تبیان، دستیار زندگی
«فیلم نامه نویسی برای تلویزیون» کار سخت و پیچیده ای است. نوشتن فیلم نامه ای که قرار است داستانی را در 13، 26 و یا 50 قسمت روایت کند، تخصصی است که با توجه به محدودیت های عجیب و غریب تلویزیون در محدوده توانایی و تخصص گروه اندکی از نویسندگان تلویزیون قرار می
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همه چیز آخرش خوب می شود


«فیلم نامه نویسی برای تلویزیون» کار سخت و پیچیده ای است. نوشتن فیلم نامه ای که قرار است داستانی را در 13، 26 و یا 50 قسمت روایت کند، تخصصی است که با توجه به محدودیت های عجیب و غریب تلویزیون در محدوده توانایی و تخصص گروه اندکی از نویسندگان تلویزیون قرار می گیرد.


راه طولانی

البته فیلم نامه نویسی قاعده و چهارچوب خاص و مشخصی دارد. فیلم نامه نویسان همیشه با یافتن موقعیت هایی که در آن «تعادل» به هم می خورد، این موقعیت ها را پرداخت کرده و با قرار دادن شخصیت های متفاوت در این موقعیت ها، داستان خود را شکل می دهند. قتل، سرقت، دروغگویی، تصادف و... موقعیت هایی نمایشی هستند که طی آن تعادل زندگی عادی به هم می ریزد و با خارج شدن زندگی از مسیر تعادل قصه شکل می گیرد.

با توجه به محدودیت موقعیت ها و وضعیت های نمایشی، همیشه مسئله مهم در موفقیت یک اثر نمایشی «نحوه پرداخت» آن موقعیت خاص است. بر همین اساس آثاری در سینما و تلویزیون موفق تر هستند که با خلاقیت بیشتری موقعیت های نمایشی را پرورش دهند و الزاما هر اثر نمایشی که در آن حجم اتفاق ها و رویدادها زیاد باشد، اثر موفقی محسوب نمی شود. کافی است فیلم «جدایی نادر از سیمین» را به خاطر بیاورید که در آن تمام موقعیت های فیلم بر اساس «یک دروغ» شکل می گیرد. یا در فیلمی مانند «شوکران» ساخته بهروز افخمی، موقعیت نمایشی بر اساس «ازدواج موقت» شکل می گیرد و ناگهان این اتفاق به فاجعه ای بزرگ تبدیل می شود.

فیلم نامه نویسان موفق در تلویزیون هم کمابیش از چنین فرمولی تبعیت می کنند. البته در تلویزیون با توجه به حجم قسمت های فراوان یک سریال ، فیلم نامه نویسان شخصیت های فرعی و نیز رویدادهای متنوعی را با نام «بچه داستان» وارد قصه می کنند و با پرداخت این رویدادها و روایت آن در کنار قصه اصلی، داستان را به پیش می برند اما در این قالب هم نویسنده تلویزیونی ملزم به رعایت عنصر «باور پذیری» است و باید به جای سرهم بندی کردن رویدادهای داستان، با پرداخت خوب و واقع گرایانه آنها، فضایی را فراهم کند که داستان با تازگی و طراوات روایت شود و دور از کلیشه هایی باشد که مخاطب بتواند پایان حوادث را حدس بزند.

سریال «راه طولانی» که چند روز قبل پخش آن به پایان رسید، خط اصلی داستانی جذابی را دستمایه کار خود قرار داد. داستان این سریال درباره پدری است که برای تامین خواسته های مادی فرزندانش یک تصادف را به گردن می گیرد. طبیعی است که در ادامه این فرایند مخاطب شاهد افتادن گِره به کار این خانواده باشد و با دستگیری و به زندان افتادن پدر، مشکلات و مسائل پیچیده ای در داستان رخ دهد. هر یک از شخصیت های این قصه نیز برای خود ماجراهایی دارند که به مرور در سریال مورد اشاره و پرداخت قرار می گیرد اما نکته عجیب این سریال، وقوع اتفاق های متعدد در داستان است که هر یک پس از دیگری وارد قصه می شود تا برای چند قسمت فضای سریال را پُر کند و در نهایت هم با وقوع اتفاقی تازه فراموش می شود.

در تلویزیون سال هاست که فرمولی رایج شده که طی آن شروع قصه و سریال به عهده کارگردان است و پایان آن به عهده مدیران تلویزیون و اغلب حتی پایان های مشخص و تعیین شده، بسته به شرایط روز تغییر می کند و به پایانی دیگر تبدیل می شود.

چنین وضعیتی در قسمت های پایانی سریال به شدت رواج می یابد و حتی به یکدستی فضای داستان هم لطمه می زند. مثلا وقتی دایی علاء در تعقیب دایی مقتول به خانه ای می رسد، دوربین مدار بسته حضور او در کوچه را نشان می دهد و تبهکارها او را می بینند. ساعتی بعد دایی در حیاط به قتل می رسد و جالب اینکه پلیس با کشف این خانه، از طریق فیلم ضبط شده توسط همان دوربین های مدار بسته متوجه نحوه قتل دایی می شود و جالب است که این فیلم توسط قاتل پاک نشده و یا از رایانه حذف نشده است!!

در ادامه داستان، پسر آقا مرتضی به صورت غیر قانونی از کشور خارج می شود و روز پیش از آزادی وی از زندان، دخترش نیز خودکشی می کند تا وضعیت خانوادگی او بیش از پیش دراماتیک تر شود اما بعد از آزادی آقا مرتضی، هم دخترش خیلی زود خوب می شود، هم پسرش به سادگی و بدون مجازات به کشور باز می گردد و هم همسرش از مشکل و گرفتاری پیش آمده به نحوی ساده و آسان رها می شود!

این فرمول که «شخصیت ها را لب پرتگاه ببریم و سپس آنها را به سادگی به نقطه ثبات بازگردانیم» در سریال راه طولانی بارها مورد استفاده واقع شده است و عملا این نحوه پرداخت وقایع به شکلی خام و سردستی، فضایی را فراهم می کند که مخاطب چنین اتفاق هایی را باور نکند. بر اساس چنین فرمولی در نیمه سوم یک سریال فضای قصه به شدت تیره و تار می شود و در نهایت با روی دادن یک اتفاق ویژه، همه چیز دوباره به نقطه تعادل بازمی گردد و سریال با یک «پایان هندی و بسیار خوش» به پایان می رسد تا صفت «سیاه نمایی» هم شامل آن اثر نشود!

این اتفاق در شرایطی رخ می دهد که هر یک از این رویدادها و قصه ها به تنهایی قابلیت پرداخت برای بخش مهمی از سریال را دارد و استفاده از آن به شکل ناقص و جویده جویده، قابلیت دراماتیک آن را از بین می برد.

در تلویزیون سال هاست که فرمولی رایج شده که طی آن شروع قصه و سریال به عهده کارگردان است و پایان آن به عهده مدیران تلویزیون و اغلب حتی پایان های مشخص و تعیین شده، بسته به شرایط روز تغییر می کند و به پایانی دیگر تبدیل می شود. راه طولانی هم حاصل چنین شیوه ای از سریال سازی است که مخاطب در قسمت پایانی آن به جای مواجه شدن با یک جمع بندی معقول و منطقی، از شدت سرهم بندی حوادث «شوکه» می شود.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:بهمن به‌آیین / سینمای ایران