تبیان، دستیار زندگی
آیا شما می‎توانید یقینی بالاتر از راهی را که راه حسّی و خارجی است پیدا کنید. مثل اینکه دست شما را می‎گیرم و بر روی آتش می‎گذارم، یک‏دفعه داد می‎کشی، این را می‎گویند: «حسّ ظاهری». می‎توانی انکار کنی؟ کسانی که در مقابل حضرت موسی بودند این کار را کردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بالاترین یقین

آیت الله آقا مجتبی تهرانی

آیا شما می‎توانید یقینی بالاتر از راهی را که راه حسّی و خارجی است پیدا کنید. مثل اینکه دست شما را می‎گیرم و بر روی آتش می‎گذارم، یک‏دفعه داد می‎کشی، این را می‎گویند: «حسّ ظاهری». می‎توانی انکار کنی؟ کسانی که در مقابل حضرت موسی بودند این کار را کردند.

بحث دعا - جلسه هفتم

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُكَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِی‏ إِذَا دَعَوْتُكَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْكَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْكَ»[1]

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به دعا بود. عرض شد انسان در ماه مبارک رمضان به دو چیز ترغیب و سفارش شده است: یك؛ «تلاوت قرآن» و دو؛ «دعا کردن»، یعنی انسان ادعیه وارده را بخواند یا اینکه خودش دعا کند؛ البتّه دعا چه دنیوی چه أخروی، چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگران، باید خیر باشد.

در باب مسئله مشرکین و کفّار گفتم که از یك طرف از دعای خیر برای آن‎ها نهی شده، امّا از طرف دیگر جواز دعای به شرّ نسبت به آن‏ها داده شده است. جلسة گذشته اشکالی را مطرح کرده و به آیاتی در این زمینه اشاره كردم.

گفتیم: به‏طور کلّی کسانی‏که منحرف‏اند، انحرافشان یک وقت بر اثر استضعاف است که به آن «مستضعف» می‎گوییم؛ یعنی كسی‏كه دسترسی به حق نداشته و به همین‏خاطر پس از اغوا شدن، از حق منحرف گردیده است و یا اینكه دنبال حق بوده امّا او را اغفال کرده‎‎اند.

یک‏وقت هم هست که به حق رسیده و حق را هم تشخیص داده امّا با حق عناد می‎ورزد؛ ما به چنین شخصی می‎گوییم: «معاند».

برای مستضعفان دعا کنید!

برای مستضعف دعا کردن بسیار خوب است بلکه حتّی باید با او تماس گرفت و او را به حق و هدایت دعوت کرد. توجّه کنید! انبیا هم برای هدایت مستضعفان مبعوث شدند.

اتمام حجّت برای «معاندین»، هدایت برای «مستضعفین»

جمله‎ای گفتم که ممکن است بعضی از اشخاص مطلبی در ذهنشان بیاید ولی متوجّه مراد من نشوند. گفتم که بعثت انبیا برای هدایت مستضعفین است، ولی این مطلب راجع به معاندین و هدایت آن‎ها معنا ندارد.

هدایت برای کسی‏که حق را شناخت و با آن دشمنی کرد بی‏معنی است، ولی انبیا او را برای اتمام حجّت رها نمی‎کنند. اتمام حجّت برای معاندین و هدایت برای مستضعفین است. این مطلب از گذشته مانده بود که باید توضیح می‎دادم.

اگر نمی‎دانی، دعا کن

امّا جلسة گذشته گفتم که در باب مستضعف توضیح خواهم داد. به مستضعف اشاره کردم ولی در این جلسه مطلب را شرح می‎دهم. در دو جلسه قبل روایاتی را راجع به کفّار و مشرکین مطرح کردم که دعا نسبت به آن‎ها را نهی کرده بود.

 در آنجا از علی‎بن‎جعفر روایتی بود که از موسی‎بن‎جعفر(علیه‎السّلام) نقل می‎کند: «سَأَلْتُهُ‏ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ مُسْلِمٍ‏ وَ أَبَوَاهُ كَافِرَانِ هَلْ یَصْلُحُ لَهُ أَنْ یَسْتَغْفِرَ لَهُمَا فِی الصَّلَاةِ»؛ شخصی پرسید: کسی است که پدر و مادرش کافرند، آیا صلاح است که در نماز برای آن‎ها طلب غفران کند؟ « قَالَ علیه‏السّلام إِنْ كَانَ فَارَقَهُمَا وَ هُوَ صَغِیرٌ لَا یَدْرِی أَسْلَمَا أَمْ لَا»؛

 اگر در حال صِغَر سن از آن‎ها جدا شده و نمی‎داند که آن‎ها اسلام آوردند یا نه، «فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ عَرَفَ كُفْرَهُمَا فَلَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا وَ إِنْ لَمْ یَعْرِفْ فَلْیَدْعُ لَهُمَا».[2]

اگر نمی‎داند اسلام آورده‎اند یا نه، دقّت کنید! بداند یا نداند! این همان مفاد آیه راجع به معاند بود که عرض شد. ذیل آیه داشت که اگر بعد از آنکه بر ایشان معلوم شد که آن‎ها اصحاب نار هستند، نباید برایشان استغفار کند. این همان معاند است.

