تبیان، دستیار زندگی
مظلومیت روز ساباط امام حسن(ع) از روز عاشورای امام حسین(ع) بیشتر است، چراکه روز عاشورا، یک روز سراسر حماسه بود و بعد، آن فوز عظیم؛ اما امام حسن(ع) بعد از روز ساباط شاهد 10 سال غربت و مظلومیت بود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مظلومیت بی پایان

گفتگوی اختصاصی تبیان با دکتر رجبی دوانی

رجبی دوانی


«هر چه دارم، از پدر بزرگوارم دارم»، عبارتی که دکتر محمد حسین رجبی دوانی، نویسنده و پژوهشگر معاصر و فرزند موّرخ شهیر، مرحوم علامه شیخ علی دوانی، در گفتگوی صمیمی خود با تبیان بیان نمود. دکتر رجبی دوانی، چهره ای شناخته شده و محبوب در بین محافل علمی کشور عزیزمان می باشد که علاوه بر مسئولیت های متعدد فرهنگی خود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر عهده داشته، آثار ارزشمند و گرانبهایی را در قالب  کتاب، مقاله و سخنرانی در دسترس علاقه مندان و پژوهشگران تاریخ و تمدن اسلامی، قرار داده است. از ویژگی های بارز آثار وی، شیوایی همراه با مستندات تاریخی است. رجبی دوانی هم اکنون معاون پژوهشی دانشکده علوم اجتماعی و فرهنگی، و استادیار تاریخ اسلام دانشگاه جامع امام حسین علیه السلام می باشد.


اگر موافقید گفتگو را با تحلیلی از وضعیت شیعه در عصر امام مجتبی علیه السلام آغاز کنیم.

خب، می دانید شیعه به معنای کلامی و خاص آن که قائل به نصّ امامت برای ذوات مقدسه ائمه اطهار علیهم السلام باشد و آنان را منصوب از سوی خدا و رسولش بدانند، در عصر امام مجتبی علیه السلام بسیار کم بودند. درست است که عده ی بسیاری با امیرالمومنین و امام مجتبی علیهماالسلام به عنوان خلیفه بیعت کردند، اما تنها به عنوان رهبر امت و خلیفه چهارم و پنجم و نه به عنوان امام برحق که از سوی خداوند برای هدایت جامعه نصب شده است.

اساسا در عرف سیاسی آن زمان شیعه به معنای مطلق پیرو برای هر مکتبی و یا هر شخصی که حرفی برای گفتن داشت، بکاربرده می شد. فلذا در آن زمان به پیروان عثمان "شیعه عثمانی" می گفتند چنانکه می بینید در روز عاشورا، امام حسین علیه السلام با این عبارت سپاه دشمن را مورد خطاب قرار می دهد که: «یا شیعة آل أبی سفیان» و همچنین در زیارت منسوب به آن حضرت از دشمنان ایشان به أشیاعهم (شیعیان بنی امیه) یاد می شود.

بنده می خواهم عرض کنم که حتی برخی از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام همچو ابن عباس، عبدالله بن جعفر و یا حتی محمد بن حنفیه که فرزند و برادر امام معصوم است، درک درستی از جایگاه ولایت و عصمت اهل بیت علیهم السلام نداشتند. دلیل این گفته در تاریخ وجود دارد، آنجائیکه عبدالله بن جعفر در دوران خلافت امیرالمۆمنین علیه السلام چندین بار نظر خود را بر آن حضرت تحمیل می کند و یا محمد بن حنفیه که در جنگ صفین به امیرالمۆمنین علیه السلام اعتراض می کند که چرا حسنین علیهماالسلام را به میدان نبرد نمی فرستید ولی مرا می فرستید، و بعد از واقعه کربلا نیز در برابر امام سجاد علیه السلام مدعی امامت می شود. حال با این اوصافی که از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام می بینیم، دیگر وضعیت سایر افراد جامعه اسلامی آن زمان بوضوح مشخص می شود.

زمان امام حسین علیه السلام هزاران نامه از سوی مردم کوفه برای آن حضرت مبنی بر یاری رساندن ایشان فرستاده شد - برخلاف امام مجتبی علیه السلام که همه به صراحت گفتند که ما معاویه را بر تو ترجیح می دهیم- با این دعوتهای مکرر، برای امام حسین علیه السلام تکلیف ایجاد شد

بنابراین شیعه به اصطلاح خاص امروزی آن – که مدتها هم زمان بُرد تا به شیعیان اهل بیت علیهم السلام اختصاص پیدا کند – در زمان امام مجتبی علیه السلام بسیار محدود و انگشت شمار بود. که آنها هم معمولا تا وقتی شیعه باقی می ماندند که منافعشان در خطر قرار نمی گرفت. فلذا در زمان امیرالمۆمنین علیه السلام افرادی که خود را پیرو حضرت می دانستند و با ایشان بیعت کرده بودند، وقتی دیدند که در جنگها غنیمتی نصیبشان نمی شود و نمی توانند زنها و بچه های سپاه دشمن را به اسارت بگیرند، در مواضع خود تعلل می کنند و حتی با امام علیه السلام در گیر می شوند و گستاخانه به ایشان اعتراض می کنند که چرا از غارت مردم بصره جلوگیری می کنید. و اینان برای امیرالمۆمنین و امام مجتبی علیهماالسلام حتی به اندازه خلفای پیشین نیز جایگاه و شأنی قائل نبودند.

