تبیان، دستیار زندگی
در مصر عده زیادی از اهل علم و حتی برخی صاحب منصبان حکومتی به محضر سیده نفیسه می رفتند و از او حدیث می شنیدند، یا روایت هایی نزدش قرائت می کردند و به اصلاح آن مبادرت می ورزیدند. بسیاری از دانشوران، قاضیان و حکیمان، در خصوص امور دینی و مسائل شریعت با او مشو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«نفیسه»، گوهری بر کرانه نیل

نفیسه


در یازدهم ربیع الاول سال 145 ه.ق. دختر حسن بن زید كه بر حسب اظهار نظر برخی‌ سیره نویسان، در قیافه و شمایل به جدّش رسول اكرم صلی ‌‏الله ‏علیه‏ و‏آله شباهت داشت، صاحب دختری‌ شد كه او را «نفیسه» نامید.

سیده نفیسه در حال عبادت و زهد در مدینه طیبه پرورش یافت. او روزها را روزه بود و شب ‏ها را به نماز و عبادت می ‌‏گذرانید و از حرم جدّش، رسول خدا، جدایی‌ نمی‌‏ گرفت. سی‌ مرتبه حجّ گزارد كه بیش‌ترش را پیاده راه سپرد.

زینب، دختر یحیی‌ متوج، برادر زاده نفیسه می‌‏گوید: چهل سال در خدمت عمه ‏ام (نفیسه) بودم، ندیدم شب‏ها بیش‌تر بخوابد و یا روزها غذا بخورد؛ به او گفتم: آیا با خود مدارا نمی‌‏كنی‌؟ در پاسخ گفت: چگونه چنین كنم در حالی‌ كه در مقابل من گذرگاه‏ های‌ سخت و خطرناكی‌ است كه احدی‌ نمی ‌‏تواند از آن‌ها عبور كند؛ مگر آن‌ كه جزو رستگاران باشد.(1)

نفیسه خاتون در زمره بانوانی‌ است كه در تاریخ اسلام به قرائت و ختم قرآن شهرت دارد و در حال تلاوت آیات ملكوتی‌، جذبات شوق الهی‌، او را فرا می ‌‏گرفته و وی را به درجاتی‌ از معنویت و قداست سوق می‌‏ داده كه با رسیدن به این كمالات، كراماتی‌ را از خود بروز داده است. بزرگانی كه در عصر او می ‌‏زیسته اند، از مشاهده چنین حالاتی‌ در این بانو، متحیر بوده‌‏اند.

از مدینه تا نیل

در سال 183 ه.ق امام هفتم علیه ‏السلام به شهادت رسید و حضرت امام رضا علیه ‏السلام عهده‏ دار پیشوایی‌ مردم گردید؛ اما فشارها و آشفتگی ‌‏های‌ ناشی‌ از حكمرانی‌ زمامداران خودسر عباسی‌ همچنان ادامه داشت. در همین حال، اسحاق بن حسن بن زید (برادر سیده نفیسه) در حبس هارون رحلت یافت.

یكی‌ از كارگزاران عباسی‌ در مدینه مأموریت یافت كه به خانه‏های‌ آل ابی‌‏طالب حمله كند، اموال آنان را غارت نماید و برای‌ هر كدامشان تنها یك پیراهن بر جای‌ نهد. سیده نفیسه از وقوع این رویدادهای‌ دردناك، احساس كرد باید سرزمین حجاز را با تمام فضایلی‌ كه دارد، ترك كند. وی‌ در ذی‌ حجّه سال 192 ه.ق. برای‌ بار سی ‌‏ام، به همراه شوهرش «اسحاق مۆتمن»، با پای‌ پیاده به سوی‌ مكه عزیمت نمود؛ تا بار دیگر خانه خدا را زیارت كند.

در مصر عده زیادی از اهل علم و حتی برخی صاحب منصبان حکومتی به محضر سیده نفیسه می رفتند و از او حدیث می شنیدند، یا روایت هایی نزدش قرائت می کردند و به اصلاح آن مبادرت می ورزیدند. بسیاری از دانشوران، قاضیان و حکیمان، در خصوص امور دینی و مسائل شریعت با او مشورت می کردند و اشکالات خود را می پرسیدند

او پس از ادای حجّ، همراه با همسر دانشور و با عطوفت خود، به قصد زیارت مرقد حضرت ابراهیم خلیل علیه ‏السلام به سوی‌ «بیت المقدس» رهسپار گردید. چون به این دیار مبارك رسید، به مسجد قدس رفت و پس از انجام عبادت در این مكان مبارك، به سوی‌ شهرك كوهستانی‌ «الخلیل» رفت؛ تا حرم حضرت ابراهیم علیه ‏السلام را در آن سرزمین زیارت كند.

