سرّ مشروط بودن قبولی اعمال به قبولی نماز
در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده که حضرت می فرماید :«إنّ العبد إذا صلّی الصّلاة فی وقتها و حٰافَظَ علیها ارتفعت بیضاء نقیّة»، این همان تمثّل اعمال است و تجسم اعمال؛ اگر کسی نماز را در وقت خواند و محافظش بود و ارکان و شرایطش را انجام داد، این نماز بالا میرود به عنوان یک امرِ روشن طاهر؛ «ارتفعت بیضاء نقیّة تقول حفظتنی حفظک الله»؛ نماز به نمازگزار میگوید: تو مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند، «و إذا لم یصلّها لوقتها ولم یحافظ علیها ارتفعت سوداء مظلمة تقول ضیّعتنی ضیّعک الله»
در لسان همه انبیا سخن از نماز بود و اوّلین کلامی که خدای سبحان به موسای کلیم(علیه السلام) بعد از اینکه دستور توحید و نبّوت داد فرمود [این بود]: (أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی)؛ فرمود: نماز را برای یاد من اقامه کن.
این حرفی است که خدا به همه انبیا گفته است و سخن ابراهیم خلیل (علیه السلام) این است که «خدایا! مرا مقیم صلات قرار بده، کاری بکنم که نماز را ایستادگی ببخشم» چون از این نماز خیلی کار ساخته است.
اگر در جریان محاسبه آمده است که اگر نماز قبول شد دیگر امور مقبول است: «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»، سرّش این است که نماز جلوی فساد را میگیرد. آن نمازِ قائم است که جلوی فساد را می گیرد که (تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ).
نقش تقوا در قیام نماز/ کعبه، عامل قیام انسانها
انسان وقتی میتواند به نمازش ایستادگی بدهد که خودش ایستاده باشد، تا ایمان به غیب نداشته باشد و اهل تقوا نباشد توان آن را ندارد که زیر بازوی نماز را بگیرد و نماز را بلند کند، [نمیتواند] نماز را ایستادگی ببخشد.لذا قرآن کریم سعیاش بر این است که به مردم ایستادگی بیاموزاند؛ وقتی کلِّ دین را مطرح میکند، میگوید: دین برای آن است که (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) و مظاهرِ مهمّ دین را هم که مطرح میکند، آنها را به عنوان قیام معرّفی میکند؛ میفرماید: فلان رکنِ دینی برای آن است که مردم اهل قیام باشند.
خداوند فرمود: (جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ)؛ما کعبه را عامل قیام مردم قرار دادیم که مردم ایستادگی را از کعبه بیاموزند؛ یعنی کعبه عامل ایستادگیِ مردم باشد، مردم بایستند. مهمترین رکنی که در طیّ زندگی و مرگمان، ما با آن روبهرو هستیم این کعبه است...
اقامه صلات «ذکرالله» است، ایتای زکات هم «ذکرالله» است؛ امّا اینها یک ذکر موقّتاند؛ نماز، شبانهروز پنج وقت دارد [پس] یک ذکر موقّت است؛ زکات در نُه چیز است [پس] یک عبادت موقّت است؛ امّا «ذکرالله» موقّت نیست که فرمود: (اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً)
اهل قیام بودن، شرط اقامه نماز
وقتی انسان میتواند مقیم صلاة باشد که خود اهل قیام باشد؛ انسانی که ایستادگی ندارد، نمیتواند به نماز ایستادگی بدهد. اگر نماز ایستادگی نیافت، کاری از این نماز ساخته نیست، آن (إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ) ، مربوط به صلات قائمه است؛ وگرنه (فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ) ممکن است انسان نماز بخواند [و] در عین حال استحقاق «ویل» داشته باشد. پس اینکه فرمودند: «نماز را اقامه کنید»؛ یعنی این حقیقت را ایستادگی ببخشید.