با توجه به این وضعیتی که از شیعه در عصر امام مجتبی علیه السلام مشاهده می کنیم، باید به آن امام مظلوم حق بدهیم که صلح معاویه را قبول نماید، چرا که یاوری در کنار خود نمی بیند که به جنگ او بپردازد.

رجبی دوانی

شاید کمتر به نقش امام مجتبی علیه السلام در عصر امیرالمۆمنین علی علیه السلام پرداخته شده باشد. اگر ممکن است به آن قسمت از زوایای زندگی آن حضرت بپردازید.

وقتی مردم، حضرت امیرالمۆمنین علیه السلام را با اصرار وادار به پذیرفتن خلافت کردند، ایشان به مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند و خطبه ای را – که در تاریخ ثبت شده است – ایراد فرمودند. سپس به امام مجتبی علیه السلام که نواده پیامبر خدا و در میان مردم از منزلت خاصی برخوردار بود، فرمودند: برخیز و سخن بگو (سخنی در تثبیت امر خلافت).

در اینجا امام مجتبی علیه السلام برخاستند و خطاب به مردم فرمودند که: ای مردم! از جدّم رسول خدا شنیدم که فرمودند: من شهر علم هستم و علی دروازه این شهر است، هر کس می خواهد به معدن علم من دست یابد تنها از طریق علی می تواند به این مهم دست پیدا کند.

و به سبب همین نکته بجا و ظریف امام حسن علیه السلام، امیرالمۆمنین علیه السلام ایشان را در آغوش کشیدند و بوسیدند و مورد تحسین قرار دادند.

در جای دیگری از تاریخ داریم که امیرالمۆمنین علیه السلام پس از به خلافت رسیدن، تمام چهره های فاسد حکومت عثمان را عزل کردند. علیرغم اینکه آن حضرت به چهره هایی صالح برای مناصب حکومتی نیاز داشتند، ولی هیچ مسئولیت حکومتی را به امام حسن و امام حسین علیهمالسلام واگذار نکردند. ما دلیل آن را به درستی نمی دانیم ولی برداشت بنده این است که از آنجائیکه این دو بزرگوار قرار است که امامت امت اسلامی را در آینده به عهده بگیرند، شایسته نیست که کارگزار هیچ حکومتی و لو حکومت علی علیه السلام باشند، ضمن اینکه این دو بزرگوار نباید بواسطه ورود در تشکیلات حکومتی، در معرض تهمت دشمنانی همچون معاویه قرار بگیرند، فلذا می بایست زمینه ایجاد جنگ روانی از دشمن سلب می شد.

اما وجود اینکه امام مجتبی علیه السلام هیچ گونه پست حکومتی را برعهده نداشت ولی پا  به پای امیرامۆمنین علیه السلام در تمامی عرصه های سخت و بحرانهای دوران خلافت علی علیه السلام، آن حضرت را همراهی و یاری می کرد. چنانکه در فتنه ناکثین، همراه پدر بزرگوارش در جنگ جمل حضور پیدا می کند، و بنا به گفته شیخ مفید (ره)، عامل اصلی پیروزی سپاه امیرالمومنین علیه السلام در جمل، امام مجتبی علیه السلام است. چرا که با وجود ضعیف شدن سپاه، دشمن در برابر سپاه امیرالمومنین علیه السلام افراد دشمن چنان بت پرستانی که بر گرد بت مقدس خود جمع شده اند. به دور شترهایش حلقه زده بودند و با صفوف متراکم از آن به شدت محافظت می کردند. در این موقعیت امیرالمومنین علیه السلام به محمد بن حنفیه دستور می دهد که خود را به شتر عایشه برساند و آن را پی کند، زیرا تا آن شتر برپاست اصحاب جمل هم مقاومت می کنند اما با سقوط شتر و به زیر آمدن عایشه از شتر، آنان نیز پراکنده می شوند. محمدبن حنفیه به سوی شتر عایشه رفت و تمام تلاش خود را نیز انجام داد ولی نتوانست صفوف فشرده دشمن را بشکافد و به شتر عایشه برسد، و زخمی و مجروح بازگشت. امیرالمومنین علیه السلام پرچم را از او گرفت و آنرا به امام مجتبی علیه السلام داد و این امام مجتبی علیه السلام بود که با حمله شجاعانه خود، صفوف دشمن را شکافت و به شتر عایشه رسید و آنرا پی کرد و با سرنگونی عایشه، پیروزی سپاه امیرالمومنین علیه السلام مسجّل شد. ولی متأسفانه نقش اساسی امام مجتبی علیه السلام در پیروزی این عملیات بزرگ مورد غفلت واقع شده است.

