیمه‌شب.

سرم را در چاه بی‏کسی‏ات فرو می‏برم. ذرات این شب‏های بی‏ستاره، در کهکشان کلماتت گم می‏شوند. مردم شهر، راه نخلستان را نمی‏دانند؛ مردمی که خورشید را انکار کردند، مردمی که در لاک بی‏دردی خود فرو رفتند، مردمی که دست‏هایشان بوی دروغ می‏دهد و مردمی که تاریخ را ننگین می‏کنند

نام تو را بر مأذنه‌ها بانگ می‌زنیم و روزگارمان متبرک می‌شود. نام تو را در شب‌های قدر زمزمه می‌کنیم و پروردگار گناهانمان را می‌بخشاید. نام تو را بر سردر خانه‌ها نقش می‌کنیم و زندگی با تمام مصائبش بر ما شیرین و آسان می‌گذرد. سلام بر نام تو! این الفبای مختصر که کلید رستگاری و سعادت است.

چاه بی ‏کسی

سرم را در چاه بی‏کسی‏ات فرو می‏برم. بند بند وجودم مشتعل می‏شود. ذرّه‏ای می‏شوم که در آتش کلماتت هبوط می‏کند، می‏شکند.

مردی که تاریخ، وامدار اوست... هیچ کس صدایت را نمی‏شنود... نخلستان بوی دلگیری می‏دهد.

شب‏های خاموش این شهر نفرین شده، «های های» مردی را به تماشا می‏نشینند که چهره انسان را در قحط‏سالی آدمیت، بروز می‏دهد.

مردی که سفارتخانه ملکوت را در خانه ساده‏اش بنا می‏کند و بار سنگین رسالت را بر شانه‏های ولایتش حمل می‏کند .

سرم را در چاه بی‏کسی‏ات فرو می‏برم. ذرات این شب‏های بی‏ستاره، در کهکشان کلماتت گم می‏شوند. مردم شهر، راه نخلستان را نمی‏دانند؛ مردمی که خورشید را انکار کردند، مردمی که در لاک بی‏دردی خود فرو رفتند، مردمی که دست‏هایشان بوی دروغ می‏دهد و مردمی که تاریخ را ننگین می‏کنند.

به نخلستان برو!

چاه، تمام دردهایت را مکتوب می‏کند. فردا، خروش ذراتش، ناله‏هایت را در تمام عالم منتشر می‏کند.

فردای در گلوی دخترکان یتیم، بغض نان می‏شکند.

کاسه‏های شیر، از اشک‏های تو لبریز می‏شود.

فردا شعور انسان، حقیقت تو را گواهی خواهد داد.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


عاطفه خرمی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.