دانستن و ندانستنِ کفر و ایمان

در اینجا دو حالت دارد، یعنی من نمی‎دانم که اسلام آورده یا نه؛ در اینجا نفرین کردن جایز نیست و از آن طرف دعا کردن هم مشکلی ندارد.

به این خاطر که آن موقع مستضعف بوده ولی اگر بدانم که از استضعاف درآمده و می‎دانم که عمداً اسلام نیاورده‎اند، در اینجا می‎گویند: دعایش نکنید. در روایت تفصیل داده: جایی‏که بدانی و در جایی که ندانی.

در آنجا که نمی‎دانی همان روش مستضعفین در کفر و شرک را پیش می‎گیری، امّا آنجایی که فهمیدی عمداً بر اعتقادشان پابرجا مانده‎اند، نباید دعا کنی.

اهمیّت در تشخیص معاند

خود پیامبراکرم(صلّیالله‎علیه‎و‎آله‎و‎سلّم)، بعد از آنکه این همه اذیّتشان کردند و آزارشان دادند، دندان‏هایشان را شکستند، صورتشان را زخمی کردند و...؛ وقتی به ایشان گفتند: «اللَّهُمَ‏ اهْدِ قَوْمِی‏ فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»؛[3]

پیغمبراکرم تشخیص ندادند که این‎ها معاندند. چون موارد زیادی هست که پیغمبر نفرین کرده‎اند. این‎طور نبوده که پیامبر نفرین نکرده باشد.

پیامبر در خیلی از موارد نفرین کرده‎اند امّا در جایی‏که احراز کردند آن فرد جهنّمی است و فایده‎ای ندارد. به این آیة شریفه دقّت کنید! «لا یَنْهاكُمُ‏ اللَّهُ‏ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»؛[4]

خدا شما را از آن‎ها که در دین با شما نجنگیدند و رویارویی نکردند و اصلاً و ابداً شما را از خانه‎هایتان بیرون نکردند، نهی نمی‎کند؛ به این‎ها نیکی کنید نه دعا. «أَنْ تَبَرُّوهُمْ»؛ برّ یعنی نیکی، به این‎ها نیکی کنید؛ « وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ »؛ عدالت را بین خودتان و آن‎ها به طور مساوی برقرار کنید.

این مثل همان عباراتی بود که امام علی(علیه‎السّلام) به مالک‎اشتر نوشته بودند. ما این مطالب را در مورد مستضعفان در معارفمان داریم.

تبیین اشکال: حق را شنیدن و نپذیرفتن؟

امّا در مورد آن‎هایی که عداوت دارند. آیه‎ای می‎خوانم، گرچه جلسه گذشته آیه‎ی شریفه‎ای را خواندم و خیلی هم روشن بود. در اینجا ممکن است چیزی به ذهن بیاید.

این را به صورت سۆال و اشکال مطرح می‎کنم. بحث ما این است؛ کسانی هستند که حق را نپذیرفتند امّا نه اینکه با حق عداوت داشته باشند، این اشخاص مستضعف‎اند.

باید برایشان دعا کرد تا هدایت شوند. امّا کسانی هستند که حق را شناختند و در عین حال با آن عداوت و رویارویی کردند. سۆال این است که مگر می‎شود کسی حق را بشناسد و در عین حال با آن دشمنی کند و آن را نپذیرد؟

دیدنِ معجزه الهی

از قرآن جواب می‎دهم. این را خودِ خدا در قرآن، راجع به حضرت موسی و فرعون می‎فرماید. در آنجا از حضرت موسی معجزه خواستند. معجزاتش را تحت عنوان آیات الهی نشان داد و همه دیدند که خارق‎العاده است و عادی نیست، بنابراین دسته‎ای ایمان آوردند ولی دسته دیگر یقین پیدا کردند،[5]

کارهایی که حضرت موسی انجام می‏دهد، اعجازی از جانب خدا است و انسان عادی نمی‎تواند چنین کارهایی را انجام دهد، امّا در عین حال او را انکار کردند. پس می‎شود که حق از طرف عدّه‎ای پذیرفته نشود و قرآن هم به این خبر داده است. همه آیات را نمی‎خوانم، فقط بخشی را که مربوط به بحث من است می‎خوانم: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ ایاتُنا مُبْصِرَةً»؛

