آقای جوانان بهشت
در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت افطارِ علی بوسه ای از جام دو چشمت کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت در کوچه، دلِ مردهی من منتظر توست تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی این شعلهی عشق است مگر زیر تنورت چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم: دیوانه آقای جوانان بهشتم دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید به به! به شکوهت وسط این دو برادر از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول از اول صف کشته نگاه تو به آخر راضی است علی پس همه اعمال دو عالم با ضربت یوم الجملت گشته برابر این نیزه هم از برکت دست تو کریم است در طعنهی آن هر دل بی عشق سهیم است اینگونه اگر مست ترین مست جهانم شور حسن ابن علی افتاده به جانم جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید تا غرق شراب، آیه ی تطهیر بخوانم در مأذنه ی میکده افزوده ای امشب یک «اشهد اَنّ الحسن» ی هم به اذانم افتادم از آن رویِ پر از نور به سجده بند آمد از آن زلفِ پر از تاب زبانم خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب با دست کریمت بدهی لقمه ی نانم ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش ای صاحب صحنی که شراب است غبارش ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریا شاهین نشسته به سر شانه ی طاها ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدر ای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا ای نیمه ی گمگشته ماه رمضان ها در روشنی ماه تمامت شده پیدا از روز ازل نور تو در عرش خدا بود تا سیر بیایند ملائک به تماشا آیینهی ذاتی تو و معبود صفاتی گشتند به دور قد و بالای تو اسما سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخر در کوچه فقیری است؛ کجا پس بزند در بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
قاسم صرافان