تبیان، دستیار زندگی
یکی بود یکی نبود... خرس کوچولویی بود که اسمش تپلی بود آخه خیلی تپل و چاق بود خیلی هم تنبل بود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : آرزو صالحی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تپلیٍ شکمو
تپلیٍ شکمو

 بچه ها امروزمی خوام براتون داستان خرس کوچولو را تعریف کنم.

یکی بود یکی نبود... خرس کوچولویی بود که اسمش تپلی بود آخه خیلی تپل و چاق بود خیلی هم تنبل بود.

یک روزتمام بچه های جنگل با پدرو مادر هاشون رفتن  پیکنیک  ولی تپلی نرفت وگفت من حال ندارم هرچی همه اصرار کردن که بیا یکم با ما ورزش کن و تفریح کن ولی تپلی قبول نکرد.

بعد از رفتن اهالی جنگل تپلی گرفت و خوابید زمانی که از خواب بیدار شد خیلی گرسنه بود رفت سراغ کمد تا چیزی برای خوردن پیدا کند که چشمش به کوزه عسل افتاد با خوشحالی کوزه رو برداشت و رفت تو اتاقش تا بخورد. تپلی تنبلی کرد و قاشق بر نداشت و  همین که با دست  عسل را از  تو کوزه  داشت در می آورد دستش توکوزه گیر کرد .هرچی سعی کرد که دستشو در بیارد نتونست سریع رفت خونه همسایشون که کمکش کنند ولی از همسایه خبری نبود یعنی از هیچ کس تو جنگل خبری نبود همه رفته بودن به پیکنیک.

خرس کوچولو حسابی ترسید بود هرچی فکر کرد راهی به ذهنش نمی رسید خیلی هم دستش درد می کرد به خاطر همین رفت به دنبال اهالی جنگل .

تپلی که تا حالا چندقدم هم راه نرفته بود مجبور شد حسابی مسافت زیادی را بدود وقتی اهالی رو پیدا کرد همه تعجب کرده بودن که خرس کوچولو توانسته این همه راه رو بدود.

تپلی داستان را برای همه تعریف کرد همه ی اهالی  زدن زیرخنده و به تپلی گفتن اگه یکم فکر می کردی کوزه را می شکستی و راحت می شدی.

 تپلی باورش نمی شد به این راحتی دستش آزاد بشه تپلی از بس که خورد بود و. خوابیده بود فکر کردن بلد نبود.

خرس کوچولو از فرداش تصمیم گرفت خوردن وخوابیدن را کم کند تا بتواند خوب فکر کند ومشکلا تشو راحت تر حل کند...

آرزو صالحی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

ماهی کوچولو و کرم

لک‌لک و قاصدک

سمور آبی

نی‌نی تنبل

پرنده و كفشدوزك

ماجرای دندان خرگوش

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.