تبیان، دستیار زندگی
یكی از بخش‌های فعال انجمن‌های تخصصی تبیان، انجمن كتاب و كتابخوانی است. كاربران در این انجمن، به گفتگو و مباحثه درمورد كتاب‌ها و موارد مرتبط با آن می‌پردازند. یكی از فعالیت‌های جالب این انجمن، ثبت مستمر حكایت‌های گلستان سعدی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکایت سیزدهم گلستان سعدی


یكی از بخش‌های فعال انجمن‌های تخصصی تبیان، انجمن كتاب و كتابخوانی است. كاربران در این انجمن، به گفتگو و مباحثه درمورد كتاب‌ها و موارد مرتبط با آن می‌پردازند. یكی از فعالیت‌های جالب این انجمن، ثبت مستمر حكایت‌های گلستان سعدی است.


گلستان سعدی

سیزدهمین حکایت از باب اول گلستان

یکی از ملوک را شنیدم که شبی، در عشرت روز کرده بود و در پایان مستی همی گفت:

ما را به جهان خوش تر از این یک دم نیست

کـز نیک و بد اندیشـه و از کس غــم نیست

درویشی به سرما برون خفته بود و گفت:

ای آنـــکه به اقبال تــــو در عالـــم نیست

گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست

ملک را خوش آمد، صرّه‌ای [1] هزار دینار از روزن [2] برون داشت که دامن بدار ای درویش، گفت دامن از کجا آرم که جامه ندارم، ملک را بر حال ضعیف او رقّت زیادت شد و خلعتی [3] بر آن مزید کرد و پیشش فرستاد. درویش مر آن نقد و جنس را به اندک زمان بخورد و پریشان کرد و باز آمد.

قـــــــرار بر کف آزادگان نگیرد مال

نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال

در حالتی که ملک را پروای او نبود حال بگفتند، به هم بر آمد و روی ازو در هم کشید و زینجا گفته‌اند اصحاب فطنت [4] و خُبرت [5] که از حِدّت و سَورت [6] پادشاهان بر حذر باید بودن، که غالب همت ایشان به معظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام [7] عوام نکند.

حرامش بـــود نعمت پادشاه

که هنگام فـــــرصت ندارد نگاه

مجال سخن تا نبینی ز پیش

به بیهوده گفتن مبر قدر خویش

گفت: این گدای شوخ [8] مبذر [9] را که چندان نعمت به چندین مدّت برانداخت برانید که خزانه بیت المال لقمه مساکین است نه طعمه‌ی اخوان الشیاطین [10]

ابلهی کــو روز روشن شمع کافوری نهد

زود بینی کش به شب روغن نباشد در چراغ

مناسب حال ارباب همت نیست، یکی را به لطف امیدوار گردانیدن و باز بنومیدی خسته کردن.

یکی از وزرای ناصح گفت: ای خداوند، مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف [11] به تفاریق [12] مجری دارند تا در نفقه اسراف [13] نکنند، اما آنچه فرمودی از زجر [14] و منع، مناسب حال ارباب همت نیست، یکی را به لطف امیدوار گردانیدن و باز بنومیدی خسته کردن.

بروی خود در طماع باز نتوان کرد

چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد

کس نبیند که تشنــــــگان حجاز

به ســــــر آب شــــــور گــــــرد آیند

هر کجا چشمه‌ای بــود شیرین

مـــردم و مـــرغ و مـــور گـــــرد آیند

معنی كلمات مهم این حكایت:

1. کیسه‌ی چرم                           2. دریچه

3. جامه‌ای که به کسی بخشند     4. زیرکی

5. با خبر بودن                                6. تندی

7. زحمت دادن                               8. بی حیا

9. ولخرج و اسراف کننده               10. برادران اهریمن

11. پول کافی                               12. کم کم

13. ولخرجی                                 14. راندن

شما كاربران عزیز می‌توانید برای شركت در مبحث مربوطه، ‌به اینجا مراجعه نمایید.


باشگاه كاربران تبیان - ارسالی از: dehkade2010

برگرفته از انجمن: کتاب و کتابخوانی