بیعت مردم با امام مجتبی علیه السلام همراه با بصیرت عمیق نبود بلکه تنها به دلیل جریحه دار شدن احساساتشان در شهادت امیر مومنان علیه السلام بود. فلذا در ماجرای جنگ با معاویه، پشت امام مجتبی علیه السلام را خالی کردند و همین باعث شد تا معاویه به خود جرأت دهد تا برای نابودی حکومت امام به کوفه لشکرکشی کند

یکی دیگر از مقاطع تاریخی قابل توجه که مربط به امام مجتبی علیه السلام می شود زمانی است که پس از آزادسازی بصره - که پایگاه پیمان شکنان شده بود- ، امیرالمومنین علیه السلام نزدیک به یک ماه در بصره اقامت کردند تا امر این شهر را بسامان را برسانند. در همین اثناء حضرت، بیمار شد به گونه ای که قادر نبود در برخی موارد به جمعه و جماعت حاضر شوند. در این مدت، امام مجتبی علیه السلام امر جمعه و جماعت بصره را بر عهده داشت و بعد از پایان کار امیرالمومنین علیه السلام در بصره، که ایشان به مدینه بازنگشتند و کوفه را بعنوان مقرّ حکومتی خود در نظر گرفت، امام مجتبی علیه السلام به همراه خانواده اش در کوفه و در کنار پدر باقی ماند.

خب، می دانید که بعد از استقرار حضرت امیرالمومنین علیه السلام در کوفه، فتنه دیگری از سوی حاکم معزول و ملعون شام یعنی معاویه به پا خواست و حضرت علی علیه السلام به جنگ ناخواسته دیگری در صفین تن داد. در این موقعیت سخت نیز امام مجتبی علیه السلام به همراه برادر بزرگوارش، امام حسین علیه السلام در کنار پدر به صفین می آیند و فرماندهی جناح راست لشکر علی علیه السلام را به همراه عبدالله بن جعفر برعهده دارند. ولی چون این جنگ، جنگ بسیار مهیبی بود، امیرالمومنین علیه السلام از به میدان رفتن و جنگیدن این دو بزرگوار ممانعت می کرد، چرا که اینان ذخیره امامت بودند و حفظ جانشان اهمیت بسیار بالایی داشت. اما با این وجود نقش پررنگ امام مجتبی علیه السلام در این جنگ قابل توجه است.

بعنوان مثال زمانی که عبیدالله بن عمر بن خطاب - قاتل خبیث و جنایتکاری که جنایت قتل یکی از یاران خاص ایرانی امیرالمومنین علیه السلام بنام هرمزان، را مرتکب شده بود و از ترس قصاص توسط حضرت امیر علیه السلام گریخته بود و اینک به معاویه پیوسته بود - در صفین به میان دو لشکر آمد و امام مجتبی علیه السلام را صدا زد تا با ایشان مذاکره ای داشته باشد، و این در واقع توطئه ای بود از سوی معاویه - به زعم خودش - برای ایجاد تفرقه میان امام علی علیه السلام و امام مجتبی علیه السلام. آن ملعون به امام مجتبی علیه السلام عرض کرد شامیان پدرت را به عنوان خلیفه و حاکم قبول ندارند ولی تو را به عنوان نواده رسول خدا، قبول دارند. اگر تو پدرت را به کنار بزنی و قدرت را به دست بگیری ما شامیان تو را پذیرفته و خلافت را به رسمیت می شناسیم. ولی با پاسخ کوبنده امام مجتبی علیه السلام روبرو شد که تو برو و به همان عیاشی هایت ادامه بده تا آن زمانی که جسدت را در همین جنگ در وضعیت بدی خواهیم دید. و بدین ترتیب با صلابت و ایستادگی امام مجتبی علیه السلام تیر معاویه به سنگ خورد.

امام حسن

در عرصه دیگر، امام مجتبی علیه السلام از سوی امیرالمومنین علیه السلام مأمور می شود تا با خوارجی که بعد از جنگ صفین وارد کوفه نشدند و در قریه ی حروراء در برابر ماجرای حکمیت موضع گرفته بودند، صحبت کند و آنان را مجاب کند تا از سرکشی دست بردارند و با بیعت با علی علیه السلام به مصاف با معاویه بازگردند. خوارج که در ماجرای حکمیت دل در گرو خلافت عبدالله بن عمر بسته بودند، به امام مجتبی علیه السلام می گویند که تنها با خلافت عبدالله بن عمر موافقند اما امام مجتبی علیه السلام در ردّ صلاحیت او و اثبات ناتوانی او، استناد می کنند به اعتراف پدر عبدالله یعنی عمر بن خطاب که گفته بود: عبدالله به قدری بی عرضه است که حتی توان طلاق همسر خود را که او را به تنگ آورده، ندارد، چه برسد به تصدّی امر حکومت عالم اسلام.

