مطالعه قرآن به منزله اثری ادبی
مطالعهی قرآن به منزلهی اثری ادبی/ نویسنده: مستنصر میر - حسین عبدالرئوف/ مترجم: ابولفضل حری/ چاپ اول 1391 / نشر نیلوفر / قیمت: 9500 تومان
این کتاب در ده بخش تنظیم شده که عناوینی چون «قرآن به منزلهی اثری ادبی»، «ویژگیهای و مۆلفه های زبانی قرآن کریم»، «سوره به منزلهی کلیت»، «طنز و شوخ طبعی در قرآن»، «گفتگو در قرآن»، «کنایه در قرآن»، «فنون و صنایع ادبی در قرآن»، «سازگان زبان شناختی قرآن»، «زنجیرمندی مفهومی و بافتی در گفتمان قرآنی» و «در باب تنوع سبکشناختی در ژانر قرآنی» را در برمیگیرد.
***
در دهه ى 1980، ریچارد مولتون، مۆلف کتاب مطالعه ى ادبى کتاب مقدس، دلیل انتشار اثر خود را اینگونه توجیه کرد: «ادبیات» (literature) برخلاف «آثار ادبى» (literatures) - یونانى، عبرى و آلمانى - «تافته اى جدابافته است» از تاروپود حماسه/غنا و نمایش که به خودى خود شایسته ى بررسى است و اینگونه مطالعه طرحى نو درانداختن است (چهارتاپنج). در 1987، رابرت آلتر و فرانک کرمود، گردآورندگان کتاب راهنماى ادبى کتاب مقدس، از کارآمدى مسلّم رویکرد ادبى به کتاب مقدس اظهار خشنودى کرده و افزوده اند که نیاز پژوهندگان مذهبى و غیرمذهبى این است که کتاب مقدس به همانگونه که هست، خوانده شود؛ یعنى به منزله ى یک اثر ادبى گرانسنگ و تأثیرگذار. قرآن نیز به سان کتاب مقدس شاهکار ادبى شناخته شده اى است. امّا متأسفانه، هنوز هیچکس آنچنان که مولتون در وصف کتاب مقدس سخن رانده، قرآن را وصف نکرده است و احتمالاً به این زودى ها هم پیش نمى آید که از قرآن به منزله ى یک اثر ادبى سخن به میان آید. در اینجا، این پرسش پیش مى آید که مگر تاکنون کتاب هاى بى شمارى - حداقل به زبان عربى - درباره ى ویژگى هاى ادبى قرآن به رشته ى تحریر در نیامده است؟ مسلّم است که تاکنون کتاب هایى در این زمینه نوشته شده اند امّا عمده ى آنها، بنا بر شکل و محتوایشان، بیشتر مذهبى اند تا نقد ادبى؛ مانند کتاب تقلیدناپذیرى قرآن اثر ادیب قرون میانه، ابوبکر باقلانى (950-1013م). ازاینرو، بررسى قرآن به منزله ى ادبیات و فقط ادبیات پا گذاشتن در اقلیمى بکر و دست نخورده است.
در بررسى ادبى هدفمند هر کلام و گفتارى، غرض این است که آن کلام یا گفتار داراى وحدت و انسجام باشد. قرآن متشکل از 114 سوره است که طول سوره ها از 3 تا 286 آیه تغییر مى کند. اینکه سوره ها داراى وحدت یا انسجام باشند، امرى است که در نظر اکثر علماى سنتى مسلمان غریب و نامأنوس است. در نظر اینان، هر سوره متشکل از بى شمار آیات یا قطعات تک افتاده و جدابافته است. این نگاه ذره نگر به قرآن که دلایل تاریخى دارد، بزرگترین مانع بر سر راه بررسى قرآن به منزله ى اثر ادبى بوده است. رویکرد آثار گذشتگان به قرآن به این گفته ى سقراط به فدروس مى ماند: «فرقى نمى کند که خطوط به چه شکل مرتب شوند» (ح264). این گفته به منزله ى نکوهش آثار گذشتگان نیست، چه آنها حرف و حدیث هاى فراوانى در بطن خود نهان دارند و غالباً آغازگاه مطالعه ى ادبى قرآن به شمار مى آیند. این نیز حقیقت ندارد که دیدگاه منفصل بودن قرآن ظرایف و جذابیت هاى ادبى آن را از دیده ها پنهان کرده است. از جمله دلایل تمایز تفسیر قرآن در قرن بیستم از تفسیر سنتى یکى این است که اکثر علماى مسلمان امروزى قرآن را داراى انسجام چشم گیر مى دانند. این دیدگاه جدید که چندوچون آن در این نوشته نمى گنجد، مطالعه ى ادبى نظام مند قرآن را هم ممکن و هم ضرورى مى داند. اینگونه مطالعه اگر با روش شناسى درخور و متقن همراه شود، براى تمام اهداف عملى و کاربردى، نو و بکر خواهد بود.
