تبیان، دستیار زندگی
شمس لنگرودی از تابستان‌های مرطوب و کش‌دار نوجوانی‌هایش در شمال و کنار دریا می‌گوید که در آن از کتاب خبری نبود؛ اما پر بود از لمس بی‌واسطه‌ی نور و گیاه و دریا و درخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شمس لنگرودی و تابستانهای نوجوانیش

شمس لنگرودی از تابستان‌های نوجوانی‌اش می‌گوید


شمس لنگرودی از تابستان‌های مرطوب و کش‌دار نوجوانی‌هایش در شمال و کنار دریا می‌گوید که در آن از کتاب خبری نبود؛ اما پر بود از لمس بی‌واسطه‌ی نور و گیاه و دریا و درخت.


شمس لنگرودی و تابستانهای نوجوانیش

این شاعر پیشکسوت در گفت‌و‌گویی درباره‌ی دوران نوجوانی‌‌اش در روزهای مرطوب شمال عنوان می‌کند: نوجوانی ما در بطالت محض می‌گذشت؛ چرا که در دوره‌ی نوجوانی و جوانی من در شهر ما، نه از کلاس موسیقی خبری بود، نه فیلم‌سازی و نقاشی و نه هیچ کلاس آموزنده‌ی دیگری.

او می‌گوید: ما در رطوبت بی‌پایان شمال، تا لنگ ظهر، بیهوده و بی‌حاصل غلت می‌زدیم و تنها تفریح بزرگوار من، رفتن به کنار دریا بود که در واقع، تمامی تابستان‌ها و رۆیاهای ما را می‌ساخت. چمخاله، ساحل لنگرود، که از معدود ساحل‌های شنی خزر است‌، با ماسه‌‌ی طلایی چشم‌گیرش عموم بعدازظهرهای ما را شکل می‌داد.

شمس درباره‌ی این سرگرمی روزهای نوجوانی خود عنوان می‌کند: آن‌چه به ذهنم می‌آید، تابستان‌های نوجوانی من، عصرهای نیم‌گرم و رطوبتی دریا بود که پوشیده از آدم‌های رنگارنگ بود و صدای موسیقی که از دور شنیده می‌شد. تا وقت شام که دوباره به ساحل برگردیم و آواز مردم ناپیدا را در تاریکی و قایق بشنویم.

او درباره‌‌ی این‌که چه کتاب‌هایی را در سال‌های نوجوانی‌اش و در تعطیلی تابستان می‌خوانده، می‌گوید: تا آن‌جایی که من در یادم مانده، تقریبا در نوجوانی خود کتاب نمی‌خواندم. سراسیمه بودم که دوباره مهرماه آغاز شود و به زندان مدرسه‌ام برگردم.

شمس لنگرودی تأکید می‌کند: اگرچه ذهن و تخیلم را بعدها نوجوانی من شکل داد؛ اما از طریق کتاب‌ها نبود. از طریق تجربه‌ی ملموس و ارتباط بی‌واسطه با اشیا و گیاه و پرنده و نور در تابستان‌های پر از سایه بود که حیاط ما را پر می‌کرد. من باغبان حیاط خانه‌مان بودم و هنوز جدول‌بندی‌هایش را که پر از انواع درخت‌های تابستانی بود، به یاد دارم.

این شاعر با اشاره به علاقه‌ی خود به ریاضیات در کودکی‌اش می‌گوید: من در دوره‌ی نوجوانی خود نه از شعر خبر داشتم و نه داستان و نه از هیچ نوع کتاب دیگر. علاقه‌ی من به ریاضیات بود و تمام اشتیاقم آن بود که هرچه زودتر به مدارج بالای ریاضی دست یابم.

شمس دیگر علاقه‌مندی خود را موسیقی عنوان می‌کند و می‌گوید: اگر در شهر ما آموزش موسیقی وجود داشت، بی‌درنگ به سوی آن می‌رفتم. من از کودکی عاشق موسیقی بودم که آن را تنها در صدای پرندگان می‌شنیدم.

او درباره‌‌ی این‌که چه کتاب‌هایی را در سال‌های نوجوانی‌اش و در تعطیلی تابستان می‌خوانده، می‌گوید: تا آن‌جایی که من در یادم مانده، تقریبا در نوجوانی خود کتاب نمی‌خواندم. سراسیمه بودم که دوباره مهرماه آغاز شود و به زندان مدرسه‌ام برگردم.

محمد شمس لنگرودی متولد 26 آبا‌ن‌ماه سال 1329 در لنگرود است و مجموعه‌های شعر «رفتار تشنگی» (1355)، «در مهتابی دنیا» (1363)، «خاکستر و بانو» (1365)، «جشن ناپیدا» (1367)، «قصیده‌ی لبخند چاک چاک» (1369)، «نت‌هایی برای بلبل چوبی» (1379)، «پنجاه و سه ترانه‌ی عاشقانه» (1383)، «باغبان جهنم» (1383)، «ملاح خیابان‌ها» (1386)، «لب‌خوانی‌های قزل‌آلای من» (1389)، «رسم کردن دست‌های تو» (1389)، «می‌میرم به جرم آن‌که هنوز زنده بودم» (1389) و «شب، نقاب عمومی است» (1390) از جمله آثار او هستند.

از جمله دیگر آثار او، رمان «رژه بر خاک پوک» و «گردباد شور جنون» (سبک هندی و کلیم کاشانی) هستند. او همچنین در فیلم «فلامینگوی شماره‌ی 13» بازی کرده است.

اشعار کوتاهی از شمس لنگرودی:

چرا خاموشی

می‌گویم زغال چرا خاموشی!

گل سرخ هائی در دهانت پنهان است

چرا سخنی نمی گوئی

مگر كه بسوزانندت.

***

زخم بر زخم می‌گذاری و نامش كویر می‌شود

میزبان عطش‌‌زده‌ای

كه نمكش طعام است

تفریحش

مسافر گم‌كرده راه.

***

من و این پرنده كوچك

- مادر

بین من و این پرنده كوچك

تو كدام شان را می خواهی.

- پیداست پسرم

گرسنه ایم و این پرنده ببین چه آوازی می خواند.

***

سر بر زانوی كویر می گذارم

سوگندش می دهم بس كند

با این همه آب

كه از آسمان مجروح می بارد

از گل و لای بی حاصل

سنگینم می كند.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: ایسنا، وبلاگ صاحب اثر