تبیان، دستیار زندگی
سی کس بدین منوال پیش از من چنین شعری نگفت مر زبان پارسی را هست با این نوع بین (ابوالعباس مروزی) (1) شعر مزبور از ابوالعباس مروزی است که در ضمن قصیده ای برای مأمون، خلیفه عباسی ( چنانکه می نویسند) سروده و در مرو در خدمت خلیفه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ریشه ی زبان فارسی


کس بدین منوال پیش از من چنین شعری نگفت

مر زبان پارسی را هست با این نوع بین

(ابوالعباس مروزی)

(1)

شعر مزبور از ابوالعباس مروزی است که در ضمن قصیده ای برای مأمون، خلیفه عباسی ( چنانکه می نویسند) سروده و در مرو در خدمت خلیفه قرائت نموده است.

این چند شعر را تمام صاحبان تذکره ها نوشته اند، ولی نکته ی را که در این شعر فوق هست، در تحت دقت قرار نداده، یا اگر قرار داده اند، از روی بی اعتنایی از آن در گذشته اند، در حالتی، می توان قدری در این شعر گفتگو و تبادل نظر و اصابت رأی نمود.

«مر زبان پارسی را هست با این نوع بین»

ازین شعر که درصدر اشعار فارسی حالیه قرار دارد، چنین مستفاد می گردد که: زبان فارسی در موقعی که این شعر گفته شده بوده است، غیر از طرزی بوده است که ادبا و شعرا و نویسندگان قرن سوم و چهارم هجری بدان سخن گفته اند.

حال باید دید دلیل بنیان نهادن زبان فارسی با این سبک (یعنی با سبکی که اشعار فارسی بدان نوع گفته شده و بالاخره زبان رسمی مملکت ایران شناخته شده است) از چه روست؟

از مدلول این شعر این طور می توان فهمید که زبان ادبی ایران در قرن سوم و چهارم غیر از زبان فارسی معموله ی آن زمان بوده. و نیز می توان تصور کرد، که قبل از ابوالعباس به زبان فارسی شعر گفته می شد ولی نه سبکی که او گفته و پس از او معمول شده، بلکه به همان طرزی که صحبت می کرده اند و زبان فارسی امروزی زبانی است که ادبای ایران در عصر مأمون و از به بعد آن را ترکیب نموده و لغات عربی را با لغات فارسی ممزوج ساخته و زبانی جدید نامیده و بدان شعر گفته اند.

گرچه درک این نکته چیز مهمی نیست و کشف جدیدی را به ما نمی نماید. زیرا بدیهی است که زبان حالیه ی ما بعد از سلطه ی عرب، از امتزاج دو قوم برخاست، و نمو نمود،  ولی نکته ای که می تواند از این شعر کشف کرد این است که قبل از ابوالعباس مروزی هم در ایران به زبان فارسی شعر گفته می شده، ولی آن شعر به زبان دیگر بوده و ابوالعباس اولین شاعری است که به زبان فارسی جدید، یعنی با لغت فارسی و عربی مرکب، شعر گفته است و لفظ (چنین شعری) و لفظ (زبان فارسی را هست با این نوع بین) می تواند این تصور را تأیید نماید.

حال باید دید، زبان فارسی، که قبل از طلوع زبان حالیه در ایران معمول بوده، و شاید، بلکه حتماً، با آن زبان شعر هم گفته می شده است چه زبانی بوده است؟

از تفحص در کتب ادبیه، و از تتبع در اشعار متقدمین، این قدر می توان فهمید که زبان ایران – یعنی زبانی که اهالی عراق عجم، فارس، زنجان، و قهستان با آن تکلم می کرده اند زبان پهلوی بوده، و این همان لغتی است که تااکنون هم روستاییان فارسی زبان همدان و زنجان و عراق با آن سخن می گویند و مخصوصاً مردم سمنان، با تحریفات کثیره باز جدی در صیانت آن لغت دارند.