آن [نماز] میتواند جلوی خیلی از فسادها را بگیرد، آن را آن طوری که هست بخوانید، آن طوری که قدرت دارد، آن طور بخوانید. بنابراین اگر مسئله «قیام» را در بسیاری از موارد به معنای ایستادگی، خدای سبحان بر ما لازم کرده است، ما با داشتن این حالت، نمازی آنچنان باید بخوانیم.
ارتباط اقامه نماز و اقامه دین
اگر نماز این توان را دارد که جلوی هر فحشا و منکری را بگیرد، متّقی که از قرآن بهره میگیرد باید نمازی اینچنین را اقامه کند. این در حقیقت اقامه دین است، چون نماز ستون دین است [لذا] اگر کسی ستون را اقامه کرد، خیمه دین هم اقامه خواهد شد.
لذا اوّلچیزی که بعد از این عالَم از انسان سۆال میکنند نماز است، برای اینکه اگر نماز قبول باشد دیگر امور مقبول است: «إن قبلت قبل ما سواها» ، چون اگر ستون دین باشد خیمه دین بهپاست. اگر قرآن برای نماز آثاری ذکر میکند و نمازگزار آن آثار را در خود ندید، مطمئن است که نماز او مقبول نیست و اگر آن آثار را در خود مشاهده کرد، مطمئن است که نماز او مقبول است.
آثار سلبی نماز
قرآن برای نماز یک سلسله آثار سلبی ذکر میکند که انسان را شستوشو میکند و یک آثار ثبوتی ذکر میکند که رهاورد نمازگزار است.
آثار سلبی را بالقول المطلق در آیه معروف : (إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ) و این اصل کلّی در سوره «معارج» آیه19 به بعد این است که (إِنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً)؛ هلوعبودن انسان هم به این است که (إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً).
خداوند فرمود: (جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ)؛ ما کعبه را عامل قیام مردم قرار دادیم که مردم ایستادگی را از کعبه بیاموزند؛ یعنی کعبه عامل ایستادگیِ مردم باشد، مردم بایستند. مهمترین رکنی که در طیّ زندگی و مرگمان، ما با آن روبهرو هستیم این کعبه است...
انسان یک فطرتی دارد و یک طبیعتی؛ فطرت او حق را میطلبد که (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا) ؛ یک طبیعتی دارد که در برابر شرّ، جزع میکند و اگر خیری به او رسید سعی میکند آن خیر را در خود منحصر کند و به دیگری نرساند، آن (مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ) است؛ «اگر آسیبی ببیند ناله میکند: (إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً)، و اگر خیری به او برسد سعی میکند که روزنه خیر را ببندد [تا] به دیگری نرسد؛ این مانع خیر است: (وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً) این مربوط به طبیعت انسان.
کسانی از این طبیعت میرهند که اهل نماز باشند: (إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً * إِلاَّ الْمُصَلِّینَ) -این مصلّین که به عنوان دوام ذکر شده است، ظاهراً صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل و همان معنای استمرار و ثبات را تفهیم میکند- مصلّین کسانیاند که از این خطرِ جزع و منع محفوظاند.
ذکر دائم و ذکر موقّت
اقامه صلات «ذکرالله» است، ایتای زکات هم «ذکرالله» است؛ امّا اینها یک ذکر موقّتاند؛ نماز، شبانهروز پنج وقت دارد[پس] یک ذکر موقّت است؛ زکات در نُه چیز است [پس] یک عبادت موقّت است؛ امّا «ذکرالله» موقّت نیست که فرمود: (اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً)
تبیین آثار و حقیقت نماز
در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده که حضرت می فرماید: «إنّ العبد إذا صلّی الصّلاة فی وقتها و حٰافَظَ علیها ارتفعت بیضاء نقیّة»، این همان تمثّل اعمال است و تجسم اعمال؛اگر کسی نماز را در وقت خواند و محافظش بود و ارکان و شرایطش را انجام داد، این نماز بالا میرود به عنوان یک امرِ روشن طاهر؛ «ارتفعت بیضاء نقیّة تقول حفظتنی حفظک الله»؛ نماز به نمازگزار میگوید: تو مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند، «و إذا لم یصلّها لوقتها ولم یحافظ علیها ارتفعت سوداء مظلمة تقول ضیّعتنی ضیّعک الله»
انفاق، راه درمان بخل
رابطه انفاق و تقوا
خدای سبحان انفاق را یکی از اوصاف برجسته متقیان میداند و اگر کسی انفاق نداشت این بُعد تقوایی در او نیست و قهراً به همین مقدار از معارف قرآن بهرهای ندارد، چون قرآن هدایت متقیان است و متّقی کسی است که دارای این اوصاف باشد و یکی از این اوصاف برجسته مسئله تقوای مالی است که اگر کسی تقوای مالی نداشت به همان مقدار از درک معارف قرآن محروم خواهد بود.
