منحرف مذهبی، در کمین مردم
اگر جامعه عدم شعور پیدا کرد، چنین جامعهای را میشود به سرعت تحمیقش کرد، یعنی میتوان آن را استعمار و استحمار کرد و بعد هم بر آن مسلّط شد. شخصی میآید شعار غلیظتر و قشنگتر میدهد و افراد جامعه را به سمت خودش میکشاند و بعد هم بر آنها تسلّط پیدا میکند.
سلسله مباحث اخلاقی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در ماه رمضانتقسیمبندی اجتماعی اشخاص
در اجتماع یک گروه هدایتشدگان هستند که آنها محلّ صحبت ما نیستند. در مقابل گروهی هستند که مستضعفند و از نظر مسائل اجتماعی دنبالهرو كسانی كه در اجتماع چهرههایی انگشتنما و به اصطلاح معروف هستند، میشوند.
معنای درستِ استعمار
الآن در جامعهمان اینطور شده و البتّه از گرفتاری ما است، که وقتی لغت «مستضعف» را به کار میبرند ذهنها به طرف پول میرود. موضوع استضعاف را بر پول قرار دادهاند و کسانی که دستشان از امور دنیایی تهی است را «مستضعف» میگویند. در حالی که مستضعف بالاتر از این است. استضعافی که میگوییم، در جامعه دو گروه از آن وجود دارد، بهمعنای استضعاف فرهنگی و فکری است.
ریشه استضعاف مادّی، استضعاف فرهنگی است .
استضعاف فرهنگی، جامعه را بدبخت میکند و این را بدانید که اصلاً ریشه استضعاف مادّی، استضعاف فرهنگی است.
«استعمار» بر پایه «استحمار»
«استعمار» بر پایه «استحمار» است. اوّل استحمار میکنند، یعنی سطح فکر انسان را پایین میآورند و بعد بر او مسلّط میشوند. مستضعفِ بدبخت، کسی است که استضعاف فرهنگی و استضعاف فکری داشته باشد؛ چنین شخصی دیگر هیچچیز ندارد و میتوان به راحتی بر او مسلّط شد. من از نظر فرهنگی میگویم، امّا چه در بُعد اخلاقی باشد، چه اعتقادی و چه اجتماعی، در هر بُعدی اوّلین مسئله استحمار است.
پیغمبراکرم، آنهایی که احساس میکرد خطرشان برای اسلام و جامعه بیشتر است را مکرّر در جامعه و علناً لعن میکردند. آنها چه کار میتوانستند بکنند؟ به خدا قسم که دشمنان کم نگذاشتند ولی آنها گفتند و مردم را روشن کردند؛ امّا چه میشود کرد؟ همان است که بیان کردم: وقتی پول آمد، یعنی تطمیع و تهدید و امثال اینها صورت گرفت، اثر خودش را میگذارد
ابزار دستِ حکومتهای باطل
آنهایی که حکومتهای باطل دارند، ابزار دستشان سه چیز است: «تطمیع»، «تهدید» و «تحمیق». «تحمیق» یعنی پایین آوردن سطحِ فکر. پیغمبر و ائمّه، اشخاصی که در اجتماع، چهره مقبول مذهبی داشتند ولی منحرف بودند را معرّفی میکردند.
جایگاه منحرفین مذهبی
تنها مسأله سیاسی، اجتماعی نبود، که بیایند و فقط عمروعاص و معاویه و ابو سفیان و مروان بن حکم را معرّفی کنند، بلکه منحرفین مذهبی را هم که در اجتماع مقبولیت داشتند، معرّفی میکردند. این منحرفین به اسلام بسیار ضربه زدند.
به عنوان نمونه دو، سه روایت میآورم. نمیخواهم وارد شوم و تک تک را نام ببرم که چه کسانی را لعن کردند، كسانیكه چه در بُعد اجتماعی چه در بُعد مذهبی برای اجتماع مضرّ بودند.
