تبیان، دستیار زندگی
هركس كه على علیه السلام را دوست داشت، ولىّ خدا و ولىّ على علیه السلام نیست؛ چرا كه ولایت على علیه السلام عِدل ولایت اللّه است؛ از این رو باید ارتباطمان را با على علیه السلام به سبب ارتباط با خدا برقرار كنیم و حساب جدایى براى على علیه السلام باز نكنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کدام محبت؟! کدام ولایت؟!

حضرت محمد

ولایت اللّه بر ولایت رسول اللّه صلى الله علیه وآله مى‌تابد. اهمّیت مقام رسول خدا صلى الله علیه وآله براى ما به میزان رابطه‌اى است كه با خدا دارد. ولایت رسول اللّه صلى الله علیه وآله حساب جداگانه‌اى ندارد؛ بلكه شعاعى از همان ولایت اللّه است. رسول را مى‌خواهیم و دوستش مى‌داریم؛ چون فرستاده محبوب اصلى ما است؛ چون آینه او است. مگر مى‌شود كسى محبوبش را بخواهد، امّا جلوه گاه و مرآتش را نخواهد؟ محبّت به خدا و رسول، دو محبّت نیست؛ بلكه محبّت به رسول اللّه صلى الله علیه وآله همان محبّت اللّه است كه در آینه تمام نماى او ظهور كرده است. رسول اللّه آیینه تمام نماى خدا است كه همه چیزش تحت تأثیر الاهى قرار دارد و از خودش چیزى ندارد.

ولایت خدا پس از رسول اللّه صلى الله علیه وآله به جانشینان او منتقل مى‌شود؛ همان معصومانى كه همچون نفس پیامبر هستند و جز در نبوّت و رسالت، هیچ تفاوتى با او ندارند. این همان ولایت اللّه است كه در رسول اللّه و امامان معصوم علیهم السلام ظهور مى‌كند؛ آن گاه مرتبه نازل‌ تر این ولایت در هر كس كه به آن‌ها نزدیك‌تر است، تجلّى مى‌یابد.

ولایت اولیاى اهل‌بیت علیهم السلام نیز جزو ولایت اللّه است. چرا اولیاى اهل بیت علیهم السلام را دوست مى‌داریم؟ چون دوست اهل بیت علیهم السلام هستند. اهل بیت علیهم السلام را چرا دوست مى‌داریم؟ چون دوست خدا هستند. این محبّت‌ ها از یك دیگر جدا نیست؛ بلكه یك سرچشمه است كه از مجارى گوناگون جارى مى‌شود. نور واحدى است كه در درجه‌هاى متفاوت تنزّل مى‌یابد. اگر آدم این مطلب را در ذهن داشته باشد، معناى این عبارت را خواهد فهمید كه مَن وَالاَكُم فَقَد وَالَى اللّهَ، و مَن عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَ اللّهَ، وَ مَن أَحَبَّكُمْ فَقَد أَحَبَّ اللّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللّهَ.

محبّت اهل بیت علیهم السلام از محبّت خدا جدا نیست. معرفت اهل بیت علیهم السلام نیز از معرفت خدا جدا نیست.  چگونه مى‌شود انسان ولایت اللّه را بپذیرد و رابطه بندگى خویش را با خدا تقویت كند؛ امّا رابطه اش را با انبیا تقویت نكند.

ممكن است كسى اولیاى خدا را دوست بدارد؛ امّا به سبب منافعى كه براى خودش دارد؛ به طور مثال براى این كه در قیامت او را شفاعت كنند. در این صورت، ولىّ خدا را براى خودش دوست داشته است

فاصله بین محبّت تا ولایت

محبّت این خاندان براى هركسى و به هر صورتى كه حاصل شود، مطلوب است و سرانجام جایى دستش را مى‌گیرد؛ امّا هر محبّتى ولایت نیست. ممكن است كسى به هیچ دین الاهى متدیّن نباشد؛ امّا زندگى امیرمۆمنان علیه السلام را دوست داشته باشد؛ چرا كه همه چیز او (عدالت، سرپرستى ایتام و فقیران، عبادات، مناجات‌ها، شجاعت، و بلاغت او و...) دوست داشتنى بوده است. مگر ممكن است شخصى فطرت سالمى داشته باشد و این فضایل اخلاقى را دوست نداشته باشد؟!

