آرزوی مرگ نکن
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْكَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْكَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود و اینكه ماه مبارك رمضان، ماه تلاوت قرآن و دعا است و در آن به این دو سفارش شده است. این ماه از یك طرف ماه بازگو كردن سخنان ربّ است، سخنانیكه از مصدر وحی نازل شده و از طرف دیگر هم ماه راز و نیاز عبد با ربّ خود است تا بنده از او درخواستكند.
امّا عرض كردم در باب دعا، مسئله این است كه دعای او چه نسبت به خودش و چه نسبت به غیر، چه معنوی و چه مادّی، باید دعای خیر باشد؛ یعنی یا دفع ضرر کند و یا جلب منفعت.
امّا «نعوذبالله»! درخواست ضرر كردن از خدا، چه برای غیر و چه برای خودش درست نیست.
نهی از ضرر رساندن به غیر؛ الّا کافر یا مشرک
عرض كردم بنده از اینکه درخواست و دعا کند و از خدا بخواهد كه ضرری[2] به غیر برسد نهی شده است. جلسه گذشته در صحبتهایم تصریح كردم؛ غرض از «غیری» كه میگویم مۆمنین است.
اینجا اشاره به دعای مۆمن نسبت به خود و مۆمن یا مۆمنه دیگر است. تصریح كردم و گفتم که بحث مشرك و كافر جدا است و این را بعداً بحث خواهم كرد؛ یعنی اینكه انسان مشرك یا كافر را لعن یا نفرین كند بحث جدایی دارد.
جلسه گذشته این را گفتم تا یك وقت اینها را با هم خلط نكنید. یك عدّه ممكن است در اثر كمبود اطّلاعاتشان اینها را با هم اشتباه كنند!
جلسهی گذشته در مورد غیر بحث كردم و روایاتی را خواندم كه نباید این كار را نسبت به غیر بكنیم، چون اصل در اسلام جذب است نه دفع.
ضرر رسانی به خود در دو دسته از روایات:
دسته اول؛
و امّا نسبت به خود؛ چون، دیگر این به طریق اولی است. در این باب دو دسته روایت داریم.[3] یك دسته از روایات، به طور مطلق میگویند و به تعبیر من این روایات علّتی نیاورده و تعلیلی در آنها وجود ندارد. روایت میگوید: از خدا، برای خودت، درخواست مرگ نكن! این بالاترین ضرر است كه بگویم: خدایا! مرگم را برسان!
نفرین و لعنت تعارفی!
البتّه این دعا یك وقت جنبه تعارفی دارد، که به آن كاری نداریم. در این جنبه اراده جدّیای نیست. در چنین افرادی اراده استعمالی وجود دارد، اینها هیچوقت حاضر به مرگ نیستند.
میگوید: خدایا! مرگم بده؛ امّا اراده جدّی ندارد، ما به اینها كاری نداریم. آنهایی كه ارادهی جدّی دارند را مطرح میکنم.
آرزوی مرگ نکن
«رُوِیَ عن رَسوُلِالله(صَلّیاللهعَلَیهِوَآلِهِوَسَلَّم) قال: لا یَتَمَنَیَنَّ أَحَدُكُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه»،[4] حضرت فرمودند: هیچگاه احدی از شما برای ضرر، حادثه و گرفتاریای كه، «نَزَلَ بِه»، بهسوی او فرود آمده درخواست و تمناّ و آرزوی مرگ نكند!
تو محدودی؛ راهها محدود نیست
وقتی در شدّت گرفتاری قرار گرفتهای، خیال میكنی که همه راهها بهسوی تو مسدود است. این به خاطر آن است كه تو خودت محدود هستی، لذا خیال میكنی راهها مسدود است.
در حالی که اینطور نیست. وقتی به بالا رو كنی و سراغ آن موجودی كه محدود نیست و لایتناهی است بروی، خواهی دید که هیچ راهی برای او مسدود نیست. بهخصوص آن هم در شبهای ماه مبارك رمضان كه گفتم همهی حجابها برطرف شده است. دقّت کنید!
گره از کارم باز کن!
