تبیان، دستیار زندگی
ناصر پلنگی، هنرمند معاصر نقاشی دیواری بزرگی در خرمشهر بر دیوار مسجد کار کرده که در این مقاله با چگونگی انجام این کار آشنا خواهید شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقاش دیوار مسجد جامع خرمشهر


ناصر پلنگی، هنرمند معاصر نقاشی دیواری بزرگی در خرمشهر بر دیوار مسجد کار کرده که در این مقاله با چگونگی انجام این کار آشنا خواهید شد.


ناصر پلنگی  نقاش

ناصر پلنگی، نقاش معاصر، متولد سال 1336در همدان است. او که شاگرد اول دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است، پس از آفرینش آثاری ماندنی در دوران انقلاب، با آغاز جنگ تحمیلی، کلاسهای دانشکده را رها می‌کند و راهی جبهه‌های جنوب می‌شود و با خلق تصاویری از وقایع جنگ در عمده آثار این دوره خود و همچنین در اثر معروف نقاشی دیواری مسجد جامع خرمشهر، افتخارآفرینی این نسل پرشور را به ثبت می‌رساند. پلنگی بعدها با بورس تحصیلی که از دانشگاه تربیت مدرس دریافت می‌کند، به فرانسه و انگلیس می‌رود. ولی از آنجا که حال و هوای آنجا را با روحیات خود سازگار نمی‌بیند، بورس را رها می‌كند و به ایران بازمی‌گردد. این نقاش معاصر پس از بازگشت به ایران 2 دانشگاه هنری (سوره و شاهد) را بنیانگذاری می‌کند و به تدریس در دانشگاه‌های متعدد هنری می‌پردازد. سپس برنامه‌ریزی موزه شهدا (به مدت 4 سال) و برنامه‌ریزی هنری موزه خرمشهر را به عهده می‌گیرد.

پلنگی در دومین كنگره ملی تجلیل از ایثارگران مورد تقدیر قرار گرفت و معتقد است عرفان شرقی و برقراری عدالت علوی از مهمترین ویژگی‌های هنر انقلاب اسلامی ‌و هنر مقاومت است . پایگاه اطلاع‌رسانی رادیو فرهنگ با وی در آستانه سوم خردادماه پیرامون زیرساخت‌ها، انگیزه‌ها و ظهور این هنر به گفتگو پرداخته است.

هنری که در این سال ها با عنوان هنر انقلاب شکل گرفته است، برخاسته از انواع حرکتهای ملی، مذهبی، مردمی و فرهنگی است، به عنوان اولین سوال بفرمایید به طور مستقیم چه مفاهیمی‌ در خلق آثار هنرمندان این دوره و ژانر تاثیرگذار بوده است؟

مهمترین ویژگی این هنر عرفان شرقی است، چیزی که همواره در روح هنرمند ایرانی حاضر است، از آنجا که خاطره قومی‌هنرمند ایرانی، حتی پیش از اسلام با نوعی عرفان شرقی آمیخته و هنرمند ایرانی در تمام دوران‌ از نوعی شعور و اشراق درونی برخوردار بوده، همواره امانت‌دار یک فرهنگ و میراث است و بار یک فرهنگ تاریخی را به دوش می‌کشد و شاخصه روح ایرانی را در عرفان شرقی می‌بیند.

*این عرفان شرقی چگونه در حال و هوای آثار هنرمندان متاثر از وقایع انقلاب و جنگ تجلی یافت؟

امام حکیمی‌عارف بود که هم بعد فقهی شریعت را مطرح کرد و هم عارفانه سخن می‌گفت. هنرمندان ما با آن بعد عارفانه گره خوردند. گروهی از هنرمندان با خون خود آثاری را پدید آوردند و شهید شدند و عده‌ای هم شاهد بودند و هنرمندان در ردیف شاهدان باقی ماندند. این هنرمندان با عرفان و عدل علوی گره خوردند. بنابراین، ویژگی خاص هنر انقلاب عرفان‌گرایی و عدل‌گرایی بود و این شاخصه آرمان و اعتقاد نسلی بود که دل در گرو عرفان و عدل علوی بسته بود.

در آخرین نبردی که شب عملیات بیت‌المقدس بود، قرار می‌گذاشتیم که اگر هر کدام زنده ماندیم چه کارهایی انجام دهیم. یکی از بچه‌ها به نام جمشید برون، گفت که من از مناره مسجد اذان می‌گویم و صدای بسیار زیبایی داشت. من هم گفتم من نقش می‌زنم بر در و دیوار شهر و خاطرات را زنده نگه می‌دارم. شهر که داشت آباد می‌شد، به آنجا رفتم. پولی هم نداشتم چون دانشجو بودم. و یکی از بچه‌هایی که یک پایش را از دست داده بود، 11 هزار تومان به من داد و ما رنگ اتومبیل خریدیم و شروع کردم به نقاشی و با وضو قلم می‌زدم. وقتی شب قبل با آن عزیزان غذا خوردی و گپ زدی و فردا شاهد به خاک افتادن آنانی، دیگر نمی‌توانی بدون وضو قلم بزنی. آن کار پنج، شش ماه طول کشید و 45 متر دیوار با آن رنگها کار شد.

