چرا ولیّ را رها کردند؟
بسیارى از مسلمانان صدر اسلام كمابیش با شخصیت امیرالمۆمنین علیه السلام آشنا بودند و فضایل و مناقب آن حضرت را، هم به چشم دیده و هم از پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله شنیده بودند. شاهد این امر نیز روایات متعدد و معتبرى است كه علماى اهل سنّت در كتابهاى خود در این باره از همین مسلمانان نقل كرده اند.(1) اكنون پرسش این است كه با این حال چرا مسلمانان حضرت على علیه السلام را رها كرده و به سراغ دیگران رفتند و حتى بعضى با آن حضرت دشمنى كردند.
در پاسخ این سۆال مىتوان به سه عامل عمده اشاره كرد كه در ادامه به آنها مىپردازیم.
كینههاى شخصى
در پاسخ این سۆال یك سلسله مسایل روان شناختى مطرح است كه به بعضى از آنها در دعاى ندبه نیز اشاره شده است. برخى از كسانى كه حضرت على علیه السلام را رها كردند، یك سلسله كینه ها، حسادتها و دل خورىهایى نسبت به آن حضرت علیه السلام داشتند. كسانى كه در صدر اسلام مسلمان شده بودند، بت پرستهاى مكه و یا از عشایر مختلف عرب بودند و در بسیارى از جنگها در جبهه مقابل پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله با آن حضرت جنگیده و بستگان بسیارى از آنها در امثال بدر و حنین به دست حضرت على علیه السلام كشته شده بودند. در آن زمان روحیه عشایرى بر مردم حاكم بود و اگر كسى از تبار یا عشیرهاى كشته مىشد همه آن قبیله نسبت به قاتل او بدبین مىشدند و كینه او را در دل مىگرفتند.
در دعاى ندبه در این باره مىخوانیم: «أَحْقاداً بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ عَلى عَداوَتِهِ وَ أَكَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِه»
آنان گرچه مسلمان شده بودند و در ظاهر على علیه السلام را هم دوست داشتند، اما در زوایاى پنهان دل خود، حتى گاهى به صورت ناخودآگاه، نسبت به آن حضرت كینه داشتند و با خود مىگفتند، همین شخص بود كه پدر، جدّ، عمو و دایى و بستگان ما را كشت.
على علیه السلام در مسأله بیت المال و حقوق جامعه اسلامى تا بدین حد سخت گیر بود و این سخت گیرى براى بسیارى از مردم و حتى برخى از دوستان نزدیكش قابل تحمل نبود. سخت گیرىهاى حضرت على علیه السلام به خصوص در بیت المال، باعث مىشد كه دوستان آن حضرت هم ایشان را تحمل نكنند
البته امروزه این عامل نسبت به خود امیرالمۆمنین علیه السلام در مورد ما مطرح نیست. امیرالمۆمنین علیه السلام كسى از بستگان ما را نكشته كه بر سر آن با آن حضرت دشمنى كنیم. اما در مورد غیر امیرالمۆمنین علیه السلام نظیر این عامل در مورد ما نیز مىتواند مطرح شود. آیا اگر حكومتِ بر حق اسلامى در این زمان فرد یا افرادى از بستگان ما را واقعاً به حق و به درستى اعدام كند و از میان بردارد، آیا ما كینه آن را به دل نخواهیم گرفت؟!
فقر فرهنگى
در زمینه مخالفت با امیرالمۆمنین علیه السلام عامل بسیار مهم دیگرى نیز مطرح است كه جنبه اجتماعى دارد و مىتوان آن را مهم ترین و اساسى ترین عامل نیز به حساب آورد. این عامل امروزه به خصوص براى جامعه ما بسیار مهم است و باید كمال توجه را نسبت به آن داشته باشیم.
مردم زمان پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله عموماً و به جز تعداد معدودى از آنها، نسبت به اسلام آشنایى عمیق و همه جانبه نداشتند. از سال سوم بعثت دعوت پیغمبر صلى الله علیه وآله علنى شد و در طول بیست سال پس از آن، با مشقتهاى فراوان، عدهاى از مردم مسلمان شدند كه عمده آن نیز بعد از هجرت پیغمبر صلى الله علیه وآله به مدینه و آن هم در سه، چهار سال آخر عمر پیامبر صلى الله علیه وآله بود. بدیهى است كه هم به لحاظ محدودیت امكانات اطلاع رسانى و هم به لحاظ وضعیت بسیار ضعیف سواد و تمدن و پیشرفتِ خود مردم جزیرة العرب، پیامبر صلى الله علیه وآله نمىتوانست در این مدت محدود آنها را به صورت عمیق و گسترده با معارف اسلام آشنا سازد. از این رو جامعه زمان پیامبر صلى الله علیه وآله مبتلا به عقب ماندگىِ فرهنگى شدیدى بود، در حدى كه ما نمىتوانیم آن را به درستى درك كنیم. آنان مردمى بودند كه از خرما بتهایى را درست مىكردند و آنها را به عنوان خدایان خود مىپرستیدند و هر زمان كه گرسنه مىشدند همان خداها را مىخوردند!
سطح فرهنگى مردم آن زمان در این حد بود. حال تصور كنید كه پیغمبر صلى الله علیه وآله چه اندازه باید خون دل بخورد تا آنها را با توحید آشنا كند و خدایى را كه جسم و قابل رۆیت نیست به ایشان معرفى كند و معارف بلند اسلام را به آنان بیاموزد. براى چنین مردمى با این سطح پایین فرهنگى بسیار مشكل بود كه بپذیرند بعد از وفات پیغمبر صلى الله علیه وآله اطاعت شخص دیگرى كه پیغمبر نیست، مانند اطاعت پیغمبر صلى الله علیه وآله واجب باشد. آنان در نهایت اگر از ایمان قوى برخوردار بودند و با خودشان كنار مىآمدند، فقط مىتوانستند: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُۆْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ(احزاب/6) و اطاعت از شخص پیامبر صلى الله علیه وآله را بپذیرند، اما وجوب اطاعت كسى غیر از پیامبر صلى الله علیه وآله ، به سادگى برایشان قابل هضم نبود.
عدالت علوی
مسأله دیگر در دشمنى و مخالفت مسلمانان صدر اسلام با امیرالمۆمنین علیه السلام، مربوط به شخص آن حضرت بود. على علیه السلام صفتى داشت كه مردم آن را نقطه ضعف مىشمردند. آنان با تمام فضایلى كه براى حضرت على علیه السلام قایل بودند، اما به پندار خود یك عیب و ضعف اساسى نیز براى آن حضرت سراغ داشتند! آن ایراد این بود كه على سخت گیر و انعطاف ناپذیر است! على مو را از ماست مىكشد و بیش از حد در مسایل دقیق و ریز مىشود. به خصوص در مواردى كه مربوط به احكام شرعى، حقوق مردم و بیت المال باشد زیاد از حد سخت مىگیرد!
بسیارى از ما داستان عقیل را مىدانیم. عقیل برادر حضرت على علیه السلام و فردى نابینا و در عین حال عیالوار بود. بسیارى از اوقات فرزندانش گرسنه بودند و سهم او از بیت المال كفاف زندگى اش را نمىداد. روزى حضرت على علیه السلام را به مهمانى دعوت كرد تا آشفتگى و ژولیدگى كودكانش را ببیند، بلكه سهم بیشترى از بیت المال براى او مقرر كند. حضرت آهن داغ را به بدن او نزدیك كرد به طورى كه فریادش بلند شد و گفت: مىخواهى مرا بسوزانى؟! مگر من چه كرده ام كه این كار را با من مىكنى؟!
نیك بیندیشیم و قضاوت كنیم كه اگر ما در آن زمان بودیم، با این همه سخت گیرى، آیا علوى مىشدیم یا غیر علوى؟! اگر مى بینیم پاسخ درستى نداریم و نمىتوانیم باصراحت بگوییم غیر علوى نمىشدیم، بدانیم كه اشكالى در كار ما وجود دارد
امیرالمۆمنین علیه السلام فرمود: تو از آهنى كه به دست من داغ شده تا این اندازه وحشت مىكنى، من چگونه در روز قیامت آتشى را كه از غضب خدا افروخته شده تحمل كنم؟ اگر من بخواهم از بیت المال یك درهم بیشتر از سهمت به تو بدهم، در آخرت باید به آتش جهنم بسوزم.(2)
آرى، على علیه السلام در مسأله بیت المال و حقوق جامعه اسلامى تا بدین حد سخت گیر بود و این سخت گیرى براى بسیارى از مردم و حتى برخى از دوستان نزدیكش قابل تحمل نبود. سخت گیرىهاى حضرت على علیه السلام به خصوص در بیت المال، باعث مىشد كه دوستان آن حضرت هم ایشان را تحمل نكنند.
این عاملى است كه ما نیز باید در مورد آن بیندیشیم. آیا اگر ما در زمان حضرت على علیه السلام بودیم و سخت گیرىهاى آن حضرت را مىدیدیم، تحمل مىكردیم؟ اگر من و شما به جاى عقیل بودیم و فرزندانمان گرسنه و ژولیده بودند، عموى آنها هم امیرالمۆمنین علیه السلام و حاكم تمام كشورهاى اسلامى بود، آیا در برابر این سخت گیرى طاقت مىآوردیم؟ مگر عقیل از على علیه السلام چه خواست؟ چند قرص نان و اندكى سهم بیشتر از بیت المال براى رفع گرسنگى كودكان خود. اما امیرالمۆمنین علیه السلام از این كار خوددارى كرد و فرمود سهم تو از بیت المال همین است!
نیك بیندیشیم و قضاوت كنیم كه اگر ما در آن زمان بودیم، با این همه سخت گیرى، آیا علوى مىشدیم یا غیر علوى؟! اگر مى بینیم پاسخ درستى نداریم و نمىتوانیم باصراحت بگوییم غیر علوى نمىشدیم، بدانیم كه اشكالى در كار ما وجود دارد؛ و در صدد برآییم كه خود را اصلاح كنیم، تمرین كنیم كه به حق تن دهیم و هر چه حق ما است به همان رضایت دهیم. اگر كسى بیشتر از حق به ما مىدهد از او تعریف نكرده و به سراغ او نرویم. اگر مىخواهیم علوى باشیم، ببینیم حق ما چه مقدار است و به همان قانع باشیم.
پی نوشت:
1) از جمله مىتوان به كتاب ینابیع المودّة نوشته سلیمان حنفى اشاره كرد.
2) بحارالانوار، ج 41، باب 107، روایت 23.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: کتاب «در پرتو ولایت» اثر استاد مصباح یزدی، صص 243-248.