این روایت از پیغمبراكرم است كه میگوید: وقتی گرفتار شدی و ضرری متوجّه تو شد، عصبانی نشو تا اینكه بگویی: خدایا! مرگم را برسان! اصلاً و ابداً چنین چیزی نگو! برو به خدا بگو: خدایا! گره را باز كن![5]
دسته دوم؛
چند جلسه گذشته وعده كرده بودم كه در این باب وارد میشوم. چهارده تا روایت دیدم. ولی نمیتوانم همه را مطرح كنم. در دسته دوّم از روایات تعلیل وارد شده؛ یعنی بیان کننده علّت این است كه ما میگوییم، از خدا طلب مرگ نكن، ولو اینكه در فشار هم قرار گرفتی.
آرزوی مرگ، قطعکننده مسیر
در اینجا به چند روایت اشاره میكنم؛ هرچه همه را بازگشت به یك چیز میكند. از پیغمبراكرم است که دارد: «رُوِیَ عَن رَسوُلِالله(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) لاَ یَتَمَنَّیَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمُ الْمَوْتَ إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَزْدَادَ خَیْرًا وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»،[6]
هیچكدام از شما درخواست و آرزوی مرگ نكند، چرا؟ چون یا از افراد نیكوكار محسوب میشود و چون آدم نیكوكاری است اگر در اینجا بماند، مرتّباً كار نیك میكند و بر نیكیهایش افزوده میشود.
پس چرا بمیرد؟ نیكی كند، خوبی كند، تا به خوبیهای خود اضافه كند، «وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»، نعوذبالله! و اگر از كسانی كه نیكی كردن ملكهاش باشد نیست و به اصطلاح بدكاره و گناهکار است، در اینجا یك احتمال وجود دارد که اگر بماند میتواند توبه كند و برگردد. در روایتی كه از پیغمبراكرم بود چند حالت را بیان فرمودند و یكی هم همین بود.
آرزوی بازگشت به دنیا
روایت دیگری از پیغمبراكرم است که: «لا تَمَنَّوُا المَوتَ فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَلَ وَ لا یُرَدُّ الرَّجُلَ فَیَستَعتِبُ»، نگاه كنید! حضرت اینجا علّت را چیز دیگری بیان میکنند، البتّه با آن همسو است، امّا به بیان دیگر.
حضرت میفرماید: هیچكدام از شماها آرزو و تقاضای مرگ نكنید، چرا؟ چون اگر بمیری، دیگر نمیتوانی كاری انجام دهی، «فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَل»، تمام شد، «وَ لا یُرَدُّ الرَّجُل»، و بازگشتی هم نیست، «فَیَستَعتِب»،[7]
میخواهی برگردی و جبران كنی، امّا دیگر راه بازگشت بسته شده است. این همان است كه در آیه قرآن هم میآمده است كه وقتی هنگام مرگ میرسد و حُجب كنار میرود، ملكات و اعمال خود را که نگاه میكند به وحشت میافتد، «رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ»(٨)
آنجا آرزوی بازگشت به دنیا میكند. به خدا میگوید: خدایا! «رَبِّ ارْجِعُونِ»، من را به دنیا برگردان. شاید عمل صالح انجام دهم. امّا جواب چه میآید؟ «كَلّا»، راه بازگشتی نیست. این همان است كه در اینجا میفرماید.
مواظب باش، چه دعایی میکنی!
چه آرزویی میكنی؟ درصدد این باش که خودت را اصلاح كنی! در روایت دیگری از پیغمبراكرم[9] است اینها غالباً از پیغمبر است. «لا تَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید وَ إِنَّ مِنَ السَعادَه أَن یَطوُلَ عُمرُ العَبد وَ یَرزُقَهُ الله اَلإنابَه»،[10]
تقاضای مرگ نكنید، چرا؟ صحنهی قیامت سخت وحشتناك است، «فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید»، از سعادتِ شخص است، یعنی از سعادتمندی عبد است که طول عمر پیدا كند، برای اینكه موفّق بشود خداوند انابه را روزی او گرداند؛ یعنی رو بهسوی خدا كردن را نصیبش کند.
بیانات حسابشده در روایات
من فكر میكنم که حضرات ائمّه در بعضی از روایات طرفهای سۆالکننده را برنداز هم میكردند و این جملات را میگفتند. هر كدام از بیانات بهگونهای حساب شده است و هر كدام با بیانی دیگر و علّت را در قالب دیگری ریخته است.
نمیدانی چه چیزی برای آن دنیا فرستادی!
«لا یَتَمَنَّ اَحَدُكُم المَوت فَإِنَّهُ لا یَدری ما قَدَّم لِنَفسی»،[11] هیچكدام از شما درخواست مرگ نكند، چرا؟ چون نمیدانی که چه چیزی جلوتر برای خودت را پیش فرستادی! هیزم جهنّم فرستادی، یا نهالهای زیبا برای بهشت؟ كدامیك از اینها است؟
آیا برای رفتن به جهنّم شتاب میکنی؟
در یك روایت دارد: «لا تَمَنَّ المَوت فَإِن كُنتَ مِن أَهلِ الجَنَّه فَالبَقاءُ خَیرٌ لَك وَ إِن كُنتَ مِن اَهلِ النّار فَما یُعجِلُكَ إِلَیها»،[12]چرا درخواست مرگ میكنی؟ اگر اهل بهشت باشی بمانی بهتر است، چرا؟
چون كارهای بهشتساز بیشتر انجام میدهی؛ امّا اگر اهل آتش باشی، چرا برای رفتن به جهنّم شتاب میكنی؟ حالا اگر جهنّمی باشی مقداری دیرتر بروی بهتر نیست؟ نگاه كنید! با هركسی یك طور صحبت میكنند.
بمانی و اطاعت خدا کنی، بهتر است یا با معصیت بمیری؟
روزی كسی خدمت امامصادق(علیهالسّلام) آمد، «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الصَّادِقِ (علیهالسلام) فَقَالَ قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا»، و گفت: از این دنیا خسته شدم، «فَأَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْمَوْتَ»، جنابعالی برای من از خدا درخواستِ مرگ بكنید! «فَقَالَ (علیهالسّلام) تَمَنَّ الْحَیَاةَ لِتُطِیعَ لَا لِتَعْصِیَ»، حضرت فرمودند:
برو و از خدا عمر بخواه كه اطاعت خدا كنی، نه اینكه او را معصیت كنی، «فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ»، تو اگر بمانی و اطاعتِ خدا كنی برای تو بهتر است، تا اینكه بمیری، «فَلَا تَعْصِیَ وَ لَا تُطِیع»،[13] چون وقتی مُردی، نه اطاعتی وجود دارد و نه عصیانی. هیچكدام نیست! این خوب است یا اینكه بمانی و اطاعت خدا كنی؟ شكّی نیست ماندن و اطاعت خدا كردن بهتر است!
هلاکت ابدی از خدا نخواه!
موسی بنجعفر(علیهالسّلام) شنید که شخصی از خدا تقاضای مرگ میكند، «سَمِعَ مُوسَى(علیهالسّلام) رَجُلًا یَتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ لَهُ هَلْ بَیْنَكَ وَ بَیْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ یُحَامِیكَ لَهَا؟»،
حضرت فرمودند: بین تو و خدا خویشاوندیای وجود دارد تا از تو پشتیبانی كند؟ «قَالَ لَا»، گفت: نه! قوم وخویشی با خدا ندارم، «قَالَ فَهَلْ لَكَ حَسَنَاتٌ قَدَّمْتَهَا تَزِیدُ عَلَى سَیِّئَاتِكَ؟»،
آیا حسناتی داری كه پیش فرستاده باشی تا بر گناهانت غلبه كنند؟ «قَالَ لَا» گفت: نه! ندارم، «قَالَ فَأَنْتَ إِذاً تَتَمَنَّى هَلَاكَ الْأَبَدِ»،[14] حضرت فرمود: پس تو هلاكت ابدی از خدا میخواهی. آدم عاقل كه اینطوری نمیكند!
جذب ائمّه به سوی رحمت و سعادت الهی
من این روایت را مطرح كرده و دستهبندی نمودم. در علّتها هم علّت تكراری نیاوردم، چنانچه هر كدام از آنها یك تعبیر و یك قالب جدا داشت.
امّا تمام اینها در یك چیز مشترك هستند؛ حتّی آنهایی هم كه نسبت به غیر باشد، همینطور است که همه با هم همسو هستند و آن این اصلی است كه عرض میکنم؛ ائمّه میخواهند افراد را بهسوی سعادت بكِشند.
آیا شما غیر از این را میفهمید؟ نه! واقعاً همین است که میخواهند بندگان را بهسوی سعادت و رحمت خدا بكِشند. این جذب است، جذب بهسوی سعادت و رحمت.
نمیخواهند آنها رویگردان شوند. میخواهند جلوی رویگردانی اینها را بگیرند. توجّه كنید! آنها در یك چیز مشتركاند و آن اصل جذب بهسوی رحمت خدا و سعادت ابدی است. آنها دنبال این هستند. ائمّه هیچكس را نمیخواهند مأیوس و ردّ كنند. یك جا نمیبینیم که اینطور باشد.
