تبیان، دستیار زندگی
برای نوشتن داستان و از آن مهم تر برای داستان نویس شدن ، درس های زیادی هست . درس هایی که از کتاب های آموزش داستان نویسی یا در کارگاهی می توان آموخت . حتی از مصاحبه ها ی نویسندگان بزرگ هم می شود چیزهای زیادی یاد گرفت ، اما بدون داشتن اعتماد به نفس هیچ کدام
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درسی که در هیچ کتاب و کارگاهی نمی آموزی


برای نوشتن داستان و از آن مهم تر برای داستان نویس شدن ، درس های زیادی هست . درس هایی که از کتاب های آموزش داستان نویسی یا در کارگاهی می توان آموخت . حتی از مصاحبه ها ی نویسندگان بزرگ هم می شود چیزهای زیادی یاد گرفت ، اما بدون داشتن اعتماد به نفس هیچ کدام به کار نمی آید


داستان نویسی

برای این که داستان نویس خوبی شوی به غیر از دوستان نزدیکت، کسی نمی تواند کمکت کند. آن هم به شرطی که دوستانت، کتاب خوان باشند و بتوانند داستان خوب را از داستان بد تشخیص بدهند. چیزی شبیه آواز خواندن است. خیلی ها برای خودشان ترانه یا تصنیفی را زمزمه می کنند. نزدیکانی که این زمزمه را می شنوند، اگر دوست خوبی باشند به تو خواهند گفت که صدایت خوب است یا نه. فرقی نمی کند که اصول روان شناسی مکالمه را رعایت کنند یا نه. مثلاً توی ذوقت نزنند که ای بابا! نخون تو رو خدا! فکر می کنی خوب می خونی؟ یا این که محترمانه واقعیتی را که نمی دانی به تو گوشزد کنند. مهم این است که دوست تو باشند و از این که خوب نمی خوانی با خبرت کنند که سوژه ی بحث و خنده ی دیگران نشوی.برای داستان هم همین حکایت هست. اگر لوازم و ابزار نویسنده شدن را فراهم کرده باشی، اگر خیلی داستان خوانده باشی. خیلی، خوب هم خوانده باشی، کتاب های فنون داستان نویسی را چند بار دوره کرده باشی، در چند کارگاه داستان نویسی دوره دیده باشی و مشق داستان نویسی هم کرده باشی ، یعنی ابزار و لوازم داستان نویسی ات فراهم شده اما معلوم نیست که داستان نویس شوی. باید بعد از ریاضت کشیدن ها، زیاد خواندن و زیاد نوشتن، نوشتنی که مشق کردن است، دوستانی داشته باشی که رقیبت نباشند، ولی داستان شناس باشند. آن وقت می فهمی که داستان نویس می شوی یا نه. آن موقع متوجه می شوی که قصه نوشتنت فقط نجوا و زمزمه ی ترانه ای دلنشین برای خودت است یا می توانی صدایت را به سینه بیاندازی و در جمعی که هر چند نفر می خواهد باشد، برایشان هنرنمایی کنی.

باید بدون این که کتابی از تو چاپ شده باشد، بدون این که جایزه ای گرفته باشی و کسی بشناسدت، فرض بگیری در کافی شاپی نشسته ای. دور میزی که جعفر مدرس صادقی و مصطفی مستور و شهریارمندنی پور و بلقیس سلیمانی و رضا امیرخانی و زویا پیرزاد و گلی ترقی و چیستا یثربی هم دور آن نشسته اند. بدون این که منفعل بشوی ، مودب باشی و اعتماد به نفس داشته باشی.

تازه به این جا که برسد باید چیزی را یاد بگیری که در هیچ کتاب فنون داستان نویسی نمی آید و هیچ معلم کارگاهی، آن را یاد نمی دهد. باید اعتماد به نفس داشته باشی. اعتماد به نفس داشته باشی که مبارزه کنی. خسته نشوی. اگر کسی به قصه ات خندید و ایراد گرفت نترسی. مرعوب نشوی. پا عقب نگذاری. بدانی که چیزهای زیادی بلدی. زیاد خوانده ای، خوب خوانده ای و زیاد مشق کرده ای. بعد هم مشق هایت را بالا و پایین کرده ای و از حک و اصلاحشان نترسیده ای.

باید بدون این که کتابی از تو چاپ شده باشد، بدون این که جایزه ای گرفته باشی و کسی بشناسدت، فرض بگیری در کافی شاپی نشسته ای. دور میزی که جعفر مدرس صادقی و مصطفی مستور و شهریارمندنی پور و بلقیس سلیمانی و رضا امیرخانی و زویا پیرزاد و گلی ترقی و چیستا یثربی هم دور آن نشسته اند. بدون این که منفعل بشوی ، مودب باشی و اعتماد به نفس داشته باشی.

این جا فقط ادبیات داستانی نباید بدانی، باید ادبیاتی که قصه ی خودت را روایت کند بلد باشی. ادبیاتی که گریز از این همه نام نباشد و ناگزیر از کز کردن و فقط گوش کردن نباشی. باید آن قدر خوانده باشی، آن قدر درست خوانده باشی که وقتی ارجاع به مطلبی در  میان آمد، تو در میان نمانی. قصه هایت شبیه قصه های خوب بشود و خودت شبیه هیچ قصه نویسی نباشی. آن وقت دور همان چند میزی که کافه چی به هم چسبانده تا شماها دور آن بنشینید، با لذت تمام قهوه ات را می نوشی. هرچند که حالا برای چنین جمعی نیاز به چسباندن میزها به هم وجود ندارد. کافی چی ها میزها را تک نفره کرده اند. وگرنه ادبیات داستانی ایرانی این قدر تنها نبود.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان