راه های ساده برای بودجه بندی درآمد ماهانه
اینکه به یک نفر برچسب خسیس زده میشود به این علت است که تمام اعضای خانواده در آن برنامه اقتصادی نقش ندارند. خانواده مثل یک کشور کوچک است که برنامه ریزی و بودجه بندی باید از طرف سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه ا نجام شود و همه به یک توافق برسند.
ما متاسفانه بعضی اوقات میگوییم ولش کن. خانه است دیگر... نه، همین خانه، فرهنگ یک خانواده، بعد فرهنگ یک فامیل، بعد فرهنگ یک شهر و بعد هم فرهنگ یک جامعه را میسازد. در این کشور کوچک که اسمش خانواده است، درآمدها و هزینهها باید طبق اصول علمی، حساب شده و قاعده مند باشد طوری که بعدا با کمبود بودجه مواجه نشویم.
من همیشه میگویم وقتی خانواده ای با مشکل مواجه میشود، یک جای کار مشکل دارد و اولین عامل آن این است که تمام اعضای خانواده در آن مشارکت نداشتند. بعد پدر یا مادر متهم به خسیسی و متهم به این میشوند که تو درایت نداری و متهم به اینکه شما درآمدتان کم است.
ما خیلی از آدمها را داریم که درآمدشان شاید یک پنجم شخصی است که زندگیشان با بحران مواجه است اما آن شخص، با یک پنجم درآمدی که دارد، مدیریت مالی دارد و با مدیریت داشتهها، هزینهها و خریدهایش، توانسته یک انسان موفق باشد.
نزاع قدیم و جدید در خرج
ما به طور مشخص، بودجه بندی را برای پس انداز انجام نمیدهیم. ما بودجه بندی
را برای این انجام میدهیم که از داشته های مان لذت ببریم، نگران آینده نباشیم و آمادگی مقابله با هزینه های غیرقابل پیش بینی و غیرمترقبه را داشته با شیم.
آدمی که بتواند بودجه بندی داشته باشد، دچار استرس و دلهره نیست و نگرانی ندارد و آدمی که نگران نباشد، خوب میتواند ماشین زندگی را براند و به سمت جلو حرکت کند و راننده خوبی خواهد بود.
یکی از راهکارها در این بودجه بندی، صرفه جویی است. مولا علی (ع) میفرماید: «آدمی را قناعت برای دولت مندی کافی است» خیلی جمله زیبایی است. وقتی کسی قناعت میکند میبیند که چقدر توانمند است و هیچ وقت دست نیاز به سمت کسی دراز نمیکند. این بودجه بندی است.
امروز رواج پدیده تنوع طلبی در همه خانوادهها و جامعه آت شده و جالب است که این تنوع طلبی تمام جوانب یک خانواده و حتی مسائل تربیتی بچهها را تحت الشعاع قرار میدهد. این باید برگردد و بودجه بندی، صرفه جویی، قناعت، هزینه، پیش بینی هزینه، پیش بینی درآمدها باید از کودکی به بچهها یاد داده شود و به صورت فرهنگ درآید.
نگاه بچهها به پول نباید به شکل ابزاری که همیشه باید در دستمان باشد، باشد. این نگاه باید عوض شود. مدیریت اقتصادی خانواده فرمول و مدل پیچیده ندارد. ما گاهی در اطراف خودمان دیدهایم افراد ساده ای را که حتی تحصیلات آکادمیک ندارند، اما میتوانند یک خانواده هفت، هشت نفره را خیلی راحت مدیریت کنند.
آنها درآمدشان یک چهارم یا حتی یک پنجم درآمد فرد تحصیل کرده ای است که در رشته اقتصاد درس خوانده است و اعضای خانوادهاش فقط خودش و همسرش و فرزندش هستند، اما دچار بحران مالی است. چرا؟ چون نمیتوانند خواستهها و هزینههایشان را مدیریت کنند.
این افراد برای مدیریت هزینه های زندگیشان لیست ندارند و برنامه ریزی نمیکنند که چطور درآمدشان را هزینه و هزینه های جاریشان را مدیریت کنند. منظور حتی هزینه های ساده و پیش پا افتاده ای مثل این است که چطور میتوانند هزینه تلفنشان را بیست درصد و هزینه برقشان را دو درصد کاهش دهند. جالب است که میگویند: »مگر چه میشود؟ من به جای آنکه بیست تلفن بزنم سی تلفن بزنم چه میشود؟
کشتیهای بزرگ با سوراخهای کوچک سوراخ و غرق میشوند. اگر یک خانواده دچار مشکل مالی بشود به خاطر هزینه های گزاف نیست. به خاطر همین ریز هزینههاست. راهکارش هم این است که افراد باید هزینه های روزانهشان را کنترل کنند. یعنی شب با اعضای خانوادهشان بنشینند و بگویند این هزینه اضافه بود و این هزینه نباید اینطور میشد.
به این ترتیب یک فرهنگ عمومی به وجود میآید که در آن خیلی چیزهای دیگر هم آموزش داده میشود. مثل خریدکردن و شیوه خریدکردن هوشمندانه و به این موضوع ساده میرسند که چه خریدی و اگر این را نمیخریدی میتوانستی درآمد آن را پس انداز کنی.
اما نکته ای که وجود دارد این است که شرکتهای تولیدی، برای اینکه جنسهایشان را هرچه بیشتر بفروشند، آنها را به شیوه ای تبلیغ میکنند که احساس نیاز به آن به وجود میآید و آنهایی که برنامه ریزی ندارند خیلی سریع و منفعل به سراغ آن میروند.
یک خانم خانه یک سبزی خردکن دارد که درست کار میکند، اما تلویزیونها و شرکتهای تبلیغاتی کاری میکنند که او متقاعد میشود به مدل جدیدتر آن نیاز دارد. اما وقتی بین اعضای خانواده جلساتی برگزار شود که در آن هر کس برای کاری که میکند باید دلیل داشته باشد و توضیح بدهد که دیگران را قانع کند، بنابراین هرکس مجبور میشود خریدهای هوشمندانه داشته باشد.
ثروتمندشدن به میزان درآمد ما نیست به هنر پس اندازکردن ماست
امروزه خانهها شدهاند انبار کالاهای غیرضروری و ما هم انباردار شدهایم. یک جنس را در منزل داریم اما وقتی مدل جدیدتر آن کالا میآید، آن را هم تهیه میکنیم، درحالی که در سال چهار بار از آن استفاده میکنیم.
ما فقط اسیر موج به روز شدن شدهایم و فکر میکنم مدل جدید هر چیزی را باید تهیه کنیم. هرچیز که میخرید باید از خودمان بپرسیم «آیا این جنس مشابه که دارم، کارم را راه میاندازد یا نه؟ آیا اگر این را بخرم مرا بدهکار نمیکند؟ چرا باید این کار ار بکنم؟ آیا ضروری است؟ چقدر باید هزینه کنم؟ این هزینه را میتوانم کجا بهتر صرف کنم؟ آیا این با درآمد من هماهنگ است؟»
ما راه های پس انداز را بلد نیستیم و این یکی از مهمترین مشکلات ماست. یک جمله قشنگ هست که میگوید: ثروتمند شدن به میزان درآمد ما نیست به هنر پس اندازکردن ماست. یعنی اگر ما هنر پس انداز داشته باشیم، موفق خواهیم شد.
هزینه های اصلی زندگی ما تقریبا به این صورت تقسیم بندی میشود: حدود 60 درصد از درآمد ما نیازهای روزانه ما را میپوشاند. ده درصد این درآمد را باید صرف یادگیری کنید. ما مدیریت زندگی، مدیریت هزینه و مدیریت رفتار را بلد نیستیم. ده درصد را باید صرف تفریح و لذت بردن از زندگی کنیم.
برای مطالعه « بماری ولخرجی» و « آموزه های همیشگی» می توانید به وب لاگ مورد نظر مراجعه كنید.
بعضی خانواده ها عقیده دارند كه اگر خواسته ها را بیشتر كنید، به طبع آن تلاش بیشتری می كنید و می توانید درآمد بیشتری بدست آورید، نظر شما در این باره چیست؟