منحرف مذهبی، در کمین مردم
دقّت کنید! ببینند که ائمّه ما مبتلا به چه کسانی بودهاند و مردم چقدر سطح فرهنگی و فکریشان پایین بوده است. روایت را حفص بن عمرو نقل میکند: «كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام)»؛ خدمت امامصادق(علیهالسّلام) نشسته بودم، «فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ»؛ شخصی به حضرت عرض کرد، «جُعِلْتُ فِدَاكَ»؛ فدایت شوم! «إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ حَدَّثَنِی»؛ ابامنصور کسی بود که در اجتماع چهره مذهبی داشت و عدّهای هم به او گرویده بودند، «حَدَّثَنِی أَنَّهُ رُفِعَ إِلَى رَبِّهِ»؛ آن فرد میگوید: خودِ ابامنصور برای من نقل کرد که: او را نزد پروردگارش بردند، «وَ تَمَسَّحَ عَلَى رَأْسِهِ»؛ پروردگارش هم دستی به سرش کشید، «وَ قَالَ لَهُ بِالْفَارِسِیةِ»؛ پروردگارش به فارسی به او گفت: «یا پسر».
ائمّه در مواجهه با انحراف
ببینید ائمّه و پیغمبرِ ما به چه مبتلا بودند. انحراف تنها مسائل سیاسی و اجتماعی نبود بلکه فرهنگی هم بود و چه بسا این بدتر از آن باشد. امامصادق(علیهالسّلام)، راجع به ابلیس روایت مفصّلی را از پیغمبراکرم نقل فرمودند تا به جملهای که مربوط به این شخص بود رسیدند، بعد فرمودند: «قال إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ كَانَ رَسُولَ إِبْلِیسَ»؛ این ابامنصور فرستاده ابلیس است، «لَعَنَ اللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ ثَلَاثاً»[1] ؛ حضرت سه بار لعنتش کردند.
«استعمار» بر پایه «استحمار» است. اوّل استحمار میکنند، یعنی سطح فکر انسان را پایین میآورند و بعد بر او مسلّط میشوند. مستضعفِ بدبخت، کسی است که استضعاف فرهنگی و استضعاف فکری داشته باشد؛ چنین شخصی دیگر هیچچیز ندارد و میتوان به راحتی بر او مسلّط شد. من از نظر فرهنگی میگویم، امّا چه در بُعد اخلاقی باشد، چه اعتقادی و چه اجتماعی، در هر بُعدی اوّلین مسئله استحمار است
سطح جامعه را بالا بکشید!
اگر جامعه عدم شعور پیدا کرد، چنین جامعهای را میشود به سرعت تحمیقش کرد، یعنی میتوان آن را استعمار و استحمار کرد و بعد هم بر آن مسلّط شد. شخصی میآید شعار غلیظتر و قشنگتر میدهد و افراد جامعه را به سمت خودش میکشاند و بعد هم بر آنها تسلّط پیدا میکند. نباید این کار را کرد، باید به جامعه شعور تزریق کرد.
أبوالخطّاب كسی است که از غُلات بوده و افراد زیادی هم دور او جمع شده بودند. جریان اینکه حضرت او را لعن کردند قضیه مفصّلی دارد. نمیخواهم تنظیر کنم به اینکه در وضع فعلی جامعه خودمان هم از این مسائل وجود دارد. نمیخواهم از بحثم منحرف شوم، من کلیّت مسئله را میگویم، مصداق با خودتان باشد.
واکنش در برابر کید دشمنان
پیغمبراکرم، آنهایی که احساس میکرد خطرشان برای اسلام و جامعه بیشتر است را مکرّر در جامعه و علناً لعن میکردند. آنها چه کار میتوانستند بکنند؟ به خدا قسم که دشمنان کم نگذاشتند ولی آنها گفتند و مردم را روشن کردند؛ امّا چه میشود کرد؟ همان است که بیان کردم: وقتی پول آمد، یعنی تطمیع و تهدید و امثال اینها صورت گرفت، اثر خودش را میگذارد.
معاویه؛ سردمدار معاندین
در روایتی است که: «أَقْبَلَ أَبُو سُفْیانَ وَ مُعَاوِیةُ یتْبَعُهُ»، أبوسفیان میآمد و پسرش معاویه هم دنبالش بود، پیغمبر دید: «فَقَالَ رَسُولُاللَّهِ(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) اللَّهُمَ الْعَنِ التَّابِعَ وَ الْمَتْبُوعَ»؛ خدایا آنکه جلو میرود را لعنت کن و آنکس که به دنبالش می رود. هردو پدر و پسر را، «اللَّهُمَّ عَلَیكَ بِالْأُقَیعِسِ».[2] این روایت را یک راوی از پدرش نقل میکند و به پدرش میگوید: این روایتی که شما نقل میکنید، در آن «بِالْأُقَیعِسِ» کیست؟ میگوید: او معاویه است. که حضرت در اینجا فرمودند: «اللَّهُمَّ عَلَیكَ بِالْأُقَیعِسِ»؛ یعنی خدایا! معاویه را به خصوص میگویم. به تعبیر من حضرت میدانست که او چه موجودی است. أبوسفیان در زمان پیامبر، آنقدر برد نداشت امّا چه کسی بود که دهها سال جامعه را به انحراف کشانید؟ معاویه بود. این دشمنان کم نگذاشتند.
الآن در جامعهمان اینطور شده و البتّه از گرفتاری ما است، که وقتی لغت «مستضعف» را به کار میبرند ذهنها به طرف پول میرود. موضوع استضعاف را بر پول قرار دادهاند و کسانی که دستشان از امور دنیایی تهی است را «مستضعف» میگویند. در حالی که مستضعف بالاتر از این است. استضعافی که میگوییم، در جامعه دو گروه از آن وجود دارد، بهمعنای استضعاف فرهنگی و فکری است
ائمّه برای ما کم نگذاشتهاند
اسلام کم نگذاشته است. این ماهستیم که نمیخواهیم برویم، بفهمیم و شعور پیدا کنیم و الّا ائمّه برای ما کم نگذاشتهاند. روایتی است از امامصادق(علیهالسّلام) است که: «كَانَ الْحُسَینُ مَعَ أُمِّهِ تَحْمِلُهُ»؛ حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) امامحسین را بغل کرده بودند و در کوچهها میرفتند. پیغمبر به آنها رسیدند، «فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیكَ»؛ نوهشان را از دخترشان گرفتند و فرمودند: خدا لعنت کند کسانی که تو را میکشند! اینجا گروهی بود. «وَ لَعَنَ اللَّهُ سَالِبِیكَ»؛ خدا لعنت کند کسانی که اموال تو را غارت میکنند، «وَ أَهْلَكَ اللَّهُ الْمُتَوَازِرِینَ عَلَیكَ وَ حَكَمَ اللَّهُ بَینِی وَ بَینَ مَنْ أَعَانَ عَلَیكَ»؛[3] خدا لعنت کند آنهایی که با این افراد همدست میشوند؛ خداوند میان من و کسانی که بر ضد تو، به یاریِ یکدیگر میروند، حکم کند.
پیغمبرِ رحمت برای غیر معاند
این ائمّه چه چیز کم گذاشتند؟ پیغمبر هم شخصاً و هم از نظر گروهی نفرین کردهاند. پیغمبر هدفگیری کرده بود؛ میدانست، این کسی که دارد لعنش میکند، «لَم یُۆمِنُ بالله» است. گفتم که پیامبر برای غیر معاند «رحمةللعالمین» است. اگر میخواست معاند را لعن نکند و برایش هم دعا به خیر کند، لغو و بیهوده بود، چون میدانست که او اصلاحشدنی نیست. در اینجا هم دعای معنوی غلط است و هم دعای مادّی. ولی فقط برای اتمام حجّت این کار را میکردند.
پی نوشت ها :
[1]. رجال الكشی، ج2، ص 592
[2]. بحار الأنوار، ج33، ص 164
[3]. كامل الزیارات، ص69
فرآوری : محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع :پایگاه اطلاع رسانی آیت الله تهرانی