تبیان، دستیار زندگی
اشك شوق از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر گشت ، و در اینجا بود كه آن سخن معروف را به على علیه السلام فرمود: «اگر نمى ترسیدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسیحیان درباره حضرت مسیح علیه السلام گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم كه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سوگند به اسبان دونده

قرآن

ابوبصیر مى گوید از امام صادق علیه السلام در مورد سوره «والعادیات» پرسیدم ، امام علیه السلام فرمود: این سوره در ماجراى وادى یابس (بیابان خشك) نازل شده است . پرسیدم : قضیه وادى یابس از چه قرار بود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پیمان محكم بستند كه تا آخرین لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلى الله علیه و آله و على علیه السلام را بكشند.

جبرئیل جریان را به رسول خدا صلى الله علیه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله نخست ابوبكر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ایشان فرستاد كه البته بى نتیجه بازگشتند.

پیامبر صلى الله علیه و آله در مرحله آخر على علیه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى یابس رهسپار نمود. حضرت على علیه السلام با سپاه خود به طرف بیابان خشك حركت كردند.

به دشمن خبر رسید كه سپاه اسلام به فرماندهى على علیه السلام روانه میدان شده اند. دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند. على علیه السلام با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى كه در مقابل ایشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسیده شد كه شما كیستید و از كجا آمده اید و چه تصمیمى دارید؟ على علیه السلام در پاسخ فرمود:

من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت یكتایى خدا و بندگى و رسالت محمد صلى الله علیه و آله دعوت مى كنم . اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر شریك مسلمانان هستید.

ایشان گفتند: سخن تو را شنیدیم، آماده جنگ باش و بدان كه ما، تو و اصحاب تو را خواهیم كشت! وعده ما صبح فردا.

على علیه السلام فرمود:

واى بر شما! مرا به بسیارى جمعیت خود تهدید مى كنید؟ بدانید كه ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوییم ، ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.

وقتى كه سپیده سحر نمایان گشت ، على علیه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد كه تا هنگام درگیرى نمى فهمید مسلمین از كجا بر آنان هجوم آورده اند.

دشمن به پایگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت. امام على علیه السلام نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على علیه السلام فرمان داد مسلمانان مركب هاى خود را آماده كنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى باشند.

وقتى كه سپیده سحر نمایان گشت، امام على علیه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد كه تا هنگام درگیرى نمى فهمید مسلمین از كجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سریع بود، قبل از رسیدن باقى سپاه اسلام، اغلب آنان به هلاكت رسیدند. در نتیجه، زنان و كودكانشان اسیر شدند و اموالشان به دست مسلمین افتاد.

جبرئیل امین، پیروزى على علیه السلام و سپاه اسلام را به پیامبر صلى الله علیه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى، مسلمانان را از فتح مسلمین با خبر نموده و فرمودند كه تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند!

پیامبر صلى الله علیه و آله و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال امام على علیه السلام شتافتند و در یك فرسخى مدینه ، سپاه على علیه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت على علیه السلام هنگامى كه پیامبر را دیدند از مركب پیاده شده ، پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از مركب پیاده شدند و میان دو چشم(پیشانى) امام على علیه السلام را بوسیدند. مسلمانان نیز مانند پیامبر صلى الله علیه و آله، از امام على علیه السلام قدردانى مى كردند و كثرت غنایم جنگى و اسیران و اموال دشمن كه به دست مسلمین افتاده بود را از نظر مى گذراندند.

اشك شوق از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر گشت ، و در اینجا بود كه آن سخن معروف را به على علیه السلام فرمود: «اگر نمى ترسیدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسیحیان درباره حضرت مسیح علیه السلام گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زیر پاى تو را براى تبرك برگیرند»

در این حال، جبرئیل امین نازل شد و به میمنت این پیروزى سوره «والعادیات» به رسول اكرم صلى الله علیه و آله وحى شد:

«والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صحبا، فأثرن نفعا فوسطن به جمعا...؛ سوگند به اسبان دونده كه نفس زنان (به سوى میدان جهاد) پیش رفتند. و سوگند به آنها (كه بر اثر برخورد سمّهایشان به سنگ هاى بیابان) جرقه هاى آتش افروختند و با دمیدن صبح بر دشمن یورش بردند. و گرد و غبار به هر سو پراكنده كردند، ناگهان در میان دشمن ظاهر شدند و ...»

اشك شوق از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر گشت، و در اینجا بود كه آن سخن معروف را به امام على علیه السلام فرمود:

«اگر نمى ترسیدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسیحیان درباره حضرت مسیح علیه السلام گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زیر پاى تو را براى تبرك برگیرند».

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: بحارالأنوار، ج 21، ص 72؛ نقل از کتاب « داستانهاى بحارالانوار» اثر محمود ناصرى، جلد اول.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.