تبیان، دستیار زندگی
اینستالیشن آرت (هنر چیدمان) هنری است که مواد مجسمه سازی و دیگر رسانه ها را به کار می بندد تا شیوه ی رویا رویی ما با فضایی مخصوص را اصلاح کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اینستالیشن آرت

هنر چیدمان


اینستالیشن آرت (هنر چیدمان) هنری است که مواد مجسمه سازی و دیگر رسانه ها را به کار می بندد تا شیوه ی رویا رویی ما با فضایی مخصوص را اصلاح کند.


اینستالیشن آرت

اینستالیشن آرت لزوماً به فضای نمایشگاه محدود نیست و می تواند به هر مداخله ی مادی در فضاهای عمومی یا خصوصی روزمره اشاره کند.

اینستالیشن آرت تقریباً همه ی اشکال رسانه را در هم می آمیزد تا تجربه ای غریزی و یا مفهومی در محیطی مشخص خلق کند.

مواد مصرفی در اینستالیشن آرت معاصر از مواد طبیعی و روزمره تا رسانه های جدید همچون ویدئو، صدا، پرفورمنس، کامپیوتر و اینترنت را شامل می شود. برخی اینستالیشن ها مختص مکان (site-specific) هستند و به گونه ای طراحی شده اند که وجودشان در گرو مکانی است که برای آن طراحی شده اند.

تاریخ

این گونه هنر معاصر در دهه ی 1970 پر آوازه شد. بسیاری ریشه های این شکل از هنر را در هنرمندان قدیمی تر همچون مارسل دوشان (Marcel Duchamp) و استفاده از مواد پیش ساخته به جای شکلهای سنتی تر پیکر تراشی دستی، می دانند.

هدف هنرمندان در اینستالیشن آرت های متأخر تر که ریشه در هنر مفهومی دهی 1960 دارد، بسیار مهم است. این انحراف دیگری است از مجسمه سازی سنتی که کانونش را بر فرم قرار می دهد. اینستالیشن آرت های اولیه ی غیر غربی، شامل رخدادهایی می شود که توسط گروه گوتای(Gutai) در ژاپن (تأسیس شده در 1954) به اجرا در آمدند، که پیشگامان اینستالیشن آمریکایی همچون آلن کاپرف (Allan kaprow) را تحت تأثیر قرار داد.

اینستالیشن به عنوان نامی برای شکل خاصی از هنر نسبتاً به تازگی استفاده شده است. اولین کاربردش آنگونه که توسط OED ثبت شده در 1969 بوده است. اینستالیشن در این متن برای ارجاع به شکلی از هنر به کار رفته که قطعاً از پیش از تاریخ وچود داشته اما تا میانه ی قرن بیستم به آن به عنوان مقوله ای جدا اعتنایی نشده آلن کاپرف اصطلاح زیست محیط(Environment) را در 1958 برای توصیف دگرگون کردن های فضاهای داخلی اش به کار برد، این بعد ها با اصطلاحاتی چون هنر پروژه ای (Project art) و هنر زمان مند (temporary art) در آمیخت.

اینستالیشن آرت تقریباً همه ی اشکال رسانه را در هم می آمیزد تا تجربه ای غریزی و یا مفهومی در محیطی مشخص خلق کند. مواد مصرفی در اینستالیشن آرت معاصر از مواد طبیعی و روزمره تا رسانه های جدید همچون ویدئو، صدا، پرفورمنس، کامپیوتر و اینترنت را شامل می شود. برخی اینستالیشن ها مختص مکان (site-specific) هستند و به گونه ای طراحی شده اند که وجودشان در گرو مکانی است که برای آن طراحی شده اند.

هیچ کس نتوانسته است تعریفی از اینستالیشن آرت ارائه کند که موجب رضایت همه باشد. شاید به خاطر اینکه این (اینستالیشن آرت) بیش از هر پیشرفت قطعی دیگر در رسانه های خاص، نشانگر تحولی در عرف دریافت هنری است. اساساً هنر اینستالیشن زیست محیطی به جای سیال ساختن نقاط تمرکز نگاه ما بر جداره ای (خثی) یا به نمایش در آوردن اشیای جدا از هم بر روی یک پایه ی ستون، اساساً کل تجریه ی حسی بیننده را در نظر می گیرد. این هنر فضا و زمان را به عنوان نتنها ابعاد جایی ناپذیر رها می کند و متعهد می شود که شیوه ی انتقادی و جامع از دریافت (تجربه) را به وجود آورد یا حداقل شامل شود. این موضوع از هم پاشیدگی مرز بین هنر و زندگی را ایجاب می کند. کاپرف نوشته است: «اگر ما "هنر" را کنار بگذاریم و خود طبیعت را به عنوان الگو یا نقطه ی حرکت بگیریم قادر خواهیم بود گونه ی متفاوتی از هنر بیافرینیم... خارج ار چرندیات حسی زندگی روزمره»

اینستالیشن آرت

کنش آگاهانه ی مخاطب قرار دادن هنرمندانه ی همه ی حواس با عنایت به تجربه ی مخاطب در کل، اولین حضور چشمگیر خود را در 1849 داشت یعنی آن زمان که ریچارد و اگنر اثر هنری فراگیر را در سر می پروراند، اثری اپرایی برای نمایش با الهام از تئاتر یونان باستان و شامل همه ی اشکال هنر نقاشی، موسیقی، نویسندگی و غیره ...

