تبیان، دستیار زندگی
داستان سلطه گرى غرب در واقع از زمان انقلاب صنعتى اروپا شروع مى شود [ اگر چه قبل از آن نیز هم در اروپا و هم در بین سایر اقوام گرایش هایى براى كشورگشایى و تسلّط بر دیگران وجود داشته است] ، زمانى كه در سایه پیوند علم و صنعت و فن آورى به ابزارهایى جدید دست یا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انگیزه هاى پنهان در توسعه سیاسى1

انگلستان استعمار گر

انگیزه برخى افراد از طرح «توسعه سیاسى و پاره اى مفاهیم مشابه» در این زمان چیست؟

براى روشن شدن ماهیّت حركت هاى فوق، همین طور راهكارهایى كه براى رسیدن به اهداف این حركات برگزیده مى شود، ابتدا تاریخچه اى كوتاه از تحولات بعد از انقلاب صنعتى اروپا را ذكر مى كنیم:

داستان سلطه گرى غرب در واقع از زمان انقلاب صنعتى اروپا شروع مى شود [ اگر چه قبل از آن نیز هم در اروپا و هم در بین سایر اقوام گرایش هایى براى كشورگشایى و تسلّط بر دیگران وجود داشته است] ، زمانى كه در سایه پیوند علم و صنعت و فن آورى به ابزارهایى جدید دست یافتند و توانستند به تولید كالاهاى انبوه و بسیار ارزان (از نظر هزینه تولید) بپردازند و با فروش این كالاها به قیمت گزاف ثروت و سودى انبوه به چنگ آورند.

با افزایش سود و در نتیجه سرمایه، سرمایه گذارى براى تولید نیز فزونى مى یافت و این خود عاملى براى كسب سود و سرمایه بیشتر مى گشت و به این ترتیب با تكرار چرخه سرمایه و تولید، روز به روز انباشت ثروت رقم بالاترى پیدا مى كرد.ولى از آن طرف با افزایش تولید (= عرضه كالا) دو مشكل اساسى رُخ مى نمود:

1ـ كمبود موادّ اوّلیه براى تولید، 2ـ كاستى میزان تقاضا در مقایسه با عرضه تولیدات.

این دو عامل كشورهاى غربى را به اندیشه استعمار كشورهاى دیگر واداشت، تا هم موادّ خام و هم بازار فروش تازه به دست آورند. این روند استعمارى از قرن هفدهم تا نوزدهم ادامه مى یابد. در این زمان است كه غربى ها متوجّه مشكل دیگرى مى شوند و آن كاهش منابع طبیعى و قدرت خرید كشورهاى تحت استعمار بود. از طرفى فن آورى و ابزار پیشرفته صادراتى نیاز به متخصصینى جهت به كارگیرى آن ابزار داشت؛ از این رو تصمیم گرفتند هم قدرت خرید و هم سطح معلومات در این كشورها را افزایش دهند و براى این منظور دو كار انجام دادند:

اوّل: دادن وام و تسهیلات اقتصادى به این كشورها و تشكیل صندوق بین المللى پول.

دوّم: جذب افراد بااستعداد این كشورها به دانشگاه هاى اروپایى از جمله انگلستان، آلمان و فرانسه.

داستان سلطه گرى غرب در واقع از زمان انقلاب صنعتى اروپا شروع مى شود [ اگر چه قبل از آن نیز هم در اروپا و هم در بین سایر اقوام گرایش هایى براى كشورگشایى و تسلّط بر دیگران وجود داشته است]، زمانى كه در سایه پیوند علم و صنعت و فن آورى به ابزارهایى جدید دست یافتند و توانستند به تولید كالاهاى انبوه و بسیار ارزان (از نظر هزینه تولید) بپردازند و با فروش این كالاها به قیمت گزاف ثروت و سودى انبوه به چنگ آورند

این كار دوّم به انگیزه تربیت تكنسین هایى كه توان بكارگیرى اجناس وارداتى از كشورهاى استعمارگر را دارا باشند انجام مى شد. همان گونه كه كار اوّل به منظور افزایش قدرت خرید مردم در كشورهاى مستعمره صورت مى گرفت تا در سایه آن اجناس بیشترى به این كشورها صادر شود و بازار فروش غربى ها همچنان رونق لازم را داشته باشد.

امّا این روند همواره براى استعمارگران خوشایند نبود، چون برخى از این تحصیلكرده ها، بعد از بازگشت به كشورهاى خویش، اندیشه استقلال خواهى را مطرح كردند و خواهان خروج از استعمار بیگانه شدند، و این خود آغاز فصلى نوین و دورانى تازه بود كه از اواخر قرن نوزدهم شروع شد و در قرن بیستم به اوج خود رسید.

اگر چه مبارزات گوناگونى با چنین حركات استقلال طلبانه صورت گرفت، امّا در نهایت غربى ها به این نتیجه رسیدند كه بهتر است قدرى واقع بین باشند و با مطرح كردن ایده «رابطه» به جاى «استعمار» بتوانند در آینده نیز از چنین كشورهایى استفاده ببرند. از جمله این حركت هاى استعمارى، طرح تشكیل كشورهاى مشترك المنافع (Common wealth)بود كه از سوى انگلستان پیشنهاد شد تا مستعمراتى كه قبلا زیر سلطه انگلیس بودند و اكنون استقلال یافته اند تحت این عنوان همكار و شریك انگلیس گردند و این بار استعمار به شیوه اى دیگر ادامه یابد.

در هر حال، روند استقلال طلبى روز به روز تشدید مى شد و این خود شیوه هاى نوترى را براى استعمارگرى طلب مى كرد. به گونه اى كه استعمار آشكار جاى خود را به استعمار پنهان داد. یكى از این شیوه هاى جدید به این نحو بود كه: دولت هاى استعمارى عوامل و احزابى را در كشورهاى استقلال یافته به وجود مى آوردند [ و یا به گونه اى در فرایند شكل گیرى برخى تشكلها و احزاب دخالت مى كردند كه حتّى گاهى خود گردانندگان این احزاب نیز متوجّه دخالت عوامل بیگانه و جهت دهى آنان نبودند] ، كه با طرح شعارهاى ضد استعمارى مردم را پیرامون خود جمع مى كردند و بعد از قدرت یافتن حزبى كه با شعار مبارزه با استعمار تشكیل و سامان یافته بود، دست دوستى به اربابان خارجى مى دادند و منافع آنها را تأمین مى كردند.

اگر چه مبارزات گوناگونى با چنین حركات استقلال طلبانه صورت گرفت، امّا در نهایت غربى ها به این نتیجه رسیدند كه بهتر است قدرى واقع بین باشند و با مطرح كردن ایده «رابطه» به جاى «استعمار» بتوانند در آینده نیز از چنین كشورهایى استفاده ببرند

با گذشت زمان و افزایش تجربه، غربى ها به این نتیجه رسیدند كه دوام و نهادینه شدن استعمار و سوء استفاده از كشورهاى دیگر در گرو تغییر فرهنگ و ایدئولوژى كشورهاست؛ به گونه اى كه هم نوع بینش افراد تغییر كند و تفكّرى مبتنى بر فردگرایى، «مصرف گرایى» و «ثروت اندوزى» ـ نظیر آنچه بر غرب و آمریكا حاكم است ـ پدید آید، و هم نظامى بر آن كشورها حاكم باشد كه مبنایش استفاده از ابزارها و فن آورى جهان غرب و مرعوب گشتن در مقابل پیشرفت هاى آنها باشد.

اگر این دو هدف برآورده مى شد دوام سلطه نیز تضمین لازم را مى یافت؛ امّا یكى از موانع تحقّق اهداف یاد شده، در مشرق زمین، «فرهنگ شرقى» بود كه مبتنى بر قناعت و روحیّه «جمع گرایانه» است. از این رو، حربه تهاجم فرهنگى با پیچیدگى هاى خاصّ آن در دستور كار غربیان قرار گرفت. در این راستا، ایده توأم بودن فرهنگ و تكنولوژى مطرح شد: مدّعاى اصلى این ایده این بود كه هر تكنولوژى فرهنگ ویژه خود را به همراه دارد و هر جا كه تكنولوژى وارد شد فرهنگ آن نیز خواه ناخواه وارد خواهد شد، پس یا باید تكنولوژى را همراه فرهنگ پذیرفت یا باید هیچ كدام را نپذیریم؛ و چون تكنولوژى از غرب مى آید به ناچار فرهنگ هم باید از غرب بیاید.

البتّه این ایده بطلان خود را در كشور ژاپن نشان داد؛ چرا كه ژاپنى ها على رغم پاره اى تأثرات كه از فرهنگ مهاجم غرب پذیرفتند، با حفظ و تأكید بر آداب و سنن و ارزشهاى شرقى و فرهنگ خودى توانستند به پیشرفت هاى عظیمى دست یابند به گونه اى كه از خود غربى ها هم گوى سبقت را ربودند.

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع :

-        مشکات هدایت ، آیت الله مصباح یزدی ، ص 187 – 189

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.