پس از آن نیز امام مجتبی علیه السلام به همراه امیرالمومنین علیه السلام به نهروان رفت و در آنجا کنار پدر بود و بعد از آن نیز که به کوفه بازگشتند حتی یک لحظه پدر را رها نکرد تا شب شهادت امیرالمومنین علیه السلام که در سحرگاه 19 رمضان اصرار می کند تا همراه پدر باشد ولی امیرالمومنین علیه السلام ایشان را سوگند می دهد و بازمی گرداند، چرا که علی علیه السلام که می دانست آن شب، همان موعدی است که پیامبر خدا، آنرا به امیرالمومنین علیه السلام وعده داده بود، از به خطر افتادن جان  امام مجتبی علیه السلام خوف داشت. اما وقتی امام مجتبی علیه السلام صدای امیرالمومنین علیه السلام را در زمان ضربت خوردن شنید، سراسیمه خود را به کنار پدر در مسجد رساند و سر مقدس پدر را در آعوش گرفت و با پارچه ای بست. امیرالمومنین علیه السلام که بیهوش شده بود با قطرات اشکِ امام مجتبی علیه السلام، به هوش آمد و در همانجا بود که حضرت امیر علیه السلام خبر شهادت امام حسن علیه السلام را بوسیله سَمّ و شهادت برادرش را؛ تیغ به فرزندش داد.

سپس امام مجتبی علیه السلام به امر پدر، نماز جماعت صبح را به همراه مردم، اقامه نمود و بعد امیرالمومنین علیه السلام را به منزل برد و تا لحظه ی شهادت پدر، همراه آن حضرت بود و آن وصیت بزرگ و تاریخی امیرالمومنین علیه السلام نیز خطاب به فرزند بزرگوارش، حسن علیه السلام می باشد. و این امام مجتبی علیه السلام بود که به عنوان وصیّ امیرالمومنین علیه السلام کار کفن و دفن ایشان را بر عهده داشت.

امام مجتبی علیه السلام از سوی امیرالمومنین علیه السلام مأمور می شود تا با خوارجی که بعد از جنگ صفین وارد کوفه نشدند و در قریه ی حروراء در برابر ماجرای حکمیت موضع گرفته بودند، صحبت کند و آنان را مجاب کند تا از سرکشی دست بردارند و با بیعت با علی علیه السلام به مصاف با معاویه بازگردند

امیرالمومنین علیه السلام در مدت 25 سالی که به دلیل غصب حق خلافت از ایشان بطور مستقیم در عرصه سیاست و حکومت فعالیت نمی کرد، به امر کشاورزی پرداخت و نخلستان هایی  مفصلی را ایجاد فرمود و زمین های بایر بسیاری را آباد کرد. در سالهای آخر عمر شریف امیرالمومنین علیه السلام این سرزمینها، بسیار حاصلخیز و باارزش شده بودند، از طرفی آن حضرت می دانست که پس از شهادتش، خلافت غصب خواهد شد و فرزندان او حقی در امر حکومت نخواهند داشت و درآمدی از سوی دولت غاصب متوجه آنها نخواهد شد. ایشان این املاک ارزشمند را که در «ینبع» قرار داشت، وقف فرزندان خود کردند و در حکمی امام مجتبی علیه السلام را به تولیت آن گماشتند. اما نکته ی حائز اهمیتی که در متن این حکم وجود دارد جمله ای است که امیرالمومنین علیه السلام در این حکم، درباره ی امام حسن علیه السلام می فرمایند، که: من با تعیین حسن به عنوان متولی این موقوفات، به خداوند متعال تقرّب می جویم. این جمله نشاندهنده ی مقام والای امام مجتبی علیه السلام نزد امیر مومنان علی علیه السلام است که فرزندش حسن را وسیله قرب به خداوند قرار می دهد.

امام حسن

یکی از مهمترین و حساسترین مسائل در تاریخ صدر اسلام، مسأله صلح امام مجتبی علیه السلام است. کاربران تبیان علاقه مند هستند، شرح این مقطع از تاریخ را از بیان شیوای حضرتعالی بشنوند.

معاویه ملعون از زمان خلافت، خلیفه دوم، قدرتی یافته بود که باعث شد تا او در دوران خلافت امیرالمومنین علیه السلام برای خود حق حکومت قائل شود و برای همین با آن حضرت وارد جنگ شود. خلیفه دوم به هیچ کدام از کارگزاران خود اجازه نمی داد تا پُستی را بیش از یکسال، تصدّی کند، ولی معاویه را تا 5 سال حاکم شامات قرار داد و به او اجازه ساختن کاخ مجللی را در آنجا داد و حال اینکه در تاریخ ثبت شده است که سعد وقاص که حاکم خلیفه دوم در کوفه بود، به دلیل اینکه خانه ای ساخته بود که برخلاف سایر خانه های آن شهر، دارای  درب بود، سعد را از حاکمیت عزل کرد و خانه اش را هم آتش زد. بعد از خلیفه دوم هم، عثمان بیش از 12 سال به معاویه اختیار تامّ در حکومت شامات داده بود. از این رو، معاویه برای خود حق حکومتی قائل بود که برای حفظ آن، در برابر امام علی علیه السلام ایستاد و چون اصطلاحاً سیاست ماکیاولیستی داشت و برای رسیدن به هدفش، از هر وسیله ای استفاده می کرد و از خداوند هم هیچ ترسی نداشت، با اموال هنگفتی که در طی این سالها جمع کرده بود، برای جذب افراد فاسد به سوی خود در جهت ضربه زدن به امیرالمومنین علیه السلام استفاده می کرد و تا حدود زیادی هم موفق شد، چنانکه در جنگ صفین می بینیم که امیرالمومنین علیه السلام را وادار می کند تا تن به آتش بس ناخواسته ای بدهد.

امام مجتبی علیه السلام به همراه امیرالمومنین علیه السلام به نهروان رفت و در آنجا کنار پدر بود و بعد از آن نیز که به کوفه بازگشتند حتی یک لحظه پدر را رها نکرد تا شب شهادت امیرالمومنین علیه السلام که در سحرگاه 19 رمضان اصرار می کند تا همراه پدر باشد ولی امیرالمومنین علیه السلام ایشان را سوگند می دهد و بازمی گرداند

و آن هم به دلیل سستی مردم و حتی برخی از نزدیکان علی علیه السلام بود، مانند خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین که از انصار و صحابه بزرگ پیامبر بود. او در جنگ صفین تا قبل از شهادت عمار در یاری امیرالمومنین علیه السلام و بر حق بودن ایشان مردد بود و شهادت عمار - با توجه به پیش گویی پیامبر مبنی بر قتل عمار به دست طاغیان - ملاک او برای حقانیت امام زمانش، علی علیه السلام قرار گرفت، نه خود وجود مقدس حجت خدا.

و یا شخصی همچون ربیع بن خثیم که همان خواجه ربیع معروفی است - که مردم بی جهت او را در مشهد زیارت می کنند- از یاران عبدالله بن مسعود و از قاریان بزرگ و مۆثر قرآن بود  (اما از آن دسته قاریانی که تنها به خط قرآن اکتفا کرده بودند و حقیقت قرآن را، که همان امام زمان و قرآن ناطق بود رها کرده بودند)، این شخص حاضر نشد با امیرالمومنین علیه السلام به صفین بیاید و چهارهزار نفر از قاریان دیگر نیز از او بیعت کردند. این ها همه در تحقق اهداف معاویه بر علیه امیرالمومنین علیه السلام مۆثر افتاد و آن تنهایی و مظلومیت حجت خدا را نتیجه داد.

فلذا با شهادت امیرالمومنین علیه السلام، معاویه از اینکه بزرگترین مانع در برابر آرزوهایش از میان برداشته شده، بسیار مسرور گشت ولی با به خلافت رسیدن امام مجتبی علیه السلام بار دیگر احساس خطر کرد و تمام بافته های خود برای کسب خلافت را رشته شده دید. به همین خاطر به امام مجتبی علیه السلام کوچکترین مهلتی نداد تا بر اوضاع حکومت مسلط شود و سریعاً در جهت نابودی حکومت امام، اقدام کرد. آن هم در چنان اوضاع آشفته جامعه اسلامی که از یک سو هنوز رگه های جاهلیت خوارج نهراون وجود داشت و از سوی دیگر مردم در اطاعت از رهبر خود سستی به خرج می دادند.

در اینجا باید به این نکته توجه داشت که بیعت مردم با امام مجتبی علیه السلام همراه با بصیرت عمیق نبود بلکه تنها به دلیل جریحه دار شدن احساساتشان در شهادت امیر مومنان علیه السلام بود. فلذا در ماجرای جنگ با معاویه، پشت امام مجتبی علیه السلام را خالی کردند و همین باعث شد تا معاویه به خود جرأت دهد تا برای نابودی حکومت امام به کوفه لشکرکشی کند.

رجبی دوانی

البته معاویه به راحتی هم جرأت لشکرکشی بر علیه امام مجتبی علیه السلام را نداشت، ابتدا با توطئه ای پلید، طرح ترور امام را به دست 4 نفر از بزرگان کوفه پیگیری کرد، ولی چون با تدبیر امام، ترور نافرجام ماند، جاسوسانی را برای ایجاد فتنه به کوفه و بصره فرستاد که آنها هم توسط امام دستگیر و اعدام گشتند. وقتی معاویه از این راه ها ناامید شد، تنها راه سرنگونی حکومت امام مجتبی علیه السلام را در جنگ مستقیم با آن حضرت دید که باز هم باید عنایت داشت که این تصمیم معاویه، با توجه به اوضاع نابسامان امّت و سستی مردم بود. یعنی او می دانست که وقتی این مردم در جنگ صفین آنطور ضعیف ظاهر شدند و امام خود را تنها گذاشتند، حالا که پایه های ایمانشان سست تر شده و با تهدید و تطمیع معاویه، راحت تر امامشان را رها می کنند، جنگ با امام مجتبی علیه السلام آسانتر خواهد بود.

به گفته شیخ مفید (ره)، ترکیب لشکر امام حسن علیه السلام اینگونه بود:

- گروهی از شیعیان خاص امام که بسیار محدود و انگشت شمار بودند.

- گروهی از مردم کوفه که حضرت را بعنوان خلیفه پنجم می شناختند و همراهی شان با سپاه امام، نه از جان و دل بلکه از روی بی میلی بود.

- گروهی از قبایل که نه به خاطر برحق بودن امام مجتبی علیه السلام در عرصه حاضر شدند بلکه صرفاً به تبعیت از رۆسای خود، حضور پیدا کردند.

- گروهی از خوارج، که چون از یک سو حساب امام مجتبی علیه السلام را از امیرالمومنین علیه السلام جدا کرده بودند و از سوی دیگر جنگ با معاویه ملعون را جایز می دانستند. فلذا با لشکر امام، همراه شدند.

- دستیابی به عده ای از افراد سودجو و غنیمت طلب، که به دنبال منفعت حاصل از این جنگ بودند که در صورت عدم غنیمت، راه فرار را در پیش می گرفتند.

جمله ای که امیرالمومنین علیه السلام در حکم موقوفات خود، درباره ی امام حسن علیه السلام می فرمایند، که: من با تعیین حسن به عنوان متولی این موقوفات، به خداوند متعال تقرّب می جویم، نشاندهنده ی مقام والای امام مجتبی علیه السلام نزد امیر مومنان علی علیه السلام است که فرزندش حسن را وسیله قرب به خداوند قرار می دهد

خب، امام مجتبی علیه السلام به چنین ترکیب ناهمگونی، علم داشت و به همین جهت طی یک سخنرانی، تصمیم به تصفیه سپاه خود گرفت ولی آنان با برهم زدن مجلس، به امام مجتبی علیه السلام اجازه صحبت کردن، ندادند. ایشان از منبر فرود آمد و به خیمه خود بازگشت ولی آنان رو به خیمه حضرت هجوم آوردند و خیمه را غارت کردند و حتی سجاده زیر پای امام را کشیدند. حضرت مجتبی علیه السلام از خیمه اش بیرون آمد تا سوار بر مرکب شود، یک خبیثی جسارت را به جایی رساند که به آن حضرت حمله کرد و ضربت سختی بر ران مبارک ایشان وارد کرد که به استخوان رسید، که البته امام همانجا گردن آن خبیث را با فشاری شکستند. و بدین صورت، سپاه امام مجتبی علیه السلام به هم ریخت و شیرازه اش از هم پاشید. این خبر به همراه با نامه هایی از طرف سران سپاه امام، به معاویه رسید، مبنی بر اینکه هرگونه که تو بخواهی ما حسن بن علی را برایت می آوریم، مرده یا زنده. معاویه ملعون نیز همین نامه ها را برای امام مجتبی علیه السلام فرستاد و گفت که تو می خواهی با اینها با من بجنگی؟ و در همین جا به امام پیشنهاد صلح را، بدون هیچ قید و شرطی، به امام داد.

با بوجود آمدن چنین شرایط آشفته و نابسامانی، امام مجبتی علیه السلام با همان جراحت و حال نامساعدشان، در میان جمع مردم حاضر شد و با آنان اتمام حجت فرمود که مگر از پیامبرتان نشنیدید که خلافت بر بنی امیه حرام است و اگر آنها را بر بالای منبر من دیدید، از منبر پائین بکشید و به هلاکت برسانید.

حال اگر رضای خدا و سعادت آخرت خود را می خواهید، من این پیشنهاد صلح را از بین می برم و همه با هم کار معاویه را یکسره می کنیم ولی اگر دنیا و لذّات آنرا ترجیح می دهید که صلح را بپذیرید.

در اینجا همه آنان فریاد زدند که ما دنیا را می خواهیم و بدین ترتیب دنیا را بر امام حق و حجت خدا که سعادت دنیا و آخرت امّت را می خواهد، ترجیح دادند.

جالب است که همین موضع امام مجتبی در اتمام حجت با مردم را برادر بزرگوارشان امام حسین علیه السلام نیز در روز عاشورا با مردم داشتند و از لابلای غبار فتنه، حق را برای مردم آشکار کردند ولی آنان تن به باطل دادند.

بنابراین در اینجا به دلیل عدم حمایت مردم از امام مجتبی علیه السلام ایشان بالإجبار تن به پذیرش صلح با معاویه داد.

عاشورا

شاید در اینجا این سوال مطرح شود که چرا امام مجتبی علیه السلام همان موضع امام حسین علیه السلام را در برابر پیمان شکنی مردم، اتخاذ و به تنهایی قیام نکرد؟ نهایتِ آن شهادت بود که مطمئناً امام مجتبی علیه السلام از آن إبایی نداشت؟

ببینید شرایط این دو امام بزرگوار با یکدیگر تفاوت دارد، امام مجتبی علیه السلام خلافت را به دست داشت و در رأس حکومت بود و جنگیدن در آن موقعیتی که عرض شد، تنها نتیجه اش کشته شدن امام و آسیب دیدن مقام خلافت خواهد بود، ضمن اینکه امام مجتبی علیه السلام در طول تاریخ زیر سوال خواهد بود که چرا شما با اینکه می دانستید این مردم حاضر به یاری شما نیستند، در مقابل معاویه ایستادید و علاوه بر آسیب دیدن جایگاه خلافت و کشته شدن شما، معاویه به هدف خود رسید، خب اگر قرار بود، در آخر معاویه به هدف خود برسد، دیگر چرا به قیمت کشته شدن شما و ضربه جایگاه خلافت؟! شما باید با کنار کشیدن خود، معاویه را رسوا می کردید.

این همان کاری بود که امام حسن علیه السلام انجام داد و معاویه را در تاریخ روسیاه کرد چرا که از ابتدا می دانست که معاویه به تعهدات خود عمل نخواهد کرد.

در حالی که در زمان امام حسین علیه السلام هزاران نامه از سوی مردم کوفه برای آن حضرت مبنی بر یاری رساندن ایشان فرستاده شد - برخلاف امام مجتبی علیه السلام که همه به صراحت گفتند که ما معاویه را بر تو ترجیح می دهیم- با این دعوتهای مکرر، برای امام حسین علیه السلام تکلیف ایجاد شد. فلذا وقتی امام به نزدیک کوفه آمد ولی فهمید که اوضاع به هم ریخته است، نمی توانست برگردد، چون بعدها کوفیان می گفتند که اگر شما می آمدی، ما هم به یاری شما می شتافتیم.

با شهادت امیرالمومنین علیه السلام، معاویه از اینکه بزرگترین مانع در برابر آرزوهایش از میان برداشته شده، بسیار مسرور گشت ولی با به خلافت رسیدن امام مجتبی علیه السلام بار دیگر احساس خطر کرد و تمام بافته های خود برای کسب خلافت را رشته شده دید

علاوه بر اینکه تنها در زمان امام حسین علیه السلام بود که عهدشکنی معاویه مبنی بر تعیین خلیفه بعد از خود، نمایان شد که همین باعث شد تا امام حسین علیه السلام دلیلی برای قیام پیدا کند، در حالیکه در زمان امام حسن علیه السلام، معاویه هنوز پیمان صلح نامه اش را نقض نکرده بود و جانشینی برای خود تعیین ننموده بود.

در تاریخ ثبت شده است که امام مجتبی علیه السلام پس از ماجرای صلح، به مدینه منوره بازگشتند. دلیل آن چه بود؟

پس از انعقاد صلح، امام مجتبی علیه السلام از مدائن به کوفه برگشتند و معاویه نیز به « نُخَیله » - اردوگاه امیرالمومنین علیه السلام در نزدیکی کوفه - آمد و در آنجا طی یک سخنرانی، اعلام کرد که تنها هدفش از خلافت، قدرت است و نه اجرای دین خدا، و به هیچ کدام از مفاد صلح پایبند نخواهد بود. سپس از نخیله به سوی کوفه آمد و بر منبر امیرالمومنین علیه السلام در مسجد کوفه نشست - که واقعاً دردنک است - و برخلاف مفاد صلح، در حضور امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، به ساحت مقدس امیر مومنان علی علیه السلام جسارت و توهین کرد که البته با برخورد کوبنده امام مجتبی علیه السلام روبرو شد.

پس از تسلط معاویه بر اوضاع وقتی مردم منطق معاویه را - که فقط به دنبال قدرت آنهم به هر قیمتی بود - با منطق امام مجتبی علیه السلام - که به دنبال سعادت دنیا و آخرت مردم بود - مقایسه کردند تا حدودی به اشتباه بزرگی که مرتکب شدند پی بردند و از این که حجت خدا را رها کردند، پشیمان شدند.

لذا آمدند خدمت امام مجتبی علیه السلام و عرض کردند که ما از کرده خود پشیمانیم، شما برگردید به میدان تا ما پا به رکاب شما با معاویه بجنگیم. ولی امام که می دانست این تصمیم آنها از روی هیجان صرف است و اگر پای عمل برسد، دوباره همان رفتارها را خواهند داشت، فرمود که آن موقع که عهدی بر گردن ما نبود، پشت ما را خالی کردید ولی حالا که پیمانی بر عهده ماست دیگر کاری نمی شود انجام داد.

وقتی خبر این تحرّک مردم به معاویه رسید، آن ملعون به همراه عده ای از اطرافیانش همچون عمروعاص و ولیدبن عقبه و برادرش عتبه، امام مجتبی علیه السلام را احضار کرد و در مجلسی به امام و پدر بزرگوارشان، جسارت نمود و خاطرنشان کرد که امام تحت نظر است.

خیلی دردناک است وقتی انسان تصور می کند که آن مرد عظیم الهی در میان عده ای از اراذل و اشرار، قرار گرفته و آن جسارتها را می شنود. البته آن حضرت به لطف الهی، آنها را بی پاسخ نگذاشت و از پس آنها برآمد.

پس از اینکه امام مجتبی علیه السلام، دیدند که دیگر دلیلی برای ماندن در این شهر بی وفا ندارند، تصمیم به هجرت به سوی مدینه و حرم جدّ بزرگوارشان را گرفتند، چرا که ایشان کوفه را تنها بعنوان مقرّی برای اداره حکومت برگزیده بودند وگرنه خود کوفه موضوعیت و اهمیت خاصی برای اقامت امام نداشت.

رجبی دوانی

همانطور که امام حسین علیه السلام نیز در قیام خود، به دلایل سیاسی به سمت کوفه حرکت کرد و اگر دعوت مردم کوفه نبود، هرگز به آنجا نمی رفت، چرا که کوفه به خودی خود برای ایشان موضوعیت نداشت فلذا وقتی مردم کوفه دست از یاری برداشتند، امام تصمیم به بازگشت گرفت.

