همیشه پای یک ترس در میان است!
بازخوانی متفاوت آیاتی که بارها خواندهایم(31)
ماجرا را میخوانم و مثل همه داستانها، خودم را مینشانم یک سر ماجرا ... و به جای او – علیه السلام - شما – عجل الله تعالی فرجه الشریف – را میگذارم. روی دستخط و نامهها، خط میکشم و به جایش «دعا» میگذارم و «آرزوهایی که می نویسمشان و می اندازمشان توی آب روانی که» برسد به دست شما...
وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّـهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَام
و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود؛ (در ظاهر، اظهار محبّت شدید میکنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه میگیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسختترین دشمنانند. سوره مبارکه بقره آیه 204
کتابها مینویسند:
سدی نقل میکند که این آیه شریفه درشان «اخنس بن شریق ثقفی» هم پیمان بنی زهره که مردی نیکو روی و شیرین سخن بود، نازل شده است که وی در مدینه به محضر پیامبر اکرم صلوات الله علیه رسید و ایمان آورد و ایشان را به شگفت آورد. اخنس گفت: خدا میداند که من راستگویم و این بر زبانش بود و خدا از دلش خبر داشت و چون بازگشت و از آبادیهای مدینه گذشت، زراعت جمعی را به آتش سوزانید و چهارپایان مسلمانان را به شمشیر پی کرد 2-1.
هم چنین آمده است با وجود آنکه اسباب نزول این آیه شریفه، خصوصی است و منحصر به اخنس بن شریق است ولی در عین حال شامل حال عموم افرادی است که خدا را به دروغ بر منظورهای قلبی خود شاهد و گواه میگیرند، میشود. 3
با تو میگویم:
فرستاده بودند دنبالش.
گفته بودند یک شهر، منتظر توست. 4
یکی نامه نوشته بود باغهای سرسبز و میوههای رسیده و درختهای پربار منتظر آمدن تو هستند.
دیگری برایش نوشته بود که دست ما منتظر بیعت با توست
یکی گفته بود در راه تو آماده جانبازی هستیم و خانه نشین ِآمدن توییم. 5
راه افتاده بود از مدینه. آنجا کسانی منتظرش بودند.
میانه راه، فرزدق، جوان شاعر آشنا، دویده بود به سوی او – علیه السلام - ...
و او – علیه السلام - از مردم ِآن شهر پرسیده بود.
پرسیده بود و جوان گفته بود که مردم شهری که برایتان نامه نوشتهاند و دنبالتان فرستادهاند، دلهایشان شاید با تو باشد
و قلبهایشان برای تو بتپد؛ اما امان از شمشیرهایشان ... شمشیرهایی که بنیامیه را همراهی میکنند و بر توست...
او – علیه السلام – حیرت نکرده بود. سر تکان داده بود...
ماجرا را میخوانم و مثل همه داستانها، خودم را مینشانم یک سر ماجرا ...
و به جای او – علیه السلام - شما – عجل الله تعالی فرجه الشریف – را میگذارم.
روی دستخط و نامهها، خط میکشم و به جایش «دعا» میگذارم و «آرزوهایی که می نویسمشان و می اندازمشان توی آب روانی که» برسد به دست شما
«کوفه» را میگذارم کنار و به جایش میگذارم «تهران» ...
ادامه دادن ماجرا اما کار من نیست ... که من ترسیدهام
من از این حادثه میترسم.
از این عبارتِ ساده خبری «تاریخ تکرار میشود» هراس میافتد به جان من.
تکرار پیراهن مشکیهای عاشورایی و مرثیه خوانی دوباره میلرزاندم
نکند راست باشد...
نکند تاریخ تکرار شود و این بار تو قربانی نامهها و دستخطهای ما بشوی
که به رسم عادت هزار بار دعای آمدنت را خواندهایم
که از بچگی تا همین حالا اول و آخر دعاهایمان اسم تو را بر ده ایم...
نکند همه این شعرهای شیرین، حرف باشد...
نکند شهر ما ... همین تهران سیاهپوش محرمها
که هزار سال است مرثیه خوان عاشوراست
بشود شهر هزار رنگ...
نکند با همین پیراهن مشکیها که روضه خوان محرم اند
تو را بخوانیم اما نخواهیم.
نکند رد سرانگشتان ِما، روی زخمهای دل تو باشد.
من از تکرار دوباره سوگ و مرثیه و اندوه میترسم.
یادم بماند:
یادم باشد ویادت نرود قلبهای با او میتوانند صاحب شمشیرهای بر او باشند. اگر ...
نویسنده: زهرا نوری لطیف
شبکه تخصصی قرآن تبیان
___________________
1. ترجمه اسباب النزول ذکاوتی، ج 1، ص 37
2. تفسیر اثنا عشری، تالیف شاه عبدالعظیمی، ج 1، ص 366
3. تفسیر آسان تالیف محمد جواد نجفی خمینی، ج 2، ص 8
4. ارشاد القلوب تالیف ابی محمد حسن دیلمی، ص 202
5. مروج الذهب تالیف مسعودی، ج 3، ص 64
6. نگاهی به مقاله تاریخ کربلا، نوشته طاهره محمدعلی زاده، پرتال جامع علوم انسانی