راز نیامدن نام على علیه السلام در قرآن

در مورد امیرالمۆمنین علیه السلام پرسش كه بسیار مطرح مىشود این است كه چرا نام آن حضرت در قرآن نیامده است؟ چرا با وجود این كه امیرالمۆمنین علیه السلام تا به این اندازه مورد احترام است، نام او با صراحت در قرآن ذكر نشده است؟
منشأ ذهنی شبهه
به طور كلى در بسیارى از موارد، دلیل پیدایش این گونه سۆالات این است كه ما گمان مىكنیم خداوند مانند یك مصلح اجتماعى مىخواهد از هر طریق ممكن، جامعه به سر و سامان برسد و نظم و آرامش در آن حكم فرما باشد و مردم با آسودگى زندگى كنند. بر اساس این تصور، اگر در موردى ببینیم كه این گونه نشده است، چنین نتیجه مىگیریم كه ـ العیاذ بالله ـ اشكالى در كار خداوند پیدا شده است! حال آن كه خداوند هیچ گاه چنین ارادهاى نداشته و ندارد كه مردم به هر صورت ممكن ایمان بیاورند و مۆمن شوند. اگر چنین ارادهاى داشت قطعاً قادر بود شرایط را به گونهاى فراهم كند كه همه مردم ایمان بیاورند: « وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعاً»(یونس/99).
ایمان امرى اختیارى است و مردم باید بر اساس انتخاب و اختیار خود ایمان بیاورند. در آیه دیگر مىفرماید: «لَوْ یَشاءُ اللّهُ لَهَدَى النّاسَ جَمِیعاً (رعد/31)؛ اگر خدا مىخواست، همه را با اجبار هدایت مىكرد». اما خداوند این گونه نخواسته است؛ انسان باید با اختیار خود مسیر هدایت را طى كند و كمال انسان در گرو اختیار و انتخاب آگاهانه او است. انسان باید گام نهادن در مسیر كمال را خود اراده كند، در پى شناخت آن برآید و در این جهت، حسن انتخاب داشته باشد تا با اراده و اختیار خود به مقصود برسد.
اگر نام مبارك امیرالمۆمنین علیه السلام با صراحت در قرآن آمده بود، منافقانى كه تصمیم به قتل پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله گرفته بودند تا پس از آن حضرت به ریاست برسند، براى نیل به مقصود خود در قرآن دست كارى مىكردند؛ و روشن است كه دست كارى و تحریف قرآن چه لطمه جبران ناپذیرى بر پیكر اسلام وارد مىساخت
پاسخ به شبهه
این که چرا نام علی علیه السلام در قرآن نیامده است، یكى از سۆالاتى است كه در طول تاریخ بارها به وسیله برخى از شیاطین مطرح شده و علما و بزرگان ما نیز در كتابهاى خود ـ از جمله حضرت امام قدس سره در كتاب «كشف الاسرار» كه در پاسخ كتاب «اسرار هزار ساله» كسروى مرتد نوشتهاند ـ به مناسبتهاى مختلف آن را پاسخ داده اند. این سۆال دو پاسخ كلى دارد:
پاسخ اول مربوط به این نكته است كه در تشریع احكام الهى و بیان مسایل مربوط به شریعت، تنظیم و جریان كلى امور همواره با این حكمت همراه است كه زمینه آزمایش افراد فراهم شود و انسانها با استفاده از اراده و اختیار خود در جهت اطاعت از اوامر و نواهى الهى ـ كه در نهایت به تكامل آنها منجر مىشود ـ گام بردارند. مثلاً خداوند مىتوانست از ابتدا به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله بگوید كه به طرف كعبه نماز بخواند، اما ابتدا بیت المقدس را قبله قرار مى دهد و آن گاه پس از مدتى آن را تغییر مىدهد. در تبیین فلسفه این كار، خداى متعال در قرآن كریم مىفرماید:
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی كُنْتَ عَلَیْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ»( بقره /143)

یعنى این آزمایشى الهى بود تا از طریق آن، مۆمنان واقعى و كسانى كه تابع محض اوامر خدا و پیامبر صلى الله علیه وآله هستند، شناخته شوند و مشخص شود كه چه كسانى تسلیم امر و نهى خداوند هستند و چه كسانى قلباً ایمان نیاورده و به دنبال بهانه گیرى اند. كسانى كه ایمان واقعى ندارند در این امر تشكیك كرده و مىگویند: چگونه ممكن است حكم خداوند متعال عوض شود؟! پس تكلیف نمازهاى قبلى كه به جانب بیت المقدس خواندیم چیست؟! اگر آنها درست بود، پس آیا نمازهاى فعلى كه به سمت كعبه مىخوانیم باطل است؟! و سخنانى از این قبیل. خداى متعال مىفرماید، هدف از این كار این بود كه معلوم شود چه كسانى ایمان واقعى دارند.
از این رو در بیان مسایل مربوط به شریعت اگر تمام مطالب شفاف و بدون ابهام مطرح شود، در بسیارى از موارد حكمت امتحان تحقق پیدا نمىكند. طبیعت امتحان همین است كه باید با اندكى ابهام توأم باشد و اگر تمام مسایل روشن و واضح باشد امتحان معنا پیدا نمىكند. در مورد خلافت و ولایت امیرالمۆمنین علیه السلام نیز حكمت امتحان اقتضا كرده تا این مسأله كاملا صاف و بدون هیچ پیرایه نباشد، و اگر در آیات مربوط به امیرالمۆمنین علیه السلام نام آن حضرت صریحاً ذكر مىشد با این حكمت منافات داشت.
پاسخ دوم كه حضرت امام قدس سره نیز در كتاب «كشف الاسرار» مطرح فرموده اند و ظاهراً آن را مناسب تر مىدانند، این است كه اگر نام مبارك امیرالمۆمنین علیه السلام با صراحت در قرآن آمده بود، منافقانى كه تصمیم به قتل پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله گرفته بودند تا پس از آن حضرت به ریاست برسند، براى نیل به مقصود خود در قرآن دست كارى مىكردند؛ و روشن است كه دست كارى و تحریف قرآن چه لطمه جبران ناپذیرى بر پیكر اسلام وارد مىساخت.
در مورد خلافت و ولایت امیرالمۆمنین علیه السلام نیز حكمت امتحان اقتضا كرده تا این مسأله كاملا صاف و بدون هیچ پیرایه نباشد، و اگر در آیات مربوط به امیرالمۆمنین علیه السلام نام آن حضرت صریحاً ذكر مىشد با این حكمت منافات داشت
پاسخ دیگرى نیز به این صورت مىتوان ارائه كرد كه قرآن همواره كلیات مسایل را بیان مىفرماید و تفسیر و تفصیل احكام را بر عهده پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله مىگذارد. در این مورد از ائمه اطهار علیهم السلام سۆال شد كه چرا اسم امیرالمۆمنین و سایر ائمه علیهم السلام در قرآن نیامده است؟ و یا چرا در آیه «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»1 (مائده /55) «الذین آمنوا» معرفى نشده اند؟ یا این كه چرا در آیه «أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ»2 (نساء /59) «اولى الامر» مشخصاً معرفى نشده اند؟ و یا در مورد نماز چرا تعداد نمازهاى واجب و تعداد ركعات آنها بیان نشده است؟ هم چنین چرا در آیات مربوط به زكات موارد و مقدار آن بیان نشده است؟ ائمه اطهار علیهم السلام در پاسخ به این سۆالات فرموده اند: تفسیر جزئیات احكام به عهده پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله گذاشته شده است؛ قرآن مىفرماید:
«وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ (نحل/44)؛ ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا تو براى مردم تفصیل آن را بیان كنى».
بنابراین همان طور كه خداوند در قرآن فرمود، نماز بخوانید، اما تعداد ركعات آن را مشخص نكرد؛ به همان صورت فرمود، از اولى الامر اطاعت كنید، اما آنها را معرفى نكرد تا مردم از پیامبر صلى الله علیه وآله بپرسند و آن حضرت این مسأله را تبیین كند.
پس به طور خلاصه، در پاسخ این سۆال كه چرا قرآن جزئیات احكام را بیان نفرموده، مىتوان این گونه پاسخ داد كه اولا براى این است كه زمینه امتحان فراهم باشد تا مۆمنان واقعى شناخته شوند؛ و ثانیاً براى این كه مردم در مورد تفاصیل آنها از پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام سۆال كنند و بدین طریق جایگاه آنان در تبیین جزئیات احكام، براى مردم روشن شود.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: کتاب «در پرتو ولایت» اثر استاد مصباح یزدی، صص 67-70.
