لطیفه
چرا روی رودخانه پل می زنند؟
معلم: چرا روی رودخانه پل می زنند؟
شاگرد : برای اینکه وقتی باران می آید ماهی ها بروند زیرش و خیس نشوند
همکاری بچه ها
روزی مادری به میهما نی رفت، وقتی به خانه برگشت
اولین بچه گفت:مادر من ظرف ها را شستم.
دومین بچه گفت: من هم آن ها را خشک کردم.
سومی گفت : من هم ظرف های خشک را در جا ظرفی چیدم.
چهارمی گفت: من هم تمام ظرف های شکسته شده را در سطل آشغال ریختم
فیل ها
معلّم: فیل ها در کجاها پیدا می شوند؟.
شاگرد: آقا اجازه، فیل ها اون قدر بزرگ هستند که اصلا گم نمی شوند!!!.
پسری از معلمش سوال کرد: آقا، ببخشید چرا بعضی ها می گویند کتاب متاب، ماست پاست، لباس مباس.
معلم گفت: آن ها سوادمواد ندارند.
بیچاره مورچه ها
پدر: بچه جان! کار کردن را از این مورچه ها یاد بگیر.بیچاره ها دائماً کار می کنند و یک روز هم تفریح و استراحت ندارند.
بچه: پس باباجون! چطور روزهای جمعه که ما می رویم گردش، آن ها هم آمده اند؟
معلم: با علی، محمد، حسین جمله بساز.
رضا: علی با حسین به پارک رفتند.
معلم: پس محمد کجاست؟
رضا: محمد خواب موند، نیومد!
خیلی نمی شه
معلم: یک یکی می شه چند تا؟
شاگرد: فکر نمی کنم خیلی بشه!!
دعوای جوجه و مرغ
جوجه ای با مادرش دعوا میکنه میره روی دیوار و داد میزنه پیشی بیا منو بخور
دزدی
بچه: بابا هواپیمای به این بزرگی رو چطور می دزدن؟
بابا: اول صبر می کنند بره بالا, کوچیک که شد بعد می دزدنش.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع: سایت Ayehayeentezar