روش امام علی(علیه السلام) در برخورد با مخالفان
امام علی(علیه السلام) در پاسخ عده ای که مقابله با طلحه و زبیر را نمی پسندند، فرمودند: من نه تنها غافلگیر نمى شوم و با شمشیر برنده هواداران حق بر کسانى که به حق پشت کرده اند نبرد مى کنم و با دستیارى فرمانبرداران مطیع با عاصیان ناباور مى جنگم.
در تاریخ بسیار طلحه و زبیر با امیرالمۆمنین(علیه السلام) بیعت کرده بودند، سپس با دغل بازىهاى معاویه، از ایشان رویگردان شده و جنگ جمل را برپا کردند.
داستان پیمان شکنی این دو نفر به طور اختصار چنین است: «پس از آنکه مهاجرین و انصار با امیرالمۆمنین(علیه السلام) بیعت کردند. آن حضرت به معاویه نوشت: «مردم عثمان را بدون مشورت با من کشتند و سپس با مشورت و اجتماع میان خود با من بیعت نمودند، موقعى که نامه من به تو رسید، با من بیعت کن و بزرگان اهل شام را به نزد من بفرست.» وقتى که فرستاده امیرالمۆمنین(علیه السلام) به نزد معاویه رسید و معاویه نامه آن حضرت را خواند، مردى را از قبیله بنى عمیس انتخاب نموده نامهاى به وسیله او به زبیر بن عوام نوشت.
وقتى که این نامه به زبیر رسید، خوشحال شد و طلحه را از مضمون نامه مطلع ساخت و آن دو تردیدى در خیرخواهى معاویه به خود راه ندادند و از آن موقع به مخالفت با على(علیه السلام) تصمیم گرفتند. چند روز از بیعت طلحه و زبیر با على(علیه السلام) گذشته بود که آن دو نفر نزد او آمده گفتند: یا امیرالمۆمنین(علیه السلام)، تو از جفا و خشونتى که در تمام دوران خلافت عثمان بر ما گذشت، اطلاع دارى و می دانى که همواره بنى امیه منظور عثمان بود. خداوند پس از او خلافت را به تو عنایت کرده است، ما را به بعضى از ریاستها نصب فرما.
امیرالمۆمنین(علیه السلام) به آن دو نفر چنین پاسخ مىدهد که به قسمت خداوندى درباره خود راضى باشید، تا درباره شما بیاندیشم و بدانید من در امانتى که به من سپرده شده است، کسى را شریک نمىگردانم مگر اینکه به دین و امانتش اطمینان داشته باشم، چه از یاران من باشد و چه کس دیگرى که شایستگى او را دریافته باشم.
امام(علیه السلام) به نکته دیگرى مى پردازد که گفتار اولش را با آن تکمیل مى کند، مى فرماید: من نه تنها غافلگیر نمى شوم، بلکه با هوشیارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتکار عمل را از دست نمى دهم و با شمشیر برنده هواداران حق بر کسانى که به حق پشت کرده اند نبرد مى کنم و با دستیارى فرمانبرداران مطیع با عاصیان ناباور مى جنگم و این روش همیشگى من است تا روزى که زندگى ام پایان گیرد!
طلحه و زبیر پس از شنیدن این پاسخ مأیوس شده از على(علیه السلام) منصرف گشتند و از او خواستند که اجازه بدهد تا براى انجام عمل عمره رهسپار مکه شوند» ابن ابى الحدید مىنویسد: طلحه و زبیر نزد على(علیه السلام) آمده اجازه رفتن براى عمره خواستند. على(علیه السلام) فرمود: شما براى عمره نمىروید. آن دو سوگند به خدا خوردند که قصدى جز عمره ندارند. على(علیه السلام) فرمود: شما اراده عمره نکردهاید، بلکه حیلهگرى به راه انداخته، مىخواهید بیعتى را که با من نمودهاید، بشکنید. سوگند به خدا خوردند که نه نظر مخالفت با او دارند و نه مىخواهند بیعتى را که با او کردهاند بشکنند و هیچ مقصودى جز انجام عمل عمره ندارند.
آنهایی که از امام جلو افتادند
على(علیه السلام) فرمود: بیعت مجدد کنید، آن دو با سختترین سوگندها و پیمانها بیعت را تکرار کردند، على(علیه السلام) به آن دو اجازه داد که براى عمره بروند. وقتى که آن دو بیرون رفتند، على به اشخاصى که حاضر بودند، فرمود: سوگند به خدا، آن دو را نخواهید دید مگر در شورشى که به کشتار خواهند پرداخت. آنان که حاضر بودند، عرض کردند: یا امیرالمۆمنین(علیه السلام)، دستور فرمایید: آن دو را برگردانند. فرمود: بگذارید به راه خود بروند تا قضاى خداوندى [که زمینهاش را خودشان فراهم ساختهاند] بر سرشان فرود آید.
این دو نفر از مدینه خارج شده رهسپار مکه گشتند. به هر کس که مىرسیدند، مىگفتند: على بن ابیطالب(علیه السلام) بیعتى در گردن ما ندارد و بیعت ما با او از روى اکراه بوده است!!