البتّه هركس كه على علیه السلام را دوست داشت، ولىّ خدا و ولىّ على علیه السلام نیست؛ چرا كه ولایت على علیه السلام عِدل ولایت اللّه است؛ از این رو باید ارتباطمان را با على علیه السلام به سبب ارتباط با خدا برقرار كنیم و حساب جدایى براى على علیه السلام باز نكنیم. هر كافر لامذهبى هم به على علیه السلام محبّت داشته باشد، سرانجام این محبّت دستش را خواهد گرفت؛ امّا او دیگر ولىّ على علیه السلام نیست. ولىّ على علیه السلام آن كسى است كه ولایت على علیه السلام برایش همان ولایت اللّه باشد.

سعادت

فضیلت تبرّا و تولاّى خالصانه

امام جواد علیه السلام روایتى بسیار شریف، پر مغز و پرمحتوا دارد كه قابل تأمّل است:

أوْحَى اللّهُ إِلَى بَعضِ الأَنبیاءِ: امّا زُهدُكَ فِى الدّنْیَا فَتَعجِلُكَ الرَّاحَةَ، وَ امّا انقِطَاعُكَ إِلَىَّ فَتَعزُزكَ بِى، و لكن هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً (بحارالانوار، 69/238).

پیامبرى از پیامبران خدا توجّه یافت كه خدا نعمت بزرگى را به من عطا كرده كه در دنیا زهد دارم و عشق به دنیا را از دل من برداشته است. بالاتر از آن، حالت انقطاع الى اللّه به من داده است كه چه مفهوم بسیار والا، پرمعنا و پرمحتوایى است.انقطاع الى اللّه، یعنى به هیچ چیز جز خدا امید نداشته باشى. سر و كارت فقط با خدا باشد. از همه چیز بریده و فقط به او پیوسته باشى. خیلى نعمت بزرگى است. وقتى كسى توجّه یابد كه خدا نعمتى به این عظمت به او داده، لازمه اش این است كه به ذهن او خطور كند به چه كسى چنین نعمتى داده شده است. چه نعمتى از این بالاتر؟ نه دلبستگى به دنیا و نه امید به كسى غیر از خدا دارد. هیچ انسى با كسى جز خدا ندارد. خدا مى‌خواهد دست پیامبرش را بگیرد و باز هم او را بالاتر بیاورد؛ از این رو مى‌فرماید:

امّا زُهدُكَ فِى الدّنْیَا فَتَعجِلُكَ الرَّاحَةَ؛ این بى رغبتى كه به دنیا دارى و دنبال مال و مكنت دنیا نمى روى، باعث مى‌شود كه آسوده و راحت باشى؛ چون انسان هر قدر بیش‌تر به دنیا دل ببندد، گرفتارى و غصه اش بیش‌تر مى‌شود. درست است كه زهد، صفت بسیار خوبى است؛ امّا احتمال دارد كه فقط براى خدا نباشد؛ چرا كه زهد پاداش دنیایى، یعنى راحتى و آسودگى دنیایى را در پى دارد.

