تبیان، دستیار زندگی
نمایش تاثیرات سوء رسانه‌ای بر فرهنگ آمریکایی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند!


نمایش تاثیرات سوء رسانه‌ای بر فرهنگ آمریکایی


فیلم خدا آمریکا رو برکت بده

امروزه هیچکس نمی تواند منکر تاثیرات عجیب و بسیار زیاد رسانه های دیداری و شنیداری نظیر سینما ، تلویزیون و رادیو بر فرهنگ جوامع شود. به خصوص در کشورهای پیشرفته و در راس آنها آمریکا این مطلب نمود بیشتری دارد. رسانه ها با برنامه های متنوع و گوناگون در تمام ساعات روز ، ماه و سال بدون لحظه ای وقفه انبوهی از اطلاعات و نظرات خوب و بد ، مفید و بی ارزش و ضروری و غیرضروری را در قالب خبر ، فیلم ، سریال ، مسابقه و ... در اختیار مردم گذاشته و با این بمباران اطلاعاتی هر گونه تفکر در صدق و کذب بودن آنها را می گیرد. به جرات می توان گفت که اکنون رسانه ها در تمام جوامع همچون کاردی ا‌ست که نیک و بد بالقوه در آن جمع شده و آزادسازی اطلاعات در هر دو جهت بستگی به سیاست های حکومت ها ، صاحبان و برنامه سازان دارد . از اثرات سوء این رسانه ها بر فرهنگ جامعه غرب خصوصا آمریکا ، رواج بی بند و باری های اخلاقی و خشونت است و همین امر موجب شده که هر از چندگاهی برخی فیلمسازان دست به کار شده و با ساخت فیلم های مختلف و نشان دادن ابعاد گوناگون تاثیرات رسانه ها بر فرهنگ آمریکا به نوعی اعتراض و انتقاد خود را به این وضعیت بیان کنند . فیلم «خدا آمریکا رو برکت بده» از آخرین این گونه فیلم هاست .

«خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند God Bless America» فیلم خشمگینی ست. در بعضی لحظات، فیلم مانند بیانیه ی پر شوری علیه مسائل زیر عمل می کند: فرهنگ عامه و عوام سودا زده و شیفته ی افراد مشهور، برنامه های زنده ی تلویزیونی، روابط بی ادبانه و غیرمتمدنانه ی میان انسان ها و تمایل به مقام و لقب دادن به افراد که در بطن جامعه ی امروزی ریشه دوانده است. نویسنده و کارگردان اثر «باب کت گُلد ویت/Bobcat Goldthwaite» تیشه ای به دست گرفته تا پیکره ی جامعه را از هم بدرد، و بعد هم با این تیشه به جان آدم های اجتماع می افتد.

«خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند» فیلمی بی پروا و متهورانه، با طعنه های گزنده است که از پرداختن به مقولات ناخوشایند هیچ ترسی ندارد. اما فیلم زیرکانه ای نیست. علاوه بر این حدود 15 دقیقه ی فیلم اضافه است. انگار فیلم تمایل دارد حرف خود را چندین بار تکرار کند. پایان بندی آن هم آن طور که باید و شاید کنایه آمیز نیست.

بهترین لحظات «خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند»، در نیم ساعت اول آن اتفاق می افتند. گُلد ویت با بی رحمی تمام گرایشات و رویه ی برنامه های تلویزیونی را به سخره می گیرد و نشان می دهد فرانک (با بازی جوئل موری/ Joel Murray که به خوبی خصوصیات یک شخص معمولی را نشان می دهد) که از آن آدم های بی خواب شده است، شب تا صبح مقابل تلویزیون خانه اش می نشیند، ذهن و روانش تحت تأثیر برنامه های تبلیغاتی، برنامه های زنده ی تلویزیونی و یک مسابقه که تقلید مسخره آمیزی از برنامه ی «American Idol» است، تحلیل می رود.

فیلم خدا آمریکا رو برکت بده

قصه فیلم که مضمون و لحن آن از جهاتی به فیلم قاتلین بالفطره شبیه است ، حول شخصیت مردی بنام فرانک شکل گرفته است. در اواخر پرده اول ، دختری بنام راکسی به قصه وارد شده و موجبات متحول شدن فرانک و قصه را فراهم می کند . از همان ابتدا و در دقایق آغازین ، فیلمساز هوشمندانه سعی دارد به تاثیر رسانه تلویزیون بر شکل گیری خشونت در فرهنگ امروز آمریکا اشاره کند . ابتدا صدای نوزادی شیرخوار بخش شده و سپس نمایی بسیار نزدیک از یک چشم به صورت «فید این» ظاهر می شود (که در ادامه مشخص می شود چشم فرانک است) . لحظاتی بعد همزمان با نمای چشم و صدای نوزاد ، صدای مردی بخش شده که به زنی می گوید " به محض اینکه واسه دعوا رفتم بیرون ، دستم رو دور گردنش گره زدم و بیهوشش کردم " زن پاسخ می دهد " چرت نگو ، واقعا؟ ... وحشتناکه " و مرد می گوید " آره ... خیلی هم با حال بود " . در ادامه با مشخص شدن منبع صدای این گفتگو که برنامه ای تلویزیونی‌ست ، هدف این نما که همانا تاثیر برنامه های تلویزیونی بر جامعه و زندگی فرانک از همان کودکی‌ست آشکار می شود . در واقع فیلمساز سعی می کند به مخاطب بگوید که از همان لحظه تولد فرانک (هر فردی) در آمریکا و گشودن چشمش به دنیا ، با برنامه های تلویزیونی روبرو شده که با توجه به گفتگوی زن و مرد ، سعی فیلمساز در نشان دادن آشنایی وی با خشونت از دوران نوزادی کاملا آشکار است . در ادامه هر چه با شخصیت فرانک آشنا می شویم بیشتر به ارزش نمای ابتدایی پی می بریم .

فرانک فردی‌ است تنها و درونگرا که به تازگی از همسرش جدا شده و به علت میگرنی که دارد با کمترین صدا اعصابش به هم می ریزد. این در حالی‌ست که هیچکس مخصوصا همسایه دیوار به دیوار منزلش ملاحظه وضعیت او را نمی کند . کم‌رویی و انزوا از فرانک مردی ساخته که دائم با خودش حرف زده و خیال پردازی می کند که فیلمساز با تاکید بر دو عنصر تک گویی ذهنی و نمایش برخی آمال و آرزوهای فرانک این مطلب را به خوبی نشان داده است .

که اکنون رسانه ها در تمام جوامع همچون کاردی ا‌ست که نیک و بد بالقوه در آن جمع شده و آزادسازی اطلاعات در هر دو جهت بستگی به سیاست های حکومت ها ، صاحبان و برنامه سازان دارد . از اثرات سوء این رسانه ها بر فرهنگ جامعه غرب خصوصا آمریکا ، رواج بی بند و باری های اخلاقی و خشونت است ...

مشکلات فراوان ، از فرانک یک منتقد سرسخت اجتماعی ساخته که با توجه به شناختش از رسانه ها ، مقصر اصلی را برنامه های تلویزیونی و رادیویی و ... می داند . که در یکی از سکانس ها زمانی که فرانک با همکار خود در دفتر کارشان گفتگو می کند ، تفکرات منتقدانه او کاملا آشکار می شود . در بخشی از این گفتگو فرانک ، در حالیکه در مورد یکی از برنامه های تلویزیونی که شب گذشته بخش شده و در آن پسری که سعی داشت خواننده شود ولی به علت استعداد کمش رد می شود ، می گوید " برنامه سوپراستار آمریکایی مثل استادیوم گلادیاتورهاست . من نمی‌خوام توی تماشای همچین نمایشی سهیم باشم ، وقتی که هر هفته به خاطر سرگرمی ما غرور آدمای ضعیف رو زیرپا له می‌کنن ؛ ... توی این دوره زمونه همه چیز خیلی ظالمانه شده " و در بخش دیگری از گفتگو با همکارش در مورد آزادی بیانی که برنامه سازان و مجریان دائم از آن صحبت کرده و آن را در افکار مردم نهادینه کرده اند ، می گوید "... من از آزادی بیان حمایت می‌کنم اگه بدونم داره نقض می‌شه ؛ ولی آزادی بیان برای اونها یعنی ضدحال زدن به بقیه ، تعصب بیش از حد ، نژاد پرستی و جوک‌های بی‌ناموسی و هرکاری که می‌خوان انجام بدن ، ولی همچنان قانون‌مند باشن ، اما این قانونمند بودن نیست این عوام فریبیه "

مشکلات فرانک و آرزوها و افکار او یکی پس از دیگری به نمایش درآمده تا آنکه او از کارش اخراج شده و مدتی بعد روانپزشکی علت سردردهای او را ، تومور مغزی اعلام کرده و به وی می گوید که از زندگی‌اش مدتی کوتاه مانده است. در اینجاست که فرانک چون بشکه باروتی آماده انفجار شده است و آن جرقه را در صحنه بعد از خروج او از مطب دکتر شاهدیم ؛ زمانیکه دختر او همچون یکی از قهرمانان برنامه سوپر استار آمریکایی بنام کلوئی شروع به نق زدن می کند ، فرانک که حس می کند مسبب رفتار دخترش کلوئی است تصمیم می گیرد کلوئی را بکشد ؛ این حس فرانک را فیلمساز در نمایی به خوبی بیان کرده است . بدین ترتیب که ابتدا فرانک را نشسته روی کاناپه جلوی تلویزیون شاهدیم که در حال دیدن برنامه کلوئی است ؛ کلوئی بچه پولداری‌ست لوس و ننر که رفتاری احمقانه با والدینش داشته و تنها بدلیل نخریدن اتومبیل دلخواهش دائما جیغ و فریاد می کشد . در این لحظه تلفن فرانک زنگ خورده و دختر فرانک تنها بخاطر نخریدن موبایل مورد علاقه‌اش سر فرانک و مادرش فریاد می کشد که فیلمساز در دو نما برای تاکید بر این توازی روایی و شباهت رفتار کلوئی و دختر فرانک ، تلویزیون را در حالیکه برنامه کلوئی پخش می شود با وضوحی کم در پس زمینه تصویر فرانک که مشغول صحبت با تلفن است ، نشان می دهد.

فیلم خدا آمریکا رو برکت بده

تصمیم فرانک برای کشتن کلوئی زمینه ساز آشنایی فرانک (نسل چند دهه قبل آمریکا) و راکسی (سمبل نسل امروز آمریکا) می شود که پس از آنکه فرانک ، کلوئی را می کشد ، پرداخت شخصیت راکسی آغاز می شود . شخصیت راکسی کاملا تحت تاثیر رسانه ها شکل گرفته و تنها علت همراهی او با فرانک تکراری شدن همه چیز برای او و سعی در قرار گرفتن در شرایط هیجان آور است ‌. او بر خلاف فرانک قصد تغییر و اصلاح جامعه را نداشته و تنها هدف او در همراهی کردن فرانک و کشتن افراد ، تفریح بوده که فرانک ساده لوحانه این مطلب را متوجه نمی شود؛ فیلمساز به خوبی از همان ابتدای آشنایی آن دو و میان گفتگوهای راکسی با فرانک و رفتار غیرعادی او به ویژه خوشحالی زایدالوصف وی بعد از کشته شدن کلوئی به این مطلب اشاره داشته و می توان گفت فرانک باز هم در دام می افتد؛ البته این‌بار نه در دام رسانه ها که در دام تربیت شده رسانه ها.

گاهی اوقات آنچه در «خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند» به تصویر در می آید از مرز طعنه و تمسخر فراتر می رود و به آرزوهای دست نیافتنی مخاطب جامه ی عمل می پوشاند.

البته فیلم «خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند» عیب هایی هم دارد. طعنه ها و مسخره کردن های فیلم آنقدر صریح و گزنده هستند که هر تلاشی برای قالب کردن فرانک و روکسی به عنوان شخصیت های واقعی محکوم به شکست است.

در کنار اشاره ی گذرایی به فیلم «جوئی در مقابل آتشفشان/Joe vs. the Volcano»، در بعضی صحنه ها ارجاعات طنز آمیزی به فیلم «بانی و کلاید/ Bonnie and Clyde» دیده می شود، اما شاید میان فیلم حاضر و «قاتلین بالفطره/Natural Born Killers» ساخته ی الیور استون/ Oliver Stoneنزدیکی بیشتری وجود داشته باشد.

با وجود اینکه خودنمایی های بیش از حد الیور استون در به رخ کشیدن جلوه های کارگردانی «قاتلین بالفطره» را کم ارزش کرده است، این فیلم هم به موضوعات مشابهی مانند ذائقه ی فرهنگی عامه ی مردم و گناه رسانه ها در تأمین آن می پردازد. «خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند» آن حالت خودنمایی را ندارد و در ساخت آن از روش های معمول استفاده شده و به همین دلیل در رساندن پیام خود نسبتاً موفق عمل می کند و در مقایسه با «قاتلین بالفطره» فیلم تأثیرگذار تری ست.

فیلم سرگرم کننده و جالب است اما مواقعی هم هستند که از دیدن آنچه بر روی پرده می گذرد معذب می شویم. این فیلم کریه ترین تصویر ممکن از جامعه ی امروز را ترسیم می کند و آمریکای کنونی را از پس شیشه های عینکی تیره و ترک خورده به نمایش می گذارد.

در هر صورت،‌ «خدا عاقبت آمریکا را به خیر کند» به هیچ وجه رویه ی امیدبخش و ملایمی را که از فیلم های کمدی انتظار داریم دنبال نمی کند و همین کافی ست تا قدردان آن باشیم.

God Bless America

خدا آمریکا رو برکت بده

محصول 2011

هنرپیشگان: جوئل موری ، تارا لین بر

کارگردان: باب‌کت گُلد ویت

فرآوری : مسعود عجمی

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منابع : سینمای ایران / IMDb / وب لاگ نقد سینما