تبیان، دستیار زندگی
احکام الهی قطعاً دارای فواید و مصالح و مفاسدی است که راهبر انسان ها به سعادت و کمال خواهد بود، حال انسان ها به آن مصالح و مفاسد پی ببرند یا نبرند ...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکمت نهفته در دستورات خداوند


احکام الهی قطعاً دارای فواید و مصالح و مفاسدی است که راهبر انسان ها به سعادت و کمال خواهد بود، حال انسان ها به آن مصالح و مفاسد پی ببرند یا نبرند ...
کلید سعادت و خوشبختی

خداوند متعال، وجودی بی نیاز و بی نهایت از جمیع جهات داشته و علم او ازلی و ابدی می باشد، بر همه چیز احاطه کامل دارد و هیچ چیز حتی به اندازه سر سوزنی از علم بی پایان او مخفی نمی ماند. هدف از خلقت بشر هم تکامل و سعادت و خوشبختی اوست و به همین جهت خداوند قوانین و مقرراتی وضع کرده و پیامبران و انبیاء علیهم السلام را نیز جهت ابلاغ این قوانین به سوی خلق فرستاده است.

احکام الهی قطعاً دارای فواید و مصالح و مفاسدی است که راهبر انسان ها به سعادت و کمال خواهد بود، حال انسان ها به آن مصالح و مفاسد پی ببرند یا نبرند. البته علم بشری بسیار ناقص و قطره ای در برابر اقیانوسی بی کران می باشد و دانسته های او بسیار اندک بوده و در میان مجهولات بشری، چیزهایی است که اگر از جهان مافوق کسی را بیاورند که آن ناشناخته ها را برای بشر روشن کند، واکنش و استعداد درک آن را نخواهد داشت، همان طور که بسیاری از مسائل روشن و واضح امروزه برای انسان های قرون گذشته اصلاً قابل فهم و درک نبوده است و همه این ها به دلیل محدودیت انسان هاست. انسان محدود چگونه می تواند به مصالح و مفاسدی که از منبع علم لایتناهی خداوند سرچشمه گرفته است و همه حقایق هستی در پیش روی اوست و چیزی از او مخفی نمی ماند، پی برد ؟ انسانی که معلوماتش قطره و مجهولاتش اقیانوسی بی کران است، انتظار نابجایی است که ما به همه عمق و اسرار دین، احکام و قوانین الهی با این همه محدودیت پی ببریم. ما تنها به اندازه معلومات خودمان می توانیم فلسفه احکام را دریابیم، نه همه آن ها را.

احكام دین اسلام، با تمام جزئیات خود دستورهایى هستند كه خداوند براى بندگان مۆمن خود مقرر كرده است. از این رو، انجام دادن این احكام، وظیفه حتمى و قطعى مسلمانان است و یك مسلمان مۆمن، كسى است كه دستورهاى واجب الاجراى خداوند را، بدون چون و چرا انجام دهد و درباره آن ها دچار هیچ گونه شك و تردیدى نشود، هیچ گونه سۆال و جوابى نكند و هیچ گونه دلیل و برهانى نخواهد. با این حال، گاهى پیشوایان معصوم و امامان ما، علت منطقى و فلسفه فردى و اجتماعى این دستورها را تشریح كرده و درباره هر یك، توضیح كافى داده اند تا هم غیر مسلمانان، به منطقى و مستدل بودن دستورهاى اسلام پى ببرند و بتوانند با دستورهاى ادیان دیگر مقایسه كنند و هم مسلمان ها با فلسفه احكامى كه انجام می دهند، آشنا شوند و فواید سازنده آن ها را بهتر و بیشتر بشناسند:

كسانی كه زیاد حرف مى زنند و جلوى زبان خود را نمی گیرند، عقلشان كم و فكرشان كوتاه است. به همین دلیل هنگام سخن گفتن درباره آنچه مى گویند، فكر نمى كنند و هر چه به زبانشان آید، بدون فكر و اندیشه، بیان مى كنند؛ اما برعكس افراد عاقل، تا زمانى كه موضوعى را خوب بررسى نكرده اند و درباره خوب و بد آن نیندیشیده اند، سخنى بر زبان نمى آورند