سیده نفیسه چند صباحی‌ در منطقه فلسطین اقامت داشت و چون مایل نبود به حجاز برود، رو به شوهرش کرد و گفت: تمایل دارم به مصر برویم، همان جا كه برخی‌ از علویان زندگی‌ می‌‏كنند. عباسیان جفا پیشه در این دیار نفوذ كم‌تری‌ دارند، ترجیح می‌‏دهم در این كشور اسلامی‌ رحل اقامت افكنیم.

سرانجام دختر حسن بن زید، در سال 193 ه.ق. وارد سرزمین مصر شد. مردم این سامان وقتی‌ از ورود بانویی‌ علوی‌ با خبر شدند، به استقبال او آمدند و با هودج‏هایی‌ كه حمل می‌‏ نمودند، او را تا خانه والی‌ مصر همراهی‌ كردند. حاكم كه به خاندان عترت علاقه داشت، مقدم این میهمان را گرامی‌ داشت و دستور داد خادمان و ملازمان در خدمت نمودن به وی‌، هیچ گونه كوتاهی‌ نورزند.

از آن‌جا كه اقامت در مقرّ حاكم مصر برای‌ او، با برخی‌ تكلّف ‏ها و تجمّلات همراه بود، تصمیم گرفت به جای‌ دیگر نقل مكان کند.  سیده نفیسه در خانه ای منزل کرد که در همسایگی آنان، دختر یهودی فلجی بود؛ او به آب وضوی نفیسه خاتون تبرک جست و بی درنگ شفا یافت. این ماجرا، سبب اسلام آوردن یهودیان بسیاری شد.

نفیسه

بانویی در متن اجتماع

در مصر عده زیادی از اهل علم و حتی برخی صاحب منصبان حکومتی به محضر سیده نفیسه می رفتند و از او حدیث می شنیدند، یا روایت هایی نزدش قرائت می کردند و به اصلاح آن مبادرت می ورزیدند. بسیاری از دانشوران، قاضیان و حکیمان، در خصوص امور دینی و مسائل شریعت با او مشورت می کردند و اشکالات خود را می پرسیدند.

از جمله افرادی که به ایشان رجوع کردند، ذوالنون مصری، از چهره های معروف عرفان اسلامی؛ بشر بن حارث، از پارسیان بلند آوازه قرن دوم وسوم هجری و محمد بن ادریس شافعی، رئیس مکتب شافعی بوده اند.(2)

آن بانوی عابد، از مسائل و مشکلات جامعه هم آگاه بود و چون با خبر شد که مردم مصر از حاکم وقت خود ناراضی اند، مانند اجداد طاهرینش سکوت را جایز ندانست و برای حاکم نامه ای نوشت و در آن ، به حکومت ظالمانه او انتقاد کرد. سپس، خود، در محل گذرگاه امیر ایستاد و نامه را به او داد. امیر، بانو را شناخت، سپس با احترام از اسب پیاده شد و نامه را گرفت .او وقتی دید آن بانوی پرهیزکار از روش مستبدانه وی انتقاد، و اعمال و رفتارش را نکوهش کرده، از جور وجفا دست برداشت وآرامش برمردم حاکم شد.(3)

لحظه شیرین دیدار

سیده نفیسه برای‌ این‌كه انس زیادی‌ با حیات برزخی‌ داشته باشد و توشه سرای‌ جاوید را غنی ‌‏تر کند، در خانه ‏ای‌ كه سكونت داشت، قبری‌ حفر کرد و بسیار در آن نماز خواند و به نقلی‌ دو هزار بار قرآن را در این جایگاه ختم نمود.(4)

از آن‌جا كه این بانو از لذت‏های‌ دنیوی‌ كناره گرفت و به اندك غذایی‌ قناعت كرد، ضمن آن‌ كه هر روز بر نیروی‌ ایمان و صلابت معنوی‌ او افزوده می‌‏گشت، به موازات این اعتلای‌ روحانی‌، بدنش نحیف و تكیده می‌‏شد.

نفیسه خاتون در زمره بانوانی‌ است كه در تاریخ اسلام به قرائت و ختم قرآن شهرت دارد و در حال تلاوت آیات ملكوتی‌، جذبات شوق الهی‌، او را فرا می ‌‏گرفته و وی را به درجاتی‌ از معنویت و قداست سوق می‌‏ داده كه با رسیدن به این كمالات، كراماتی‌ را از خود بروز داده است. بزرگانی كه در عصر او می ‌‏زیسته اند، از مشاهده چنین حالاتی‌ در این بانو، متحیر بوده ‏اند

روز اوّل رجب سال 208 ه.ق. پاییز زندگی‌ فرا رسید. برادرزاده ‏اش، زینب، می‌‏گوید:

عمه ‏ام، سیده نفیسه، رنجور شد و در اوّلین روز از ماه رجب در بستر بیماری‌ قرار گرفت. لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می‌‏نهاد؛ اما با این وجود، نه از عبادت شبانه دست كشید و نه روزه داری‌ خود را ترك نمود، تا آن‌كه در شب جمعه، مصادف با اوّل ماه رمضان سال 208 ه.ق. بیماری ‌اش شدت یافت. در حالی‌ كه روزه ‌دار بود، برایش طبیبی‌ آوردند. وی‌ كه از حكیمان حاذق و مشهور مصر بود، پس از بررسی ‌‏های‌ لازم و دریافت شرح حال بیمار، گفت: مریض باید برای‌ به دست آوردن سلامتی‌ و كسب بهبودی‌، روزه خویش را افطار كند؛ چرا كه ضعفی‌ مفرط در مزاجش نفوذ كرده و جانش را تهدید می ‌‏كند. وقتی‌ سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، گفت:

«شگفتا! سی‌ سال است كه از خداوند می‌‏خواهم با حالت روزه از این دنیای‌ فانی‌ به سرای‌ باقی‌ بروم.»

پس قرآن را گشود تا آیاتی‌ را تلاوت کند. پس سوره انعام آمد. همین طور آیات آن را تلاوت می‌‏نمود، وقتی‌ به آیه «كَتَبَ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَة» رسید، روحش به جنان قدس پرواز كرد.(5)

می گویند بعد از وفاتش، مردم شهرها و روستاها، اجتماع کردند و شمع های بسیاری در آن شب روشن کردند. از هر خانه ای در مصر صدای گریه شنیده می شد. سرانجام جمعیتی کم نظیر از مصریان با اندوه بسیار، بر پیکر مبارک او نماز گزاردند.(6)

اسحاق می خواست پیکر همسرش را به مدینه ببرد و در قبرستان بقیع، درکنار اجداد پاکش به خاک بسپارد. چون مصریان آگاه شدند، با هدایای بسیار نزد وی آمدند و از او خواستند پیکر آن بانو را برای تبرک در مصر بگذارد. اسحاق آن شب را با فکری مغشوش خوابید ، در خواب رسول خدا را دید که فرمود: «با اهل مصر در باب نفیسه مخالفت نکن. همانا به برکت او بر ایشان رحمت نازل می شود.» اسحاق بعد از این رۆیا، مردم را با خبر کرد و نفیسه خاتون را در قبری که خود حفر کرده بود، دفن کردند.(7)

پی نوشت:

1) توفیق ابوعلم، السیده النفسیه، ص 212؛ تقی الدین عبیدی، المواعظ والاعتبار، ج4، ص325.

2) السیده النفسیه، ص17؛ هجویری، کشف المحجوب، ص 100؛ الفهرست ابن ندیم، ج2، ص 862.

3) حاج محمد هاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص 208؛ اعتماد السطنه، خیران حسان، ج3، ص 123.

4) نورالابصار، ص 258؛ ناسخ التواریخ، ج3، ص 126.

5) المواعظ والاعتبار، ج4، ص326.

6) علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، نور ملکوت قرآن، ج2، صص 493و 494.

7) منتهی الامال، ج2، ص300؛ السیده النفیسه، ص 13.

                                                                                                                                فرآوری: ابوالفضل صالح صدر

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

مجله کوثر، شماره 55.

مجله گلبرگ، شماره 122.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.