این بحثهایی كه میكنم، تقریباً بحثهای ریشهداری است و كمتر كسی هم به این سبك بحث كرده است. امّا توجّه داشته باشید که اینجا با جاییكه «تقاضای شهادت» میكنند، اشتباه نشود! بین این دو فرق بگذارید! كما اینكه در قبل، در بحث لعن و نفرین، گفتم که این بحث راجع نباید به مۆمن و مشرك و كافر خلط شود. مشرک و کافر را قرآن هم لعن كرده، آن ربطی به اینها ندارد، اینها را با هم خلط نكنید!
دعای تقاضای شهادت
شما در دعاها ببینید! این را به ما آموختهاند كه شما تقاضای شهادت كنید! این هم مرگ است، امّا مرگ فیسبیلالله. بگذارید از ماه رمضان بگویم.
در دعاهای شبهای ماه رمضان این را میخوانید: «وَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ حَجَ بَیْتِكَ الْحَرَامِ وَ قَتْلًا فِی سَبِیلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا»،[15] این دعای ماه رمضان است که در هر شب میخوانیم. این را به عنوان نمونه گفتم كه در دسترس ما است.
تقاضا میكند: «قَتلاً فی سَبیلِكَ فَوَفِّق لَنا»، این موت عین سعادت است؛ یعنی چه؟ یعنی شهادت عین سعادت است.
دعا برای شهادت
لذا چون عین سعادت است، در ادعیهی ما ترغیب شده است كه نسبت به شهادت دعا كنید! چون این عین سعادت است. لذا معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین)، هم میبینیم که در ادعیه، دعا نسبت به شهادت را مطرح كردهاند و هم در عمل دعوت به شهادت کردهاند.
از این طرف در ادعیه دعا نسبت به شهادت را بیان کردهاند و هم در نسبت به دعوت، دعوت كردنِ مردم به شهادت را گفتهاند.
رفتار همیشگی حسین (علیهالسّلام) دعوت به شهادت بود
البتّه بگویم که این كار، كارِ همیشگی حضرت در حركتش از مكّه بهسوی كربلا بود؛ یعنی دعوت به شهادت و از هیچكس هم پنهان نمیكرد.
دعوت حسین (علیهالسّلام) از حبیب برای شهادت
میگویند: همین كه وارد كربلا شد به شخصی در كوفه نامه نوشت: «مِنَ الحُسین ابنِ عَلی مِنَ الرَّجُلِ الفَقیه حَبیب ابنِ مَظاهِرِ الاَسَدی»، و امّا بعد، «فَاِنّّا قَد نَزلنا كَربَلا وَاَنتَ تَعلَم قِرابَتَنا مِن رَسوُلِ الله فَاِن اَرَدتَ نُصرَتَنا فَقدِم اِلَینا عاجِلا»، از حسین به حبیب.
حبیب! ما وارد كربلا شدیم. تو هم قرابت ما با پیغمبر را میدانی و جایگاه ما را خوب میشناسی، اگر میخواهی ما را یاری كنی، دعوتت میكنم، «فَاقدِم اِلَینا عاجِلاً»، سریع خودت را برسان و الّا عقب میمانی. او را دعوت به شهادت میكند. هم با زبان دعوت میكرد و هم با نوشته.
پی نوشت ها :
[1]. بحارالانوار، ج91، ص96
[2]. بالاترین ضرر مرگ است
[3] . این را فشرده میكنم چون هنوز مباحثمان مانده است.
[4] . کنز العمال ج2 ص93
[5]. این یك دسته از روایت است که به عنوان نمونه بیان کردم. چون اگر بخواهم روایات را مطرح کنم، زمانِ زیادی میبرد.
[6]. سنن نسائی، ج6، ص382
[7]. کنز العمال، ج15، ص553
[8]. سوره مبارکه مۆمنون، آیات99 و100
[9]. این روایات غالباً از پیغمبر است
[10]. کنز العمال، ج15، ص554
[11]. کنز العمال، ج15، ص555
[12]. کنز العمال، ج15، ص553
[13]. بحار الأنوار، ج6، ص 128
[14]. بحار الأنوار، ج75، ص 327
[15] . إقبال الأعمال، ج1، ص 61
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی
تهیه و تنظیم : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان