مدرس قزوینی ازنگاه استادحکیمی(2)
آن سال، طلاب و فضلاء، به عنوان درس خارج اصول، به محضر مدرس بزرگ حاضر می شدند ... لیكن پس از مدتی - نه چندان زیاد - حاج شیخ هاشم، مطلع شدند كه مهمان خراسان، آیة ا... العظمی سید محمدهادی میلانی درس «خارج اصول» شروع كرده اند. ایشان درس خود را به «سطح» مبدل كرد.
ای خوشا آزاده ای، كز بند زندان بگذرد بگذرد، گر جملگی، از هرچه بتوان بگذرد
چیست دنیا، چند روزی غرق اوهام و غرور گر كسی زان بگذرد، تا بزم جانان بگذرد
و روزی - كه یاد باد - در سر درس فرمود: كتاب بدید (فانقلبَ الخارج سَطحا) . و آیا دراین عمل وانتخاب، یك درس بزرگ برای شناخت دنیا و مقامات آن، و یك سر مشق بی بدیل، برای هر روحانی - در هر مقام - در طول عمر نیست؟
حضرت مدرس بزرگ، با آیة ا... میلانی، هیچ گونه دوستی و ارتباطی نداشت تا بگویم بنابر ملاحظات دوستانه چنین كاری كرده است. به عكس، ایشان (شیخ استاد بود كه بدان اشاره می كنم) من در آن سالها فقط یك بار به خاطر می آورم، كه حاج شیخ هاشم، صبح جمعه به مجلس روضه آیة ا... میلانی آمدند. بیشتر یادم نیست.
(نیز برای ثبت در تاریخ، كه چه بزرگانی بودند، وچگونه ...) در شش ماه اول (مهر - اسفند 1333)، ایشان به صورت مشروط در مشهد ماندند، كه شرحی دارد .
دوستان نقل كردند كه روزی در جایی (به احتمال قوی، منزل خود شیخ استاد) فرموده اند كه من اگر بدانم، اگر در مشهد بمانم آخرتم تأمین است، می مانم .
وشیخ استاد گفته اند : اگر قصد قربت كنید و به این نیت بمانید، كه اطراف حضرت رضا(ع)، از مراجع و مجتهدین خالی نباشد، و حوزه رضوی رونقی بیشتر پیدا كند، من آخرت شما را تضمین می كنم . صمیمیت و اعتقاد در این حد بود .
نِقاری هم كه بعد پیش آمد، بخش قابل توجهی از آن مربوط به مسائل سیاسی و انقلاب بود، كه شیخ استاد، انقلابی وضد سلطنت و « مُقدم » بود، و علمای خراسان، به وسیله او وسفارشهای او به امام (ره) گرایید، و به انقلاب پیوست.
لیكن مدرس بزرگ، چنین روابطی با آیة ا... میلانی نداشت، و نفس زكی او، باعث گشت تا درس خارج خود را به سطح مبدل سازد ... وشما فكر می كنید در عالم حیات بشری، وجاهها و مقامها، وگذشتهای روحی بزرگ، وجهادهای گرانسنگ با نفس وامیال، هر دم، به تابلوهایی به این زیبایی می توان رسید ؟
شیخ استاد می گفتند كه شبی پس از نماز مغرب وعشاء، با حاج شیخ هاشم، به منزل مرحوم میرزا رفتیم. هنگام بازگشت، پاسی از شب گذشته بود.
كوچه ها سنگی و ناهموار وزمین یخ و یخبندان ... از منزل كه در آمدیم، حاج شیخ هاشم گفت : با این نعلین و این یخ و سنگها، نمی توان راه رفت . نعلین را زیر بغل گرفت وپا برهنه به راه افتاد، منهم تبعیت كردم.
اكنون می نگرید، كه راه طلب را چگونه می پیمودند . این صفا و شور و شوق استفاده، و جستن كمال، از صاحب كمالان بزرگ، در شبهای زمستانی و آنچنان!
داستان دیگری از ایشان، در ارتباط با مرحوم استاد جلال الدین همایی در این كتاب خواهید خواند : فنای در علم . نباید استبعاد كرد، اگر گفته شود، مثل حاج شیخ هاشم قزوینی كه هم در جوانی آقا سید موسی زر آبادی را - در قزوین - درك كرده است و هم در مشهد مقدس، به میرزای اصفهانی رسیده، و ارادت ورزیده و به دروس ایشان رفته است، تفكیكی بوده است، مگر رد و نقد فلسفه، از حوزه حضرت امام جعفر صادق (ع) آغاز نگشته است ؟
ومگر شاگرد خاص حضرت (ع)، وحضرت امام موسی بن جعفر (ع) یعنی هشام بن حكم بغدادی، كه نخستین گام را، در برابر هجوم افكار بیگانه برداشت و مگر قله رفیع تشیع، حضرت شیخ مفید بغدادی (م 463 )، كتاب « الرد علی الفیلسوف» ننگاشت ؟ و...
و روزی از روزهای مهر ماه 1339 عصر جمعه، در منزل ( كوچه آب میرزا ... ) و ظاهراً پس از نماز عصر، به سكته قلبی، قلبی بزرگ ایستاد . كسانی هستند كه وقتی انسان به آنها می اندیشد، می بیند با نبودن آنان، مثل اینكه دنیا چیزی كم دارد ... و مدرس بزرگ از آنان بود .
مرحوم میرزا علی اكبر معلم دامغانی ( م . آبان 1376 )، كه اهل معنی و اشتغال بود، با این بنده عاصی، و گروگان معاصی، دوستی صمیمی داشت . این بنده در آن روزگار، بارها به دامغان می رفتم، ومهمان ایشان بودم .
مرحوم معلم به جز آنكه در مسافرتهایی به قزوین، از محضر سید موسی زر آبادی استفاده كرده بود، از مستفیدان محضر میرزای اصفهانی، شیخ استاد، وحاج شیخ هاشم بود .
ایشان از حاج شیخ هاشم سوانح روحی مهمی نقل می كرد . و به ایشان فوق العاده معتقد بود .
مدرس بزرگ، با عموم اهل جامعه سروكاری نداشت، و كمتر كسی او را می شناخت . از این رو، در تشییع جنازه وی، مردمی فراوان حضور نداشتند .
یكی از فضلا كه به استاد بزرگ اراداتی ویژه داشت وصاحب روحی شاعرانه بود، بسی آزرده خاطر گشت . هنگامی كه جنازه مقابل مدرسه نواب رسید، با حالی مضطرب ویا دردمند فریاد زد : مردم ! شما هم بروید، جنازه را به خود ما طلاب بدهید، می بریم درون مدرسه ... همچون فرزندی بی تاب در سوگ پدر ...
در صحن آزادی، وقتی مراسم تشییع و طواف و خطبه و نماز تمام شد، جنازه را در حجره ای - در طرف شرقی صحن - گذاردند، تا شب دفن كنند .
این جانب با یكی از دوستان فاضل و شاگردان علاقه مند به حاج شیخ مدرس، داخل حجره شدیم، و در كنار تابوت نشستیم، دستها به روی دیواره تابوت، چشمها به جنازه كه قدری از برآمدگی آن دیده می شد، ودلها اشكبار، كه چه گوهری را از دست دادیم ؟ وچه پدری را كفن كردیم؟
اكنون 48 سال، از فوت آن مدرس روحانی و مربی ربانی می گذرد ... و این بنده سالهاست، كه شبانه روزی بر او نمی گذرد، كه با خواندن یاسینی، از ایشان، وشیخ استاد، وآقا سید موسی زر آبادی، و میرزا مهدی اصفهانی، وشیخ علی اكبر الهیان، وحاج سید ابوالحسن حافظیان یاد نكند ...
منبع:
روزنامه قدس
تهیه و تنظیم: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان