راه فطرت و راه رحمت
در زندگی دو راه پیش رو دارید؛ راه فطرت و راه رحمت. باید راه خود را انتخاب كنید، فطرت در پی رضایت خویش است. فرمانروایی میكند تا دیگران نیز راه او را در پیش بگیرند، اما هدف رحمت، فقط راضی نگهداشتن خود نیست، سختیها، آزار و فراموش شدن را میپذیرد تا دیگران را خوشحال و شاد نگهدارد.
«درخت زندگی» ساخته ترنس مالیك، فیلمساز گزیدهكار سینمای آمریكا، با داستان گونهای از زبان مادر آغاز میشود كه انتخاب یكی از دو راه فطرت و مرحمت را پیش روی فرد قرار میدهد.
این اثر به روایت زندگی یك خانواده، پدر، مادر و سه فرزند در دهه 1950میلادی میپردازد كه همان ابتدا خبر مرگ فرزند خانواده، فضای یاس و اندوه را به خانه آنها میآورد.
تغییر آهنگ موسیقی از ریتم شادیبخش و آسمانی به نوایی سنگین و بیروح در این لحظات، اندوه حاكم بر فضای خانواده را از دید بیننده دوچندان میكند. از اینجاست كه فیلم با فلشبك زدن به خاطرات خوش بازیهای كودكانه و شیطنتها و گشتوگذار در طبیعت همراه مادر، به معرفی فرزند میپردازد.
مالیك با پیش زمینه وسیع فلسفی و كیهانیاش ترجیح میدهد برای این معرفی گریزی بزند به دنیایی بسیار فراتر؛ سفری به آغاز پیدایش جهان هستی با الهام از نظریه بیگ بنگ (انفجار بزرگ كه نقطه آغاز پیدایش كائنات است)، تولد و مرگ ستارهها و دوره پیدایی اولین موجودات، دایناسورها و جانوران غولپیكر، سپس پیمودن ردههای تكاملی تا اینكه میرسد به نوع بشر و بعد تولد نوزاد بشر كه آن را به لطیفترین، معنویترین و آسمانیترین شكل ممكن به تصویر میكشد.
درخت زندگی، برخلاف تصور برخی كه آن را مجموعهای از تصاویر زیبا و حیرتانگیز درباره شكوه و عظمت جهان هستی و آفرینش انسان میدانند، فیلمی بسیار هوشمندانه است.
مالیك در قالب طرح یك درام خانوادگی مفاهیم بلندی را بازمیگشاید؛ شكوه و عظمتی كه اطراف ماست در ذره ذره كائنات و اجزای هستی.
وقتی مالیك پیدایش جهان هستی را در كنار آفرینش انسان قرار میدهد بار دیگر یادمان میآورد عشق زیباترین چیزی است كه در دنیا وجود دارد و ارزشمندترین تحفهای است كه انسان همه اعصار میتواند از آن نصیب ببرد.
در لابهلای تمام خودگویههای دلنشین عرفانی و گاه فلسفی مادر، عشق و عطوفت جریان دارد. استفاده از سمبل درخت زندگی كه پیونددهنده جهان بالاتر (بهشت)، زمین و عالم زیرین است نیز تمثیل نامیرایی عشق است.
جك، فرزند بزرگ خانواده به عنوان نماد انسان سرگشته معاصر، درگیر معنا و مفهوم زندگی است. او تعارضی از زندگی گذشته خود به همراه دارد.
پدر (نماد فطرت) و مادر (نماد مرحمت) هنوز هم در درون او در كشمكشاند و او در كارزار زندگی مدرن و ماشینی امروزش در پی رسیدن به آرامش و ثبات است، اما انتخاب كدام یك از این دو راه میتواند او را به سعادت برساند؟
او مدام به گذشته خود سفر میكند، كودكی، بازیها، مادر و برادرش را كه در 19 سالگی بهطور ناگهانی مرده است به شكل تصاویری واقعی برایش تداعی میشود و بعد برشهای كوتاه از زندگی امروزش، خیابانهای شلوغ، ساختمانهای بزرگ شیشهای، رفت و آمد آدمها و عبور بیتفاوت آنها از كنار یكدیگر، زرق و برق یك زندگی مدرن، آشفتگی و خودگوییهای او در بزرگسالی و در ادامه نمایی از بیابان وسیع، عبور از چارچوب مانندی در بیابان به جستجوی مادر.
او چیزی را در گذشتهاش جا گذاشته و باید برگردد به آن دوره. او سرگشته و حیرتزده است و این سرگشتگی كه در تمامی حركات و رفتار او نمایان میشود، حاكی از تزلزل درونی اوست.
اما تزلزل درونی جك از كجا میآید؟ او سوالهای بیپاسخی در ذهن دارد. انتظارات والدین از جك به عنوان فرزند بزرگ خانواده نسبت به دو برادر دیگر بالاتر است.
درخت زندگی، برخلاف تصور برخی كه آن را مجموعهای از تصاویر زیبا و حیرتانگیز درباره شكوه و عظمت جهان هستی و آفرینش انسان میدانند، فیلمی بسیار هوشمندانه است. مالیك در قالب طرح یك درام خانوادگی مفاهیم بلندی را بازمیگشاید؛ شكوه و عظمتی كه اطراف ماست در ذره ذره كائنات و اجزای هستی.
به همین سبب باید و نبایدهای تعیین شده برای او سنگینتر است، اما ظرفیتهای روانی جك پذیرای این مسوولیت نیست، رفتارهای عامرانه پدر را دلیل بر دیكتاتور بودن او میداند، پدر سختگیر و مستبدی كه هنگام اعمال قوانین و دستورات، توضیحی ارائه نمیدهد و حتی فرزندان را از خواستن دلیل برای انجام خواستههایش منع میكند.
این رفتارها و كنترل بیش از حد فرزندان، فضای خانه را به فضایی خشك و بیانعطاف تبدیل كرده كه موجب پدید آمدن ترسی پنهان در فرزندان شده است. آنها درپی یافتن فرصتی برای رها شدن از قید و بندهایی هستند كه پدر برایشان تعیین كرده، صحنه مسافرت رفتن پدر و احساس رهایی آنها در بازی و جنب و جوش كودكانه گویای این مطلب است. در سوی دیگر ماجرا مادری همیشه مهربان قرار دارد كه هیچگاه تنبیه نمیكند.
او همیشه راضی است، هرچند ابتدا پذیرش واقعیت مرگ فرزند برای او سخت است و در خلوت با خدا گلایه میكند اما ایمانش را از دست نمیدهد.
او از خوبیها میگوید و فرزندان را نیز به این كار دعوت میكند: «تنها راه شاد بودن عشق ورزیدن است. اگر عاشق نباشید زندگی در چشم برهم زدنی تمام میشود. به آدمها خوبی كن و امید بده.»
پدر سرسختانه در پی اعمال روش تربیتی خاص خود است. تحمل سختیها و ناملایمات زندگی از او آدمی ساخته كه براحتی اعتماد نمیكند. او میكوشد فرزندانش را قوی و مستقل بار بیاورد تا برای زندگی سخت آماده باشند.
جدیت او در این كار و استفاده از روشهای تنبیهی، گاه به نزاع بین او و مادر كه روشی بسیار متفاوت در تربیت فرزندان به كار گرفته میانجامد. این تعارض در شیوه تفكر و رفتار پدر و مادر، به احساس عدم امنیت و دوگانگی در رفتار و شخصیت كودكان بویژه جك منجر شده است.
او در بزرگسالی، همان پریشانی و سرگشتگی دوره كودكی را دارد تا جایی كه در یكی از خودگوییهایش میگوید: «پدر، مادر! شما در درون من در كشمكشاید»، زندگی مشترك آشفته و در آستانه جدایی او نیز نمود همین سرگشتگی است.
تصویر كودكی و خاطرات به طور مداوم در ذهن او تكرار میشود. این بار در ساحل دریایی غریب، چیزی شبیه قیامت، آدمها از هر سو در حركتند و گویی خود نیز نمیدانند به دنبال چه میگردند.
جك، مادر، پدر و برادرش را پیدا میكند. آنها در حال قدم زدن هستند. به سوی مادر میرود و به او تعظیم میكند و برادر و پدر را با آرامش در آغوش میگیرد... لحظاتی بعد جك، خود را در محوطه ساختمان محل كار، در حالی كه به شاخههای درخت وسط محوطه خیره شده است، مییابد. این بار او لبخندی حاكی از آرامش بر لب دارد.
منبع:افسانه شاهماری /جامجم