« فَرَضَ اللهُ الاِْیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْكِ، وَالصَّلاَةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْكِبْرِ، وَالزَّكَاةَ تَسْبِیباً لِلرِّزْقِ، وَالصِّیَامَ ابْتِلاَءً لاِِخْلاَصِ الْخَلْقِ، وَالْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّینِ وَالْجِهَادَ عِزّاً لِلاْسْلاَمِ، وَالاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ؛ خداوند، ایمان را براى پاک شدن دل ها از آلودگى كفر و شرك و نماز را براى پاك بودن از سركشى و نافرمانى واجب كرد، زكات را وسیله ای براى روزى مستمندان و روزه را وسیله اى براى آزمایش اخلاص بندگان قرار داد، حج را براى نیرومند شدن دین و جهاد را براى شكوه و سربلندى اسلام واجب ساخت، امر به معروف را به خاطر اصلاح توده ناآگاه مردم و نهى ازمنكر را براى بازداشتن افراد بى خرد ازكارهاى زشت و گناه آلود مقرر كرد».(1)

رابطه عقل و سخن

عاقل،‌ كسی‌ است‌ كه‌ بر قوایش‌ از جمله‌ بر صحبت‌ كردن‌ خود مسلط‌ باشد و این‌ نیرو را بی ‌مورد مصرف‌ نكند. سخن‌ زیاد در كارهای‌ مباح‌ سبب‌ قساوت‌ و سختی‌ قلب‌ می ‌شود، اما سخن‌ گفتن‌ در كارهای‌ باطل‌ و خلاف‌ حتی‌ اگر اندك‌ باشد، قلب‌ را دچار قساوت‌ می‌ كند. در مقابل‌ پرگویی‌، كوتاهی‌ سخن‌ است‌ كه‌ موجب‌ رسیدن‌ به‌ خیر دنیا و آخرت‌ می ‌گردد. ریشه‌ كلمه‌ عقل‌، عقال‌ است‌ و آن‌ ریسمانی‌ است‌ كه‌ چیزها را با آن‌ به‌ بند می‌ كشند. با توجه‌ به‌ این‌ معنی می‌توان‌ گفت‌ كه‌ عقل،‌ همانند ریسمانی‌ است‌ كه‌ نفس‌ را مهار می کند و می ‌تواند همه‌ اعضا و جوارح‌ را تحت‌ اختیار خویش‌ قرار دهد. هنگامی‌ كه‌ زبان‌ فرد تحت‌ سیطره‌ و حكومت‌ عقل‌ قرار گیرد، به‌ طور طبیعی‌ این‌ عضو نیز از امور لغو و عبث‌ دوری‌ می ‌كند و انسان‌ جز در مواردی‌ كه‌ نفعی‌ داشته‌ باشد، آن‌ را به‌ كار نمی‌ گیرد.

عقل

از سوی‌ دیگر، هرگاه‌ نیروی‌ بازدارنده‌ عقل‌ به‌ ضعف‌ و نقصان‌ گرایید، زبان‌، خود را از تحت‌ حاكمیت‌ عقل‌ خارج‌ می ‌سازد و بدون‌ ملاحظه‌ پیامدها و آثار گفتارش‌، هر سخنی‌ را به‌ زبان‌ می ‌آورد؛ حتی‌ اگر هیچ‌ نفعی‌ نداشته‌ باشد و یا به‌ او آسیبی‌ هم‌ برساند. انسان، هر اندازه كه عقل و شعورش بیشتر شود و به سوى كمال برود، به همان نسبت كمتر حرف می زند و در عوض، بیشتر فكر مى كند.

كسانی كه زیاد حرف مى زنند و جلوى زبان خود را نمی گیرند، عقلشان كم و فكرشان كوتاه است. به همین دلیل هنگام سخن گفتن درباره آنچه مى گویند، فكر نمى كنند و هر چه به زبانشان آید، بدون فكر و اندیشه، بیان مى كنند؛ اما برعكس افراد عاقل، تا زمانى كه موضوعى را خوب بررسى نكرده اند و درباره خوب و بد آن نیندیشیده اند، سخنى بر زبان نمى آورند.

