تبیان، دستیار زندگی
پسر من با سید حسن نوه امام(ره)، هم بازی بود، هر چه قدر این 2 در حیاط بازی و سر و صدا می کردند، امام با این که در اتاق کنار حیاط مشغول به مطالعه بود حتی یکبار هم نشد با آن ها دعوا کند یا حتی تذکری بدهد و یا به خانواده بگوید که این بچه ها را ساکت کنید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرا از این افکارعوامانه ام دور نکنید

امام ره

خاطرات خواندنی خادم امام(2)
در ادامه خاطرات خادم حضرت ا مام ره در این مقاله به خاطرات دیگری از ایشان اشاره می کنیم.
پسر من با سید حسن نوه امام(ره)، هم بازی بود، هر چه قدر این 2 در حیاط بازی و سر و صدا می کردند، امام با این که در اتاق کنار حیاط مشغول به مطالعه بود حتی یکبار هم نشد با آن ها دعوا کند یا حتی تذکری بدهد و یا به خانواده بگوید که این بچه ها را ساکت کنید.

* هر روز صبح برای خانه امام و آقا مصطفی نان تازه می خریدم

حاج ابراهیم خادم افغانی امام اولین روزهای کار خود در منزل امام(ره) را چنین نقل می کند: صبح ها نان خانه آقا مصطفی را هم من می خریدم و درب منزل ایشان تحویل می دادم، باقی خریدها با خودشان بود بعد از خانم امام زنبیل را می گرفتم و می رفتم خرید.

وی ادامه داد: گاهی اوقات که قرار بود میوه بخرم خانم امام مثلا می گفت: چهارعدد پرتقال بخرید و تأکید داشت که به جای یک یا 2 کیلو میوه چند عدد بخرم ولی میوه خوب و من همیشه سر همین خرید جزئی با میوه فروش ها بحث داشتم.

حاج ابراهیم با اشاره به این که من سواد قرآنی داشتم و نمی دانستم حاج خانم در فهرست چه چیزهایی نوشته اند، افزود: به همین خاطر مجبور بودم چند بار برای تهیه ملزومات به بازار برگردم به همین دلیل خانم امام به من می گفت: چقدر خوب بود سواد داشتی حاج ابراهیم.

* امام به من فرمود: به خاطر کارهای من زن و بچه ات را رها نکن

خادم منزل امام(ره) از شب های گرم نجف چنین یاد می کند: شب ها وقتی نماز مغرب و عشاء را در دفتر به امامت ایشان می خواندیم، می رفتم بالای پشت بام و رختخواب امام را باز می کردم تا شاید پس از آن گرمای روزهای نجف ایشان کمی آسایش داشته باشند.

وی تصریح کرد: یک شب دیر وقت بود که به منزل رسیدم و یک دفعه یادم آمد که رختخواب امام را باز نکرده ام، خودم را به خانه امام رساندم و وقتی به پشت بام رسیدم دیدم امام خودشان جا را درست کرده اند و می خواهند بخوابند،

گفتم: آقا! ببخشید امشب یادم رفت، امام فرمود:حاج ابراهیم تو این همه راه آمده ای برای این که رختخواب من را بیندازی؟ گفتم: بله آقا، ایشان با ناراحتی گفت: مگر من کی هستم، دیگر به خاطر کار من زن و بچه ات را رها نکن.

خادم افغان امام در ادامه گفت: در ماه رجب و شعبان که ایام زیارتی مخصوص امام حسین(ع)بود، امام خمینی(ره) با تعدادی از آشنایان خود در رجب و شعبان به منزل یکی از دوستان خود در کربلا می رفتند، یکبار به امام خمینی(ره) اعترض کردم و گفتم: آقا شما هر سال برخی خادمان و افراد را به همراه خود می برید و من باید اینجا بمانم، چرا مرا نمی برید من هم می خواهم آنجا زیاد بمانم.

