تبیان، دستیار زندگی
همه با حضرت نوح علیه السلام مخالفت می‏کردند و آن‏قدر او را می‏زدند که تا سه شبانه روز بر روی زمین می‏افتاد به‏گونه‏ای که از گوش او خون جاری می‏شد، امّا وقتی به‏هوش می‏آمد نفرین نمی‏کرد! معلوم است که چنین انسانی احراز می‏کند و یقین پیدا می‏کند که این‏ها هد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا انبیاء قومشان را نفرین می کردند؟


همه با حضرت نوح علیه السلام مخالفت می‏کردند و آن‏قدر او را می‏زدند که تا سه شبانه روز بر روی زمین می‏افتاد به‏ گونه‏ای که از گوش او خون جاری می‏شد، امّا وقتی به ‏هوش می‏آمد نفرین نمی‏کرد! معلوم است که چنین انسانی احراز می‏کند و یقین پیدا می‏کند که این‏ها هدایت‏پذیر نیستند و بعد نفرین می‏کند .


نفرین

انبیا و اولیا، معاندین با حق را نفرین کرده‏اند، البتّه در صورتی ‏که آن‏ها منشأ فساد در جامعه و انحراف افراد مستضعف جامعه باشند.

حضرت نوح و جریان نفرین او در قرآن

یکی از انبیا حضرت نوح است که در قرآن، در سُور مختلف آیات متعدّدی راجع به او وجود دارد که در این آیات به نفرین او هم اشاره شده است و من در جلسه گذشته عرض کردم که نفرین او نفرین شخصی و قومی نبوده و حتّی ما در انبیا کسی را نداریم که به این سبک نفرین کرده باشد. ایشان هر کافر مَن فِی‏الأرضی که بر روی زمین وجود داشت را نفرین کرد. بعد از آنکه گفت: «إِنَّک إِنْ تَذَرْهُمْ..»،[1] بعد می‏گوید: « رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیاراً».[4] حضرت نوح گفت: پروردگارا! هیچ کسی از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! همه کافرین را نفرین کرد! بحث ما درباره چرایی این مطلب بود؛ چرا نفرین همگانی نسبت به همه کفّار روی زمین؟ چرا؟

حضرت جبرئیل از حضرت نوح بعد از موتش سۆال می‏کند که زندگی دنیا را چگونه دیدی؟ می‏گوید: زندگی دنیا را مانند خانه دو دری دیدم که از یک در وارد شده و از در دیگر بیرون آمدم، همین! این قرن‏ها در نزد من این‏گونه گذشت!

نفرین در حقّ معاندان و مسبّبان گمراهی

قرآن در این زمینه دو علّت را ذکر می‏کند ابتدا فرمود: «إِنَّک إِنْ تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبادَک»،[5] اگر تو آن‏ها را بر جای خود باقی بگذاری، بندگانت را گمراه خواهند کرد. من عرض کردم این همان علّتی است که در باب نفرین تمام انبیا و اولیا وجود دارد.

دوم اینکه هر معاندی هم مورد نفرین قرار نمی‏گیرد، بلکه منظور از معاند در اینجا آن کسی است که در جامعه اثر سوء داشته باشد، یعنی موجب انحراف عدّه‏ای از مستضعفین جامعه گردد. صریحاً می‏گوید: «یضِلُّوا عِبادَک»؛ به تعبیری من آن‏ها را می‏شناسم! این‏ها کسانی هستند که اگر باقی بمانند به هر کسی برسند او را منحرف می‏سازند و دست‏ بردار هم نیستند.

حضرت نوح علیه السلام

نسل‏های مختلف در طی نهصد و پنجاه سال پیامبری نوح(علیه‌السلام)

شما ببینید حضرت نوح در طی نهصد و پنجاه سال چند نسل را می‏تواند دیده باشد. راجع به حرف‏های من خوب فکر کنید! او چند نسل را دیده است که این ‏طور نفرین می‏کند و بعد هم می‏گوید این‏ها هدایت‏پذیر نیستند. تازه تنها این نیست که او بعد از دیدن چند نسل از ابنای بشر و دعوت آن‏ها به توحید و عدم پذیرش آن چند نسل مگر به اندازه یک عدّه قلیلی که به او ایمان آوردند نفرین کرده باشد. من مسئله را فراتر از این می‏دانم. همه با او مخالفت می‏کردند و آن ‏قدر او را می‏زدند که تا سه شبانه روز بر روی زمین می‏افتاد به‏ گونه‏ای که از گوش او خون جاری می‏شد، امّا وقتی به‏ هوش می‏آمد نفرین نمی‏کرد! معلوم است که چنین انسانی احراز می‏کند و یقین پیدا می‏کند که این‏ها هدایت‏پذیر نیستند و بعد نفرین می‏کند.

خدا به حضرت نوح خبر داد که این‏ها دیگر هدایت‏پذیر نیستند!

من تنها به این مطلب اکتفا نمی‏کنم! من به روایتی از امام صادق(صلوات‏الله‏علیه) هم اشاره کردم که دیگر آن را تکرار نمی‏کنم. روایت این بود: وقتی از حضرت سۆال می‏کنند که آقا ‏چرا حضرت نوح همه را نفرین کرد؟ چرا حضرت نفرینش را همگانی‏ کرد؟ چرا گفت که خدایا! احدی از کافرین را روی زمین باقی مگذار! فرمود: خدا به او خبر داد که این‏ها دیگر هدایت‏پذیر نیستند! این‏ها دیگر از شرک دست برنخواهند داشت! لذا خدا به او گفت که آن‏ها را نفرین کن! حتّی من گفتم او در ابتدای امر نفرین نکرد بلکه این امر الهی بود.

گناه

نسلی که جز فاجر و کافر از آن به دنیا نخواهد آمد!

امّا علّت دوم که در قرآن هم آمده این است که فرمود: «وَ لا یلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کفَّاراً»،[2] یعنی آن‏ها جز افراد پلیدکار و ناسپاس کسی را به دنیا نخواهند آورد. این یک مطلب دیگر است. مطلب در باب زاد و ولد است. «وَ لا یلِدُوا..»؛ یعنی خدایا! از نطفه‏های این‏ها، انسانی متولّد نمی‏شود مگر اینکه او هم فاجر و ناسپاس خواهد بود. در اینجا دو مطلب وجود دارد: یک؛ این‏ها هم خود معاندند و هم دیگران را به انحراف می‏کشند و دو؛ از نطفه این‏ها هم افرادی مثل خودشان به دنیا خواهد آمد. ممکن است بگوییم این‏ها خودشان بد هستند امّا شاید فرزندانشان انسان‏های خوب و صالحی باشند! می‏گوید: نه! نطفه این‏ها هم چنین نطفه‏ای است که از آن جز مثل خودشان به دنیا نخواهد آمد؛ کأنّه إلی یوم‏القیامة از نسل آن‏ها چیزی جز این متولّد نمی‏شود.

شرک با خون آن‏ها آمیخته شده است

این مسئله کأنّه به این اشاره دارد که شرک به ‏گونه‏ای در آن‏ها نفوذ کرده که حتّی در خونشان هم جاری شده است. شرک به‏ این صورت در خون آن‏ها رسوخ کرده است.

حضرت نوح دوهزار و پانصد سال عمر کرد

روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) وجود دارد که حضرت در آن فرمود: حضرت نوح(علیه‏السلام) دو هزار و پانصد سال عمر کرد. من این را به شما گفتم که ما روایت متعدّدی راجع به عمر دو هزار و پانصد ساله حضرت نوح داریم. این را هم گفته‏اند که هشتصد و پنجاه سال در بین مردم زندگی می‏کرد در حالی ‏که مبعوث نشده بود. وقتی هم که مبعوث شد نهصد و پنجاه سال پیغمبر مُرسل بود. بعد هم کارش به نفرین کشید، دویست سال طول کشید تا کشتی را بسازد، بعد از آن هم که عذاب همگانی نازل شد و آن‏ها از کشتی پیاده شدند پانصد سال زندگی کرد که مجموع این مدّت همان دو هزار و پانصد سال می‏شود.

هرمعاندی هم مورد نفرین قرار نمی‏گیرد، بلکه منظور از معاند در اینجا آن کسی است که در جامعه اثر سوء داشته باشد، یعنی موجب انحراف عدّه‏ای از مستضعفین جامعه گردد. صریحاً می‏گوید: «یضِلُّوا عِبادَک»؛ به تعبیری من آن‏ها را می‏شناسم! این‏ها کسانی هستند که اگر باقی بمانند به هرکسی برسند او را منحرف می‏سازند و دست‏بردار هم نیستند

عمر حضرت نوح، در نگاه خودش

حضرت فرمودند: روزی حضرت نوح(علی‏نبیناوآله‏وعلیه‏السلام) در آفتاب نشسته بود. ملک‏الموت به‏سراغش آمد و به او سلام کرد. حضرت نوح جواب سلامش را داد. گفت: چه‏ کار داری؟ یا به قول ما گفت: به چه منظوری آمدی؟ گفت: آمدم تا جانت را بگیرم! حضرت نوح از او پرسید: یک مقدار به من مهلت می‏دهی تا از آفتاب به سایه بروم تا در سایه جانم را بگیری؟ گفت: بله! حضرت نوح بلند شد، از آفتاب رفت در سایه نشست. حضرت بعد از آنکه نشست رو کرد به ملک‏الموت و گفت: ای ملک‏الموت! آنچه در دنیا بر من گذشت همانند این بود که از آفتاب به سایه آمدم! می‏گوید: دو هزار و پانصد سال فقط همین بود! تمام زندگی من به همین مقداری که از زیر این آفتاب بلند شدم و در این سایه نشستم گذشت.

در روایت دیگری دیدم که ظاهراً حضرت جبرئیل از حضرت نوح بعد از موتش سۆال می‏کند که زندگی دنیا را چگونه دیدی؟ می‏گوید: زندگی دنیا را مانند خانه دو دری دیدم که از یک در وارد شده و از در دیگر بیرون آمدم، همین! این قرن‏ها در نزد من این‏گونه گذشت!

گناه در عمری که چنین با شتاب می‏گذرد

بعد دارد که وقتی حضرت رفت و در سایه نشست رو کرد به عزرائیل که حالا بیا و جانم را بگیر! می‏خواستم یک تذکر بدهم! کسانی‏ که برای دنیا یقه پاره می‏کنند، کسانی ‏که همه زندگی خود را به‏ پای دنیا می‏ریزند، کسانی‏ که ناموس و حتّی دینشان را سر این مسأله می‏گذارند، مگر چه خبر است؟ آیا می‏توانید به اندازه عمر این آقا عمر کنید؟ ببینید ایشان که این‏ همه عمر کرد چه می‏گوید!؟ می‏گوید این عمر طولانی به اندازه بلند شدن از آفتاب و نشستن در سایه گذشت، یا با توجّه به آن روایت این زندگی بلند مدّت به اندازه ورود از یک در و عبور از یک در دیگر سپری شد. توجّه کنید! آیا می‏ارزد که انسان «نعوذبالله»! بیاید و زشت رفتار کند و پستی داشته باشد؟ آیا این ‏همه جنایت و ظلم و تعدّی و تجاوز ارزش دارد؟ یک مقدار فکر کنید!

پی نوشت ها :

[1]. سوره مبارکه نوح، آیه27

[2]. همان

فرآوری : محمدی

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.