دروغ و افتراى طلحه و زبیر به گوش على (علیه السلام) رسید. فرمود: خداوند آن دو را از رحمت خود به دور و از آشیانه زندگىشان آواره کند. سوگند به خدا مىدانم که آن دو با بدترین وضعى خود را خواهند کشت و کسى که به آن دو نزدیک شود، شومترین روز را بر سرش خواهند آورد. آنان با دو قیافه منحرف بر من روى آوردند و با دو چهره حیلهگرى و پیمانشکنى از من برگشتند. سوگند به خدا، آنان پس از این روز مرا نخواهند دید مگر در میان سپاه خشن که خود را در برابر آن به کشتن خواهند داد. دور از رحمت خدا شوند و محو گردند.»
آنهایی که از امام عقب افتادند
گروه دیگری از اطرافیان آن حضرت(علیه السلام)، روش دیگری را برگزیدند، هنگامى که طلحه و زبیر پیمان شکنى کردند و با عایشه به بصره آمدند و آن جا را در زیر سلطه خود قرار دادند، بعضى معتقد بودند که امام با آنها درگیر نشود؛ آنها را به حال خود رها سازد و پایه هاى خلافت را محکم کند، چیزى نمى گذرد که آنان تسلیم مى شوند.
امام(علیه السلام) در پاسخ به آنها فرمودند: به خدا سوگند! من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم بر در لانهاش بهخواب رود و ناگهان دستگیرش سازند، نه،(من کاملا مراقب مخالفان هستم) و با شمشیر برنده علاقهمندان به حق، کار آنان را که به حق پشت کردهاند خواهم ساخت و با دستیارى فرمانبرداران مطیع، عاصیان و تردیدکنندگان در حق را براى همیشه کنارخواهم زد.
من این کار را تا واپسین روز عمرم ادامه خواهم داد، به خدا سوگند! از هنگام مرگ پیغمبر(صلی الله علیه وآله) تا هم اکنون از حق خویشتن محروم ماندهام و دیگران را به نا حق بر من مقدم داشتهاند.
این سخن امام در تاریخ طبرى جلد 5 صفحه 171 و در «امالى» شیخ طوسى با کمى تغییر و در کتاب «غریب الحدیث» ابى عبید قاسم بن سلام هروى بغدادى نیز آمده است.
این ضرب المثل از آن جا پیدا شده است که معروف است کفتار حیوان ابلهى است و به آسانى مى توان او را شکار کرد؛ به این ترتیب که صیاد آهسته با ته پاى خود یا قطعه سنگ یا چوبدستى به در لانه کفتار مى زند و او به خواب مى رود سپس او را به راحتى صید مى کند.
امام(علیه السلام) در سومین و آخرین نکته از سخن خود اضافه می کند که این کارشکنی ها برای من تازگی ندارد: «به خدا سوگند از زمان وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا امروز همواره از حقم باز داشته شده ام و دیگران را بر من مقدم داشته اند!» اشاره به این که کار طلحه و زبیر یک مسأله تازه نیست؛ حلقه ای است از یک جریان مستمر که از روز وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) شروع شد و هنوز هم ادامه دارد
هوشیاری لازمه رهبری
در ادامه این سخن امام(علیه السلام) به نکته دیگرى مى پردازد که گفتار اولش را با آن تکمیل مى کند، مى فرماید: «من نه تنها غافلگیر نمى شوم، بلکه با هوشیارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتکار عمل را از دست نمى دهم و با شمشیر برنده هواداران حق بر کسانى که به حق پشت کرده اند نبرد مى کنم و با دستیارى فرمانبرداران مطیع با عاصیان ناباور مى جنگم و این روش همیشگى من است تا روزى که زندگى ام پایان گیرد!»
بدیهى است در یک جامعه، همواره همه مردم طالب حق نیستند؛ گروهى بى ایمان یا سست ایمان و هواپرست و جاه طلب وجود دارند که وجود یک پیشواى عالم و عادل را مزاحم منافع نامشروع خود مى بینند و دست به تحریکات مى زنند و از حربه هاى فریب و نیرنگ و دروغ و تهمت و شایعه پراکنى بهره مى گیرند.
پیشوایان آگاه و بیدار باید به این گونه افراد مهلت ندهند و همانند یک عضو فاسد سرطانى، آنها را از پیکر جامعه جدا سازند و نابود کنند و در صورتى که خطرشان شدید نباشد آنها را محدود کنند و همیشه هواداران حق و مطیعان گوش بر فرمان، سلاح برنده اى براى در هم کوبیدن این گروهند.
امام(علیه السلام) در سومین و آخرین نکته از سخن خود اضافه می کند که این کارشکنی ها برای من تازگی ندارد: «به خدا سوگند از زمان وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا امروز همواره از حقم باز داشته شده ام و دیگران را بر من مقدم داشته اند!» اشاره به این که کار طلحه و زبیر یک مسأله تازه نیست؛ حلقه ای است از یک جریان مستمر که از روز وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
بخش نهج البلاغه تبیان
منبع :
سایت ثارالله