مطالعه ى ادبى نظام مند قرآن باید مطابق با اصول نقد ادبى و سواى ملاحظات مذهبى صورت پذیرد. مسئله رابطه ى میان وجوه مذهبى و ادبى یک نبشته ى (scripture) غامض و دشوار است. این وجوه با هم مرتبط ولى ناپیوسته اند و همین امر مطالعه ى مستقلِ وجوه ادبى و مذهبى را شدنى یا حتى دلچسب مى کند. اینکه این دو با هم مرتبط اند از این حقیقت ناشى مى شود که قرآن از شگردها و صنایع ادبى براى ارائه ى پیام خود بهره مى برد. براى نمونه، در قرآن مى توان فراوان داستان، تمثیل، صنایع کلامى و شخصیت پردازى سراغ گرفت. اینکه این وجوه به هم ناپیوسته اند، نیاز به تأمل و توضیح ژرف تر دارد.
قرآن اعلام مى دارد که تقلیدناپذیر است و از مدعیان خود مى خواهد که کلامى مثل آن بیاورند (براى نمونه، بقره، 23؛ هود، 13؛ اسرا، 88؛ طور،33 تا 34.) از آن پس، تقلیدناپذیرى در حوزه ى واژگان ادبى نضج گرفت و بالنده شد و مذهبیون به بى همتابودن قرآن که بخشى از اعتقاد مسلمانان است، ایمان آوردند. به لحاظ تاریخى، بحث تقلیدناپذیرى مطالعه ى ادبى قرآن را به صورت زیرمجموعه ى جنبه ى مذهبى قرآن در آورد. اما این بحث یک حقیقت بنیادین را نادیده مى گیرد که قرآن از منکران دین هماورد خواهى مى کند نه از مۆمنان و این هماوردخواهى فقط نکوهش منکران نیست، بلکه از آنان مى خواهد که به بررسى دقیق قرآن بپردازند تا ببینند آیا قرآن همانگونه که خود گفته اند، بافته ى یک ذهن جنزده است یا خیر. بدون توجه به نتیجه اى که از پرسش مآخذ قرآن عاید مى شود، باید اذعان کرد که فرضیه ى اساسى هماوردخواهى این است که مزیت و زیبایى قرآن حتّى از طرف بى دینان نیز تحسین و تکریم مى شود. اگر این امر درست باشد، آنگاه مى شود مطالعه ى ادبى قرآن را از مطالعه ى مذهبى آن جدا کرد.
در اینجا، ضرورى است که به جدایى میان این وجوه اشاره شود. شاید تفاوت اصلى میان رویکرد ادبى و مذهبى به قرآن این است که رویکرد ادبى به دنبال یافتن پیوستگى و رویکرد مذهبى به دنبال یافتن ناپیوستگى در متن است. باتوجه به اصل پیوستگى، مى توان به روابط میان آیات و قطعات پى برد و تنها با نیافتن این روابط است که مى توان حکم داد متن منفصل است. امّا وقتى یک فرد مذهبى یا یک حقوقدان ردّ مسائل مذهبى یا حقوقى را در قرآن دنبال مى کند، بدون توجه به زمینه و بافت آیات، فقط به مضمون آنها توجه مى کند. در اینصورت، امکان اشتباه فاحش در تفسیر، امرى گریزناپذیر است.
فرآوری: رویا فهیم بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منابع: بیناب( شماره 5)، شهر کتاب