به همین دلیل شخص عاقل، كمتر حرف می زند؛ چون مقدارى از وقت خود را به فكر كردن درباره گفتارى كه می خواهد بر زبان آورد، مى گذراند. شخص عاقل، عقل خود را پیش از زبانش به كار مى اندازد. در هركارى اول فكر مى كند، عقل و شعور خود را به كار مى گیرد و هنگامى كه به درستى سخن خود مطمئن شد، زبان به گفتار مى گشاید. در حالی كه شخص نادان، پیش از آنكه فكر خود را به كار اندازد، شروع به حرف زدن مى كند و چه بسا كه با سخنان بى معنى و حساب نشده اش هم خود و هم دیگران را به زحمت و ناراحتى دچار مى سازد: « إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلاَمُ؛ هنگامى كه عقل انسان كامل گردد، گفتارش كوتاه مى شود».(2) ستیزه جو مباش افراد ستیزه جو، انسان های خودخواه و بی گذشتی هستند که می کوشند با لجاجت و دشمنی با دیگران، رنج و ناراحتی درونی خویش را کاهش دهند؛ در حالی که هر چه میزان لجاجت و ستیزه جویی آنان بیشتر شود، فشار روحی و جسمی آنان نیز افزایش می یابد. برعکس، آدم های معتدل همواره می کوشند تحت تأثیر احساسات ناشی از خشم و غریزه قرار نگیرند و بی درنگ به ستیزه جویی و لجاجت نپردازند.

كسى را به ستیز دعوت مكن، اما اگر تو را به مبارزه دعوت كردند، براى دفاع از خود جنگ را قبول كن؛ زیرا شخص ستیزه جو ستمگر است و ستمگر بر خاك مى افتد و مغلوب مى شود

بسیار اتفاق افتاده است که کنترل نفس و صبر و بردباری، نتیجه شیرین و خوش آیندی چون مودت و دوستی به همراه داشته و فردی که ممکن بود با یک برخورد تند و ناسنجیده، در زمره مخالفان و دشمنان انسان درآید، به یکی از دوستان و مریدان او تبدیل شده است. نه تنها افراد جامعه به انسان لجوج بی اعتنا می شوند؛ بلکه خداوند نیز او را از عنایت خود محروم می کند. یكى از افتخارات فراوان اسلام، این است كه در دستورات آن هیچگاه دعوت به ستیزه وجود ندارد؛ زیرا اسلام، دین صلح و صفا و آشتى است و قادر است كه تمام مسائل را با منطق قوى و دلایل روشن و محكم خود حل كند. در جنگ هاى صدر اسلام، هیچ گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان براى جنگ پیشقدم نمى شدند و به جنگ كسى نمى رفتند؛ بلكه این دشمنان اسلام بودند كه یا به سوی مسلمانان لشكر كشى می كردند، یا آنقدر به آزار و اذیت و شكنجه مسلمین مى پرداختند كه آن ها هم براى دفاع از خود، ناچار از جنگیدن مى شدند.

دلیل اینكه اسلام پیشقدم شدن در جنگ و جنگ طلب بودن را جایز نمی داند، این است كه هر كس جنگ طلب باشد و با برپاكردن جنگ به كشتار و تجاوز دست بزند، ستمگر است و ستمگر نیز، سرانجام بر خاك مى افتد و مغلوب می شود. پس اسلام هرگز دستور جنگ طلبى نمى دهد؛ چون هرگز نمی خواهد پیروانش ستمگر باشند؛ اما همان اندازه كه اسلام مسلمانان را از جنگ طلبى بر حذر می دارد، به همان اندازه هم هر مسلمانى را موظف می سازد كه در برابر جنگ طلب ها، از خود دفاع كند؛ زیرا دفاع نكردن در برابر جنگ طلب ها، دلیل خوارى و زبونى است و اسلام هرگز نمی خواهد كه پیروانش خوار و زبون باشد و به دیگران، اجازه كشتار و تجاوز بدهد: « لاَ تَدعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَة وَإِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِیَ بَاغ، وَالبَاغِیَ مَصْرُوعٌ؛ كسى را به ستیز دعوت مكن، اما اگر تو را به مبارزه دعوت كردند، براى دفاع از خود جنگ را قبول كن؛ زیرا شخص ستیزه جو ستمگر است و ستمگر بر خاك مى افتد و مغلوب مى شود».(3)

پی نوشت ها : 

1. نهج البلاغه، حکمت 243.

2. همان، حکمت 66.

3. همان، حکمت 224.

زهرا رضائیان

بخش نهج البلاغه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.