وی در ادامه نقل می کند که امام در جواب فرمودند: حاج ابراهیم، امیرالمومنین هم پدر امام حسین(ع) است و ثواب زیارتش زیاد، شما را اینجا می گذارم چون بیشتر اطمینان دارم، حالا هم اگر خواستی بعد از نماز صبح برو کربلا زیارت کن بعد هم برگرد.

* پسر من هم بازی "سید حسن" بود

خادم امام در ادامه می گوید: پسر من با سید حسن نوه امام(ره)، هم بازی بود، هر چه قدر این 2 در حیاط بازی و سر و صدا می کردند، امام با این که در اتاق کنار حیاط مشغول به مطالعه بود حتی یکبار هم نشد با آن ها دعوا کند یا حتی تذکری بدهد و یا به خانواده بگوید که این بچه ها را ساکت کنید.

* ساده زیستی امام

حاج ابراهیم با اشاره به ساده زیستی امام و این که ایشان با طلاب کشورهای دیگر بسیار مهربان بودند و همیشه آن ها را مورد تفقد خود قرار می دادند، افزود: برای مثال غذای امام در میهمانی ها با غذای بقیه فرق می کرد و بسیار ساده و اندک بود.

حاج ابراهیم با بیان این که امام با طلاب بی بضاعت بسیار مهربان بود، گفت: ایشان همواره طلاب کشورهای دیگر را که وضع خوبی نداشتند، مورد تفقد قرار می داد و به آن ها کمک می کرد و اگر زائران از کشورهای مختلف هدیه ای برای امام می آوردند، امام آن را در میان حاضران تقسیم می کرد و برای خودش چیزی بر نمی داشت.

* نظم و تقوای امام خمینی(ره)

خادم امام با بیان این که ایشان هر شب به حرم امام علی(ع) مشرف می شدند و زیارت جامعه کبیره می خواندند، گفت: امام به قدری دقیق بود که کسبه محل می گفتند ما ساعت مان را با رفت وآمد آقا روح الله تنظیم می کنیم.

وی در ادامه تصریح کرد: امام قبل از ممانعت رژیم صدام نماز را در مسجد ترک ها که در بازار "حویش" نجف اقامه می کرد در قنوت بسیار گریه می کرد تا آنجا که مأمومین هم همراه ایشان گریه می کردند.

حاج ابراهیم ادامه داد: امام(ره) باید هر شب به حرم امام علی(ع) مشرف می شدند، یک شب که ایشان مریض بودند، حاج احمد آقا گفتند: شما به مردم می گویید از راه دور هم می شود زیارت کرد، حالا امشب که مریض هستید، خودتان از دور زیارت کنید از بالای منزل حرم دیده می شود، امام فرمود: مرا از این افکارعوامانه ام دور نکنید.

* شهادت آقا مصطفی و آرامش امام خمینی(ره)

خادم افغان امام در رابطه با روزهای شهادت آقا مصطفی خمینی و آرامشی که امام در آن هنگام داشت، افزود: یک روز طرف های ظهر بود که دیدم از خانه امام سر و صدا می آید، پرسیدم چه شده گفتند: آقا مصطفی حال شان بد است و او را به درمانگاه "کوفه" بردند بعد هم که خبر فوت وی را آوردند.

وی ادامه می دهد: من می دیدم که برخی اعضای خانه خیلی شیون می کردند، اما خود امام اصلا خم به ابرو نیاورد و کارهای روزمره اش را هم تعطیل نکرد در مجلس ختم آقا مصطفی در مسجد وقتی روضه خوان روضه آقا علی اکبر را خواند، امام بسیار گریه کرد.

حاج ابراهیم ادامه داد: خدا رحمت کند آقا مصطفی را درس شلوغی داشت و همیشه مرا که می دید با من شوخی می کرد و آدم خنده رویی بود .


منابع:

خبرگزاری فارس

تهیه و تنظیم: عبداله فربود ، گروه حوزه علمیه تبیان