واگنر در خلق آثار اپرایی برای تصرف مخاطب هیچ چیزی را نادیده باقی نمی گدارد: معماری، فضا، و حتی خود مخاطب مورد توجه و مورد استفاده قرار می گیرند تا به حالتی از جذب شدن کامل هنرمندانه برسند.

در هنر و ابژگی (art and objecthood) مایکل فرید هنری را که مخاطبش را به حساب می گیرد با لحنی مسخره آمیز (تئاتری)لغب می دهد.

تشابه استواری میان اینستالیشن و تئاتر (theater) وجود دارد: هر دو برای مخاطبی اجرا می شود که انتظار می رود در آن واحد غرق در تجربه ی حسی روایی ای که او را احاطه کرده است شود و درجه ای از هویت شخصی را به عنوان مخاطب حفظ کند. یک تئاتر روی سنتی فراموش نمی کند که از خارج به داخل آمده است تا بنشیند و یک تجربه ی ساخته شده را تماشا کند، یک ویژگی اینستالیشن آرت مخاطب کنجکاو و مشتاق و در عین حال آگاه بدان بوده است که در نمایشگاهی طراحی شده حضور دارد و محتاطانه جهان بدیع اینستالیشن را کاوش می کند.

تعدادی سازمان متمرکز بر اینستالیشن از دهه ی 1980 به این سو به وجود آمدند که بر نیاز به انگاشتن اینستالیشن به عنوان رشته ای مجزا اشاره داشتند . از آن جمله می توان به Mattress Factory، Pittsburgh و Museum of Installation در میان دیگران اشاره کرد.

هنرمند و منتقد ایلیاک باکوف (Ilya kabakov) به این پدیده ی اساسی در مقدمه ی سخنرانی اش اینستالیشن تام گرا اشاره کرده است.( {هر کس} در آن واحد "قربانی" و "مخاطب" است، که از یک طرف اینستالیشن را مورد بررسی و سنجش قرار می دهد و از طرف دیگر آن تداعی ها و یاد آوری هایی که در او بر می خیزد را درک می کند او مغلوب فضای فشرده ی تو هم مطلق می شود.)

اینستالیشن به عنوان نامی برای شکل خاصی از هنر نسبتاً به تازگی استفاده شده است. اولین کاربردش آنگونه که توسط OED ثبت شده در 1969 بوده است. اینستالیشن در این متن برای ارجاع به شکلی از هنر به کار رفته که قطعاً از پیش از تاریخ وچود داشته اما تا میانه ی قرن بیستم به آن به عنوان مقوله ای جدا اعتنایی نشده آلن کاپرف اصطلاح زیست محیط(Environment) را در 1958 برای توصیف دگرگون کردن های فضاهای داخلی اش به کار برد، این بعد ها با اصطلاحاتی چون هنر پروژه ای (Project art) و هنر زمان مند (temporary art) در آمیخت.

اینجا اینستالیشن آرت اهمیتی بی سابقه ای به درگیری تماشاگر در آنچه تماشا می کند می دهد. توقعات و عادات اجتماعی که مخاطب با خود به فضای اینستالیشن می برد همان طور که وارد می شود با او باقی می ماند، خواه به محض ورود در فضای جدید آن عادات را حفظ کند و خواه نفی شان کند.

آن چه تقریباً در همه ی آثار اینستالیشن آرت مشترک است بررسی تجربه در کلیت آن و مسائلی که این نحوه ی بررسی ممکن است پیش بیاورد، یعنی کشمکش دائم بین نقد بی طرفانه و درگیری همدلانه با موضوع .

تلویزیون و ویدئو انواع تجربه ی غوطه خوردن در محیطی نو را عرضه می کنند، اما کنترل مداوم بر آهنگ زمان گذرا و آرایش تصاویر مانع تجربه ی دیداری شخصی صمیمانه ای می شود. سرانجام تنها چیز هایی که مخاطب می تواند هنگام تجربه ی یک اثر خاطر جمع باشد افکار و پیش پنداشتهای خودش و قواعد بنیادین فضا و زمان است. هر چیز دیگری می تواند توسط دستان هنرمند ساخته شود.

محوریت نظرگاه ذهنی (سوپژکتیو) در حین تجربه ی اینستالیشن آرت ناظر است بر نوعی کنار نهادن نظریه ی افلاطونی سنتی در خصوص تصاویر ذهنی (ایماژها) در عمل کل اینستالیشن خصلت وانموده ها یا تندیش های ترک دار را به خود می پذیرد: اینستالیشن هر صورت آرمانی را کنار می گذارد و به جای آن ظاهر یا نمود بی واسطه ی آن را برای تماشاگر به حد کمال می رساند. اینستالیشن آرت کاملاً درون قلمرو ادراک حسی عمل می کند، به این معنی که با محوریت دادن به ادراک ذهنی تماشاگر او را در درون نوعی نظام مصنوعی مستقر می سازد(installeng)

بخش هنری تبیان


منبع:

ایران مجسمه/ بهشتی