اگر کسی نماز را در وقت خواند و محافظش بود و ارکان و شرایطش را انجام داد، این نماز بالا میرود به عنوان یک امرِ روشن طاهر؛ «ارتفعت بیضاء نقیّة تقول حفظتنی حفظک الله»؛ نماز به نمازگزار میگوید: تو مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند، «و إذا لم یصلّها لوقتها ولم یحافظ علیها ارتفعت سوداء مظلمة تقول ضیّعتنی ضیّعک الله»
مسئله انفاق را از آن جهت که به حسب ظاهر، کمبود و نقص است، قرآن کریم تحلیل میکند که این نقص صوری، ازدیاد معنوی را در بر دارد. گرچه انفاق به حسب ظاهر از دست دادنِ مال است؛ اما این مالی که مورد انفاق شد، مانند همان آبی که از نهر گرفته بشود، فوراً آنجا را خدای سبحان پر میکند و انسان از آن جهت که طبعاً به دنیا علاقهمند است، مال را که وسیله معیشت میداند دوست دارد و طبعاً انسان، بخیل و ممسک است و اگر خزاین عالَم طبیعت را هم به انسان بدهند، این سعی میکند که این خزاین را به خود اختصاص بدهد.
قرآن کریم چون شفای بیماریهای درونی است، اوّل دردها را بازگو میکند، سپس راه شفا و درمان را هم تشریح میکند؛ به انسان میگوید «تو مریضی»، زیرا طبعاً مُمْسک و بخیلی و این بخل و امساک، مرض است. و این قرآن که شفای بیماریهاست، راه درمان انسان را از این بیماریِ درونی هم بیان میکند، چون قرآن مدّعی است که تمام اوصاف نفسانی را درمان میکند و معتقد است انسان طبعاً بخیل است و این بخل هم مرض است، آنگاه راه درمان را هم بیان میکند تا انسان در اثر تقوای مالی بشود سالم از مرض.
امّا اینکه انسان طبعاً مُمْسِک است و مالدوست، در سوره «اسراء» آیه 100 اینچنین فرمود: (قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لأَمْسَکْتُمْ)؛ اگر همه خزاین رحمت حق را شما میداشتید، در اثر آن بخل و امساکی که دارید، سعی میکردید به کسی ندهید-خواه رحمت های معنوی، خواه رحمت های مادّی- اگر شما خزاین رحمت حق را میداشتید هر آینه امساک و بخل میورزیدید، چرا؟، (خَشْیَةَ الأَنفَاقِ)؛ میترسیدید تمام بشود.
در سوره «اسراء» فرمود: «انسان مریض است؛ انسانی که طبعش اینچنین است، این مریض است» [و] برای اینکه این مرض را درمان کند میفرماید: آنچه در اختیار انسان است، خواه جان و خواه مال و خواه علم و سایر کمالات که قابل انفاق است، این از یک طرف مالِ خود او نبود [و] خدای سبحان به او داد (این در آغازِ کار)، در پایان کار هم برای انسان ابدی نیست، از انسان میگیرند -چه بخواهد، چه نخواهد- بین آن آغاز و این انجام هم انسان مالک نیست، بلکه نماینده مالک است؛ مستخلَف است.
فرآوری : زهرا اجلال
بخش قرآن تبیان
منبع :
بیانات آیت الله جوادی آملی