 وقتی که آیات و معجزاتِ خیلی روشن و آشکارِ حضرت موسی جلوی چشم همه آمد، «قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ‏ * وَ جَحَدُوا بِها»؛ یعنی این معجزات را انکار کردند، جحد به معنی انکار است، «وَ اسْتَیْقَنَتْها انْفُسُهُمْ» و حال اینکه نفس‎هایشان به اینکه این‎ها معجزه است یقین داشت. با اینکه یقین داشتند، انکار کردند، «ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ».[6]

حق را دیدن و نپذیرفتن

سرّ کار چیست؟ این بحث دیگری است؛ یعنی چگونه می‎شود که یک انسان حق را آشکارا ببیند و نپذیرد. یک وقت می‎نشینیم با هم بحث و استدلال می‎کنیم و با ذهنیت محکومت می‎کنیم.[7]

بحث می‎کنیم و طرف مقابل هم نمی‎تواند جواب بدهد. در اینجا این‎طور نیست. می‎گوید: «مُبْصِرَةً» یعنی با چشمش دیده است، نه اینکه با ذهش ادراک کرده باشد. به تعبیر ما مطلب را لمس می‎کند امّا قبول نمی‎کند.

بالاترین یقین

آیا شما می‎توانید یقینی بالاتر از راهی را که راه حسّی و خارجی است پیدا کنید. مثل اینکه دست شما را می‎گیرم و بر روی آتش می‎گذارم، یک‏دفعه داد می‎کشی، این را می‎گویند: «حسّ ظاهری».

می‎توانی انکار کنی؟ کسانی که در مقابل حضرت موسی بودند این کار را کردند. تعبیر قرآن را دقّت کنید! می‎فرماید: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ * وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ».

اسیر هوایِ نفس

سرّش چیست؟ مسئله این است؛ آنگاه که انسان به اسارت هواهای نفسانی‎اش مثل شهوت، غضب و... رفت، با اینکه حق را آشکار می‎بیند و چون می‎بیند با هوای نفسش هم‏سو نیست، انکار می‎کند.

لذا در همه روایات و حتّی آیاتی که داریم اشاره به این شده است که حق به ذائقة شهوت، غضب و... هم سنگین و هم تلخ است، امّا به ذائقه قلب و عقل شیرین است. «لَقَدْ جِئْناكُمْ‏ بِالْحَقِ‏ وَ لكِنَ‏ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ‏».

در هر شرایط حق بر باطل مقدّم است

از پیغمبراکرم(صلّی‎الله‎علیه‎و‎آله‎و‎سلّم) روایت شده است كه: «قال رسول‎الله (صلّ‎الله‎علیه‎و‎آله‎و‎سلّم) الْحَقُ‏ ثَقِیلٌ‏ مُرٌّ، وَ الْبَاطِلُ خَفِیفٌ حُلْو»؛ حق سنگین و تلخ است امّا باطل سبک و شیرین، «وَ رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ تُورِثُ حُزْناً طَوِیلًا»؛[8] امّا بدان! خوشحالی موقّتی می‎کنی و بعد از این لذّتی که انجام دادی و از حق روی‎گردان شدی، اندوه‎های بسیار می‎بینی.

از امام صادق(علیه‎السّلام) است كه فرمود: «إِنَّ مِنْ حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ أَنْ‏ تُۆْثِرَ الْحَقَ‏ وَ إِنْ ضَرَّكَ عَلَى الْبَاطِلِ»؛ این از حقیقت ایمان است که اگرچه حق به تو ضرر برساند، بر باطل مقدّم داری؛ یعنی حق را بر باطل مقدّم بدار ولو اینکه مقدّم داشتن به تو ضرر بزند، «وَ إِنْ نَفَعَكَ»؛[9]

 و باطل به تو نفع برساند. روایت زیاد داریم. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- كُونُوا قَوَّامِینَ‏ بِالْقِسْطِ- شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ».[10


پی نوشت ها :

[1]. بحارالانوار، ج91، ص96

[2]. بحارالانوار، ج71، ص67

[3]. بحارالانوار، ج20، ص21

[4]. بحارالانوار، ج71، ص67

[5]. می‎دانید که یقین بالاتر از علم است. به تعبیر ما یقین راه انحرافی ندارد.

[6]. سوره مبارکه نمل، آیه13و14

[7]. دقّت کنید! آیه را تبیین می‎کنم

[8]. بحارالانوار، ج74، ص82

[9]. بحارالانوار، ج2، ص114

[10]. سوره مبارکه نساء، آیه 135

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله آقا مجتی تهرانی

تهیه و تنظیم : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان