مراحل مبارزات امام كاظم علیه السلام
آنچه پیشوایان الهى را از دیگران ممتاز ساخته، گستره وجودى و جامعیت ارزش هاى انسانى آنان است. زمانى آنان را در هالهاى از عشق دلدار، و دلى بى تاب از حُبّ یار مىبینى كه زمزمههاى روح نواز آنان طبیعت را میهمان ملكوت و همنواى خلوت انس ساخته است. به تعبیر قرآن كریم كوهها و مرغان را به آهنگ « تسبیح و نغمه تنزیه» مسخر داود گردانیدیم. و دیگر بار آنها را مبارزى خستگى ناپذیر مىیابى كه فریادشان ملتى را حیات و زندگى بخشیده و نامردمىها را به تحقیر كشانده است و این در حالى است كه دستان پُر مهر و عاطفه شان جهانى از شكوفههاى امید و رحمت را به درماندگان و بیچارگان هدیه مىكند و خود چهار تكبیر بر همه آنچه دنیایى است زده و زاهدانه ترین زندگى را براى خویش برگزیده اند.
كاظم آل محمد (ع) ستارهاى از این منظومه است كه درخشش وجودیش انعكاس فضیلت هاى همه نیك سیرتان تاریخ مىباشد. سجدههاى طولانى و چشمان بارانىاش، از عشقى پایدار و ایمانى عمیق به ساحت قدس ربوبى حكایت مىكند چنان كه در زیارت آن بزرگوار مىخوانیم: « حلیف السجدة الطویلة و الدموع الغزیره»؛ زندگىاش با سجدههاى طولانى و چشمان اشكبار همراه بود.
جهانى از شكوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلى ساخته و بىاعتنا به قدرتمندان خودخواه، معجزه ایمان و دین را فرا راه حق جویان قرار داده است. ابعاد وجودى آن بزرگوار داستانى زیبا و شنیدنى دارد كه در چشماندازهاى محدود انسان هاى معمولى قرار نمىگیرد. آنچه وظیفه است این كه ساحل نشین دریاى وجودىاش گردیم شاید نسیم صبحگاهى به قلب نوازشى دهد و به پیامى آشنا، جان را طراوتى تازه بخشد.
همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهى |
به پیام آشنایى، بنوازد آشنا را. |
در راستاى همین وظیفه، بخشى از مبارزات سیاسى آن حضرت را مورد مطالعه قرار مىدهیم و آرمان تشكیل حكومت اسلامى را كه در سیره عملى حضرتش جلوهاى حماسى و دلانگیز یافته است به نظاره مىنشینیم و ظهور این جلوه را در پنج محور یادآور مىشویم:
الف- تجلى آرمان حكومت اسلامى در مناظره با هارونامام موسى بن جعفر(ع) مناظرات گوناگونى با هارون الرشید خلیفه عباسى داشتهاند كه در قسمتى از آن طرد حكومت هارونى و آرمان تشكیل حكومت الهى به رهبرى امامان معصوم به صراحت بیان شده است. در تاریخ مىخوانیم: روزى هارون به امام كاظم (ع) مىگوید كه مرزهاى فدك را معلوم كن تا آن را به تو برگردانم. امام (ع) از جواب امتناع مىكند. هارون اصرار مىورزد. امام (ع) مىفرماید: من آن را جز با حدود واقعىاش نخواهم گرفت. هارون باز اصرار خواستار تعیین حدود مىشود. امام مىفرماید: اگر من حدود آن را باز گویم مسلماً موافقت نخواهى كرد. هارون سوگند یاد مىكند كه " در صورت تعیین حدود آن را برمىگردانم." امام (ع) فرمود: اما حدّ اول آن سرزمین عدن است. در این هنگام هارون چهرهاش دگرگون گشت و با شگفتى گفت: ادامه بده. امام (ع) فرمود: و حدّ دوم آن سمرقند است. براى بار دوم ناراحتى هارون بیشتر گشت. امام فرمود و حدّ سوم آن آفریقا.
در حالى كه صورت هارون از شدت ناراحتى سیاه شده بود، حضرت فرمود: و حدّ چهارم آن سواحل دریاى خزر و ارمنستان. حضرت حدود كشور اسلامى را كه آن روز، هارون بر آن حكومت داشت بیان كرد.
هارون گفت: " فلم یبق لنا شىء فتحول الى مجلسى؛ چیزى براى ما باقى نماند برخیز جاى من بنشین." امام فرمود: من به تو گفتم که اگر حدود آن را تعیین كنم، هرگز آن را نخواهى داد.
سالى در سفر مكه هنگامى كه هارون امام را در كنار كعبه مىبیند به حضرت مىگوید:
" تو همانی هستى كه مردم پنهانى با تو بیعت می کنند و تو را به پیشوایى برمىگزینند؟" امام فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم»؛ من بر دلها و قلبهاى مردم حكومت مىكنم و تو بر تنها و بدنها.
و بر همین مطلب تاكید دارد آنچه را كه مرحوم مجلسى نقل مىكند؛ روزى امام در كاخ هارون با او روبرو شد.
هارون از حضرت مىپرسد: نظرت در مورد این خانه چیست؟ حضرت در پاسخ مىفرماید: «هذا دارالفاسقین»؛ این خانه فاسقان است و سپس این آیه شریفه را تلاوت مىكند:" به زودى دور خواهم نمود از آیات خود کسانی را كه به ناحق در زمین دعوى بزرگى كنند كه هر نشانه از نشانههاى الهى را ببینند و بدان ایمان نیاورند و اگر راه هدایت را بینند آن را نمىپیمایند، برعكس اگر گمراهى را مشاهده كنند آن را پیش گیرند و این بدان جهت است كه آیات الهى را دروغ مىپندارند و از آن غفلت مىورزند."
هارون مىگوید: پس این خانه از كیست؟
امام پاسخ مىدهد:" براى شیعیان ما سبب آرامش و براى دشمنان ما آزمایش است." سپس هارون مىگوید: فما بال صاحب الدار لا یاخذها قال اخذت منه عامره ولا یاخذها الا معموره؛ پس چرا صاحب خانه آن را پس نمىگیرد؟
حضرت فرمود:" موقعى این خانه به او داده شده كه آباد بوده است و زمانى آن را پس خواهد گرفت كه آباد شده باشد." بدین معنا كه آن را زمانى تحویل خواهیم گرفت كه آبادانى آن ممكن باشد و هنوز زمان آن فرا نرسیده است و همین عامل اصلى نگرانى هارون از آن حضرت بود كه در جلسات خصوصى از آن پرده برمىداشت.
چنان كه در پاسخ فرزندش مأمون كه مىپرسد چرا از كمك مالى كه براى امام متعهد شده بود دریغ مىورزد، مىگوید به خاطر این كه از موسى بن جعفر بر حكومت خویش بیم دارم.
ب- طرد شعار بنىعباس، بنی عباسخلفاء بر اساس انتساب به رسول گرامى اسلام به حكومت خویش مشروعیت مىبخشیدند. امام نیز در برابر آنان سکوت نمی نمود و بر اساس دلایل متقن قرآنى و شرعى اثبات نمود كه عترت پیامبر(ص) از این جهت شایستگى بیشترى دارند، زیرا كه آنها فرزند پیامبر(ص) محسوب مىشوند.در یكى از این مباحثات، هارون مىپرسد چرا شما خود را فرزند پیامبر(ص) قلمداد مىكنید در حالى كه شما فرزند دختر رسول خدا هستید و فرزند دختر را نمىتوان در شمار فرزندان به حساب آورد. حضرت از هارون مىخواهد كه او را از جواب معذور دارد. هارون نمىپذیرد. حضرت آیه زیر را تلاوت مىكند: «و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و كذالك نجزى المحسنین و زكریا و یحیى و عیسى...» و مىفرماید در این آیه عیسى در شمار فرزندان نوح پیامبر(ص) آمده است با این كه براى عیسى پدرى نبوده است و فقط از ناحیه مادرش مریم به نوح نسبت دارد؛ ما نیز از فرزندان پیامبر(ص) هستیم از جهت مادرمان فاطمه(س).