شمس الدین محمد قیس رازی، صاحب کتاب

المعجم فی معاییر الشعار العجم

در چندین جای از کتاب خود در ضمن تعیین اوزان شعر، ذکری از فهلویات (3)نموده و می گوید: - فهلویات مخصوص به اهالی زنجان و ری و همدان است – و از آن قسم اشعار (اشعار پهلوی) امثالی ذکر می کند که شبیه اند به دو بیتی های بابا طاهر عریان، و لغات آن از عربی خالی و فارسی هایی است شکسته، و شبیه به لغت دهاقین و دهاتیان وسط ایران که فهم آن برای ما خالی از اشکال نبوده و به پرسش از صاحبان آن زبان (اگر باقی مانده باشند) محتاجیم.

سوای این لغت (پهلوی) که باقی مانده ی لغات عهد ساسانیان بوده و پیش از ابوالعباس مردم ایران و موسیقی دانهای عجم، ترانه ها و دو بیتی ها و غیره به آن لغت می گفته اند، لغت دیگری نیز در حدود شرقی ایران موجود بوده است که آن را لغت سُغْدی(4)یا ماوراء النهری می گفته اند. و این لغت غیر از لغت فارسی پهلوی بوده و می توان گفت، مادر و ریشه ی لغت امروزی ایران، همان لغت ماوراء النهری بوده است، که با عربی مخلوط شده و شکستگی هایش را به صلاح باز آورده، و با آن شعر گفته و سپس کتاب تألیف نموده، رفته رفته، مراسلات درباری را با آن نگاشته و بالاخره زبان درباری و دری(4) شده، و عاقبت همان لفظ قلم در عموم سرایت نموده و زبان عمومی ایران محسوب گردیده. و فقط نمونه هایی از هر دو زبان اصلی – پهلوی و ماوراء النهری – در دهات عراق عجم و خراسان باقی مانده است.

منوچهری می گوید:

یک مرغ سرود پارسی خواند

یک مرغ سرود ماورالنهری

و باید دانست که هم امروز در ماورای نهر جیحون، سمرقند، بخارا، بلخ و قسمت شمالی و شرقی افغانستان زبان فارسی که معمول است عیناً همان زبان با همان لغات و اصطلاحاتی است که ادبیات قر ن سوم و چهارم و پنجم ایران با آن و تألیفات پارسی قبل از مغول بدان نوشته شده است.

در نتیجه ی این تحقیقات می توان دانست که زبان پهلوی تا قرون دوم و سوم هجری در ایران جاری و ادبیات و ترانه های معمولی با آن زبان بوده، و به تدریج از بین رفته و ایرانیان مشرقی در سایه ی قدرت اهالی خراسان و ماوارء النهر، و نهضت های سیاسیه ی آل لیث و آل سامان، محتاج به اتخاذ زبان فارسی ماوراء النهر و خراسان گردیده و آن را تکمیل نموده و با عربی مخلوط ساخته و زبان حالیه را برای ما به یادگار گذاشته اند. و اگر در اختلاف ترکیبات و اصطلاحات لغات دهاتیان خراسان و مرو و دهاتیان خمسه و همدان و تهران دقت شود بخوبی اختلاف ریشه و ترکیب آن دو، و نزدیکتر بودن زبان خراسان به زبان ادبی کشف، و تصورات فوق تصدیق خواهد گردید.


پی نوشتها:

1- ابوالعباس بن حنوذ مروزی مردی فقیه، محدث و از پیشوایان تصوف در قرن دوم هجری – ک

2- بعد از اسلام «پهلوانی سماع و لحن پهلوی و گلبانگ پهلوی اشاره به فهلویات می باشد» سبک شناسی ج 1، ص 17 – ک

3- «لهجه یا شاخه ای از زبان ایرانی و به سغدی معروف بوده است. سُغْد نام ناحیه ای خرم و آباد … در سمرقند» سبک شناسی ج 1 ص 17 و 18 – ک