امّا انقِطَاعُكَ إِلَىَّ فَتَعزُزكَ بِى؛ این انقطاع تو سببِ مى‌شود كه با من عزّت بیابى؛ چون آدمى درِ خانه هركس برود، به هر اندازه‌اى كه ته دلش به دیگرى امیدى داشته باشد، همان اندازه ذلیلش مى‌شود. انسان هر قدر از دیگران مستغنى‌ تر باشد و به كسى امیدى نداشته باشد، عزیزتر مى‌شود. اگر كسى هیچ اعتنایى به دیگران نداشته باشد كه به او كمك كنند یا نكنند؛ چیزى به او بدهند یا ندهند؛ احترامش كنند یا نكنند. به همان اندازه عزّتش بیش‌تر مى‌شود؛ چون نیازى ندارد. چه لذّتى بالاتر از بى نیازى از همه خلق خدا؟ پس انقطاع إلى اللّه هم اثرى دنیایى براى خودت دارد.

تو چیزى بالاتر باید داشته باشى:  و لكن هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً؛ آیا فقط به سبب من با كسى ارتباط برقرار كرده‌اى؟ كسى را فقط براى آن كه بنده من است، دوست داشته‌اى؟ آیا با كسى فقط به جهت این كه با من دشمن است، دشمنى كرده‌اى؟ این، از زهد و انقطاع الى اللّه هم بالاتر است.

هركس كه على علیه السلام را دوست داشت، ولىّ خدا و ولىّ على علیه السلام نیست؛ چرا كه ولایت على علیه السلام عِدل ولایت اللّه است؛ از این رو باید ارتباطمان را با على علیه السلام به سبب ارتباط با خدا برقرار كنیم و حساب جدایى براى على علیه السلام باز نكنیم

شاید آن پیامبر خدا، مقام تولاّ و تبرّا را نیز دارا بوده است؛ امّا خداوند مى‌خواسته به او توجّه دهد كه تولاّ و تبرّاى خالصانه از زهد و انقطاع نیز مهم‌تر است. به طور طبیعى، هر فردى، شخصى را دوست مى‌دارد؛ امّا «أَو وَالَیتَ لِى وَلِیّاً؛ آیا یكى از اولیاى خدا را دوست داشته‌اى یا نه؟»

 البتّه ممكن است كسى اولیاى خدا را دوست بدارد؛ امّا به سبب منافعى كه براى خودش دارد؛ به طور مثال براى این كه در قیامت او را شفاعت كنند. در این صورت، ولىّ خدا را براى خودش دوست داشته است.

نمى گوید: أَو وَالَیتَ لِى وَلیّى؛ بلكه مى‌فرماید: هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً. چنین رابطه خالصانه‌اى، رابطه ولایت است. چیزى كه نزد خدا ارزش دارد، این است كه على علیه السلام را از آن رو كه دوست خدا است، دوست بداریم و با دشمنان على علیه السلام بدان جهت كه دشمنان خدا هستند، دشمنى بورزیم؛ وگرنه چه كسى است كه على علیه السلام را دوست نداشته باشد. كافران هم اگر على علیه السلام را شناخته باشند، او را دوست مى‌دارند و به او عشق مىورزند؛ همان طور كه به هر كمال و جمالى عشق می ورزند، مگر آن كه على علیه السلام را نشناخته باشند. كدام انسان پاك فطرتى است كه على علیه السلام را دوست نداشته باشد؟ مهم این است كه بكوشیم ارتباط ما با اولیاى خدا، به ویژه با امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف، شعاعى از ولایت اللّه باشد. به این جهت است كه خطاب به امامان علیهم السلام مى‌گوییم:

مَن وَالاَكُم فَقَد وَالَى اللَّهَ وَ مَن عَادَاكُم فَقَد عَادَاللَّهَ؛

هر كه ولایت شما را بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است، و هر كه با شما دشمنى ورزد، با خدا دشمنى ورزیده است.

شعاع ولایتِ اولیاى خدا به دوستانشان نیز سرایت مى‌كند. محبّان امام زمان علیه السلام را نیز از آن جهت دوست بداریم و تكریم كنیم كه دوستدار امام زمانند.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: کتاب «آفتاب ولایت» اثر استاد مصباح یزدی، صص 103-107.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.