*درباره نقاشی دیواری خرمشهر برایمان صحبت كنید؟

داستان نقاشی دیواری مسجد جامع خرمشهر این گونه شروع شد كه من 2 سال با بچه‌های جنوب مثل شهید مرادی، رضا موسوی و 120 نفری که رفتند، زندگی کردم. آن موقع دانشجوی سال دوم دانشكده هنرهای زیبا بودم. خرمشهر اشغال بود و آن ارزشها و عرفان و عشقی که در آنان دیدم، موجب شد که قلم به دست بگیرم. چون در روحیه من نبود که اسلحه به دست گیرم و قلم ابزاری بود که توانستم با آن از حالات اینها حرف بزنم و فکر می‌کردم که الان زمان نشستن در دانشگاه‌ها و سرگرم ونوس و طبیعت بیجان شدن، نیست. الان، زمانی است که جنازه‌ها روی دوش ملت است و مادرها دارند خون گریه می‌کنند و نقاش اگر تقلید از گذشته را در آتلیه تکرار کند، پایبند نیست. البته هیچ کس را نمی‌توان به قضاوت گرفت. هر کس اعتقادها و سلایق خودش را دارد. ولی من در آن موقعیت احساسم این بود که باید بروم و شاهد باشم و کم‌کم هر چه جلوتر می‌روی می‌بینی که این شهود به برخی باورها تبدیل می‌شود و باورها برای شما وظیفه می‌آورد. نتیجه 2 سال اقامت دائمی ‌در کنار این عزیزان که تک تکشان جلوی چشم ما به خاک سپرده شدند، چهار، پنج هزار طراحی از صحنه‌ها، شاهد و ناظر به ارزشهای نسلی بود که فکر می‌کنم گلهای معرفت عشق و ایمان و باور و صداقت و غیرت بودند و این دوره بهترین فصل عمر من است که درسهای زیادی آموختم و شرمنده ماندم از زنده بودنم، ولی خوشحالم از این که وظیفه‌ای بر دوش دارم. در همان دوران بود که هزار بار تلاش کردم تا لبخند رضا موسوی را در آخرین لحظه‌ای که داشت می‌رفت تا شناسایی کند، طراحی کنم ولی نتوانستم. لبخند یک دانشجوی دانشگاه تهران را که دارد فرماندهی می‌کند تا عراق را از خاک ایران بیرون کند. این دانشجو، پیش از آن که بچه‌های مردم را ببرد، خودش می‌رفت و هنوز هم بهت‌زده آن لبخند رازآمیز، غریبانه و عارفانه در آن بیابان‌ها هستم. این لبخند همچنان هم ادامه دارد و این طور نیست که شما حقیقتی را دیدار کنید و او رهایتان کند. این نقاشی هم عهدی بود که من با آنان بسته بودم. در آخرین نبردی که شب عملیات بیت‌المقدس بود، قرار می‌گذاشتیم که اگر هر کدام زنده ماندیم چه کارهایی انجام دهیم. یکی از بچه‌ها به نام جمشید برون، گفت که من از مناره مسجد اذان می‌گویم و صدای بسیار زیبایی داشت. من هم گفتم من نقش می‌زنم بر در و دیوار شهر و خاطرات را زنده نگه می‌دارم. شهر که داشت آباد می‌شد، به آنجا رفتم. پولی هم نداشتم چون دانشجو بودم. و یکی از بچه‌هایی که یک پایش را از دست داده بود، 11 هزار تومان به من داد و ما رنگ اتومبیل خریدیم و شروع کردم به نقاشی و با وضو قلم می‌زدم.

ناصر پلنگی  نقاش

وقتی شب قبل با آن عزیزان غذا خوردی و گپ زدی و فردا شاهد به خاک افتادن آنانی، دیگر نمی‌توانی بدون وضو قلم بزنی. آن کار پنج، شش ماه طول کشید و 45 متر دیوار با آن رنگها کار شد. من شبها در مسجد می‌خوابیدم و همزمان طراحی هم می‌کردم. شبها یکه و تنها از شهری که بازار و سینماها و بانکهای آن همه دستخوش باد و طوفان بودند طراحی می‌کردم. و بعد با کوله‌باری از خاطرات و گونی گونی طراحی‌هایی که گوشه خانه من است و هنوز هم به چاپ نرسیده بازگشتم. برکتی که ازآن دوران به وجود آمد، این بود که پس از آن هزاران نفر به آن مسجد رفتند و در کنار آن نقاشی‌ها عکس گرفتند و با آن احساس رابطه کردند. به زیارت و دیدار مسجد می‌رفتند و تنها چیزی که نشان از خاطره ای بود آن نقشها بود. بنابر این آن نقاشی در آلبوم خانوادگی تمام کسانی که به آنجا می‌رفتند، حضور دارد. البته این را من ناشی از توانمندی خودم در عرصه تجسمی‌ نمی‌دانم. من آن موقع با توان تکنیکی خیلی محدودتر از الان و با بضاعت اندک یک دانشجوی 25 ساله، کار می‌کردم؛ ولی احساس می‌کردم نیمچه صداقتی یا خلوصی که در نیت من در دیدار با رزمندگان با غیرت جنوب بود، به این آثار برکتی دیگر گونه داده است. که هنوز هم جاری است. فیلمهای زیادی از آن گرفته شده و حرفهای زیادی در باره آن زده شده و این تاثیر یک نقاشی است. منظورم این است که یک نقاشی هم می‌تواند در یک خانه زندانی باشد و هم می‌تواند برود بین مردم و در زمان مناسب و در مکان مناسب، زنده و تپنده باشد. آن چیزی که به یک کار هنری حیات می‌دهد، فقط تکنیک نیست. این است که در کجا و با چه انگیزه‌ای کار شود و این را من در هنر مردمی (public art) تجربه کرده‌ام.

به نظر شما، انگیزه نقاشان و هنرمندان این دوره تا امروز با چه فراز و نشیب‌هایی روبه‌رو بوده است؟

نقاشانی كه در نسبت با مفهوم عدل علوی و عرفان قلم می‌زدند، شاید به آن دلیل که در گستره اجتماعی شاهد عدل علوی نبودند، یک مقداری ناامید، متعجب، مایوس و تنها شدند. نقاشانی که دل به عرفان و عدالت علی دادند، در متن خطر بودند و نقاشانی نبودند که طبیعت بیجان بکشند؛ چون جوانان در جبهه‌ها و مادرانشان گریان بودند. بنابراین اینان شاهد حقیقتی در عرصه اجتماعی بودند. هر انقلابی در دنیا برای آرمان عدالت و آزادی اجتماعی است. انقلاب ما در ایران، یک رهایی درونی و معرفت جدید و فراخوانی به یک وحدت داشت، همه در کنار هم و همه با هم بودند. این چیزها آن شیفتگی را در قلبهای جوان و حساس ایجاد کرد و وقتی وارد گود شدند، برای عرفان درونی و عدل بیرونی قلم زدند. حقیقت که تغییر نمی‌کند، هنوز هم برای آن قلم می‌زنند.

اگر ما در نسبت با فرهنگ اعتقادی خودمان صادق باشیم و در جهت عدل و عرفان که روح ایرانی است، قلم بزنیم، جهانی هم می‌شویم. جهانی شدن وقتی صورت می‌گیرد که به فرهنگ خودت وفادار باشی، نه تقلید کورکورانه از فضایی که متعلق به تو نیست. یعنی اگر بیایی حرفهایی را که در سرزمین دیگر عده‌ای دیگر با جهان‌بینی دیگری می‌زنند، تقلید کنی به امید آن که جهانی شوی، تنها یک مقلدی و تقلید کسی را جهانی نمی‌کند

*با وجود اعتقادتان به جهانی شدن، این هنر درخصو ص جهانی شدن و به دست آوردن کارکردهایی تازه و امروزی چه راههایی را پیش رو دارد؟

اگر ما در نسبت با فرهنگ اعتقادی خودمان صادق باشیم و در جهت عدل و عرفان که روح ایرانی است، قلم بزنیم، جهانی هم می‌شویم. جهانی شدن وقتی صورت می‌گیرد که به فرهنگ خودت وفادار باشی، نه تقلید کورکورانه از فضایی که متعلق به تو نیست. یعنی اگر بیایی حرفهایی را که در سرزمین دیگر عده‌ای دیگر با جهان‌بینی دیگری می‌زنند، تقلید کنی به امید آن که جهانی شوی، تنها یک مقلدی و تقلید کسی را جهانی نمی‌کند؛ اما این مساله در داخل یک مد است و ما به آن می‌گوییم غربزدگی مضاعف، که معمولا هم نفسانیات و دنیازدگی در آن دخیل است. با این همه، من نسل جوانی را می‌بینم که به برکت آن، صداقت‌ها در حال رویش است. اصلا نسبت به حرکت هنر انقلابی ناامید نیستم. این حرکت جاری خواهد بود، از آنجایی که حقیقت جاری است. در دوره‌ای، عده‌ای حرکتی را شروع کرده‌اند و قرار نیست آنها ختمش کنند. وقتی جریانی شروع می‌شود، اگر حقیقتی در آن نهفته باشد، همواره کسانی هستند که آن را ادامه دهند و این نسل سوم است كه شاید با جسارت و دلیری بیشتری این آرمان‌خواهی و حق‌گویی را ادامه دهد...

بخش هنری تبیان


منبع:

رادیو فرهنگ/ پروانه توكلی