بنابراین امام مجتبی علیه السلام به همراه تمامی اهل بیت گرامی اشان بازگشتند. صحنه ی تأسف آوری از لحظه ی خروج امام از کوفه، در تاریخ ثبت شده است، مردمی که پشیمان از کرده خویش بودند، با گریه به بدرقه امام آمدند و آن حضرت همانطور که از شهر خارج می شد، با چشمی گریان، نگاهی به مردمی که هنوز در بدرقه حضرت ایستاده بودند، انداخت و شعر غم انگیزی فرمود که:

و لا عـــن قلىّ فارقت دار معاشری                          هم المانعون حوزتی و ذماری

به این مضمون که من خانه دوستان خود  را از روی دشمنی ترک نمی کنم ... .

یکی از شبهاتی که در رابطه با امام مجتبی علیه السلام مطرح می باشد مسأله تعدد ازدواج ها و طلاق های ایشان است که در لسان روایات به «مِطلاق» بودن تعبیر شده است. با توجه به اینکه این مساله در منابع روایی و تاریخی شیعی نیز وارد شده است، آیا می تواند مورد اعتماد قرار بگیرد؟

متأسفانه برخی از اهل تسنن برای ترور شخصیت امام مجتبی علیه السلام سعی کرده اند از ایشان چهره ای عافیت طلب بسازند که برای حفظ خود حاضر به جنگ نبود و به جای امر امّت به دنیا و زنان آن فکر می کرد. در این راستا احادیثی جعل کرده اند که بگویند امام مجتبی علیه السلام شخصی بوده که دائم در حال ازدواج و طلاق زنان بوده است و حدیثی را هم به دروغ به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت داده اند که هر کس همسر حسن بن علی شود، فضایل خاصی دارد و ...، و این سبب شده بود تا زنان بسیاری خواهان ازدواج با آن حضرت شوند، ایشان هم آنان را به نکاح خود درمی آوردند و سپس طلاق می دادند و بعد زنان دیگری و ... که این احادیث جعلی متأسفانه از روی ساده دلی بعضی از علماء شیعه به برخی منابع روایی ما نیز راه پیدا کرده است و انگاشته اند که این فضیلت است. ولی باید توجه داشت که اگر واقعاً آن امام همام مطلاق بود و تعداد همسران آن حضرت طبق نقل آنان، به 400 تن هم می رسید طبیعتاً باید تعداد فرزندان ایشان بیشتر از تعداد همسرانش می شد و حال آنکه تعداد فرزندان امام علیه السلام به عدد انگشتان دست نمی رسد.

البته این دروغ بزرگ، تنها به بعضی از منابع شیعی رسوخ کرده که خوشبختانه با دلایل متقن بزرگان ما پاسخ داده شده است، همانطور که مطالب دروغ دیگری همچون داستان شق الصدر در مورد رسول خدا و یا خشک شدن دریاچه ساوه در شب ولادت ایشان و ... در روایات شیعه وارد شده که مورد واکنش شدید علماء ما قرار گرفته است.

روز عاشورا، سراسر حماسه بود، چنانکه حضرت زینب علیهاالسلام در اوج آن مصیبت عظیمی که فقط یک روز است و بعد از آن به فوز عظیم نائل آمدند می فرماید: ما رأیت الا جمیلا، یعنی عاشورا سراسر زیبایی و حماسه بود، ولی امام مجتبی علیه السلام بعد از روز ساباط 10 سال صبر کرد و شاهد آن همه غربت و مظلومیت بود

اگر بخواهید امام مجتبی علیه السلام را در یک جمله توصیف کنید، چه می فرمایید؟

بنده که شایستگی این را ندارم که آن حجت بزرگ الهی را وصف کنم ولی بنظر حقیر، امام مجتبی علیه السلام مظهر تمام و کمال صبر و حلم و مظلومیت است. مظلومیت امام مجتبی علیه السلام حتی برای ما شیعیان نیز بدرستی تبیین نشده است. جا دارد به جمله ی ارزشمندی که در کتاب گرانقدر "صلح امام حسن علیه السلام" اثر عالم وارسته شیخ راضی آل یاسین، آمده اشاره کنم که می فرمایند:

«مظلومیت روز ساباط امام حسن علیه السلام (ساباط یکی از محلات شهر مدائن بود که در آنجا امام مجتبی علیه السلام مجبور شد، صلح را بپذیرد) از مظلومیت روز عاشورای امام حسین علیه السلام بیشتر است».

دلیل آن روشن است، چون روز عاشورا، سراسر حماسه بود، چنانکه حضرت زینب علیهاالسلام در اوج آن مصیبت عظیمی که فقط یک روز است و بعد از آن، به فوز عظیم نائل آمدند، می فرماید: ما رأیت الا جمیلا، یعنی عاشورا سراسر زیبایی و حماسه بود، ولی امام مجتبی علیه السلام بعد از روز ساباط 10 سال صبر کرد و شاهد آن همه غربت و مظلومیت بود.

و این مظلومیت امام مجتبی علیه السلام هنوز هم در بین شیعیان ایشان جریان دارد و برخی فکر می کنند که امام حسین علیه السلام مرد جنگ و جهاد و دلاوری بود ولی امام حسن علیه السلام مرد سازش و محافظه کاری و گوشه نشینی. فلذا امام حسن علیه السلام مظهر مظلومیت و غربت است حتی در بین شیعیان خودش.  

مصاحبه: ابوالفضل صالح صدر

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.