و آنچه كه این رویا رویى را بیشتر روشن مىكند جریانى است كه نویسنده كتاب احتجاج نقل مىكند: «چون هارون به مدینه وارد شد به همراه مردم متوجه قبر رسول گرامى اسلام شد. روبروى قبر رسول الله قرار گرفت و به قصد فخر و مباهات گفت:
السلام علیك یابن عم؛ سلام بر تو اى پسرعمو، در این هنگام موسى بن جعفر(ع) نزدیك قبر آمد و فرمود: "السلام علیك یا رسولالله، السلام علیك یا ابی؛ سلام بر تو اى رسول خدا و سلام بر تو اى پدر. در این هنگام چهره هارون دگرگون گشت و خشم در چهرهاش نمایان گشت." به این ترتیب امام (ع) آن چه را كه هارون مىخواست بدان وسیله خود را شایسته خلافت قلمداد كند از بین برد و دلیل شایستگى خویش دانست.
ج- نفوذ در درون نظام حكومتامام موسى بن جعفر(ع) جهت سامان دادن به مبارزات سیاسى و حمایت از نیروهاى شیعى برنامهاى تدارك دید كه بر اساس آن نیروهاى فعال و مطمئن در مسوولیت هاى كلیدى حكومت قرار مىگرفتند كه یكى از اعضاى فعال آن على بن یقطین بود. على بن یقطین بارها از امام (ع) خواست كه اجازه دهد از مسوولیت هاى خویش در حكومت بنىعباس كنار رود لكن امام (ع) بدان رضایت نداد و او را با كلمات زیر دلگرم نمود كه " شاید خداوند به وسیله تو شكسته احوالىها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع كند."
و مرتبه دیگر به او فرمود: "خداوند اولیایى در میان ستمگران دارد كه به وسیله آنان از بندگان نیك خود حمایت مىكند و تو از اولیاء خدایى."
كار على بن یقطین در سه جهت متمركز بود:
1- رساندن اطلاعات داخلى دربار به امام کاظم(ع)
مرحوم مجلسى مىنویسد: زمانى كه قیام شهید حسین فخ سركوب شد سرهاى آنان به همراه عدهاى اسیر براى "موسى" فرزند مهدى از خلفاى بنىعباس فرستاده شد. او دستور داد كه اسرا كشته شوند و از دیگرعلویین سخن به میان آورد تا این كه به نام امام موسى بن جعفر(ع) رسید؛ با خشم زیاد اظهار داشت كه "حسین به دستور او قیام كرده است زیرا او وصى این خاندان است. خدا مرا بكشد اگر او را زنده نگه دارم." در این زمان بود كه على بن یقطین جریان را به صورت مكتوب به حضور امام تقدیم داشت و آن حضرت را از این تصمیم با خبر نمود. امام عدهاى از شیعیان و اهل بیت خود را احضار نمودند و در این باره با آنان به گفتگو پرداختند. آنان پیشنهاد نمودند كه حضرت خود را براى مدتى مخفى نماید كه حضرت به آنها بشارت مرگ «موسى» خلیفه عباسى را داد.
2- پشتیبانى مالى از امام(ع)
مرحوم كشى - رجال شناس معروف- در کتاب رجال خود مىنویسد: على بن یقطین نامهها و اموال فراوانى را توسط دو نفر از معتمدین خویش براى امام ارسال داشت؛ قرار ملاقات در بیرون مدینه در محلى به نام « بطن الرمه» بود. امام شخصاً طبق قرار در آن مكان حضور یافت و اموال را از آنان تحویل گرفت. سپس نامههایى از آستین خود بیرون آورد و فرمود اینها جواب نامههاى همراه شماست. آن دو نفر از آن حضرت خواستند كه زاد و توشه راه آنان اندك است نیاز بیشتری دارند. حضرت نگاهى به توشه آنان نمود و فرمود: شما را كافى است برگردید. من نماز صبح را در مسجدالنبى (ص) با مردم خواندهام براى نماز ظهر باید خود را به آنجا برسانم. این داستان علاوه بر این كه بیانگر رابطه على بن یقطین و پشتیبانى مالى از امام (ع) مىباشد حكایت از تدبیر سیاسى عمیق و تشكیلات سازمان یافته بین امام و على بن یقطین نیز دارد.
3- كمك مالى به شیعیان
على بن یقطین جهت كمك مالى به شیعیان و حمایت از آنان هر ساله عدهاى را از طرف خود به حج مىفرستاد و به این بهانه، پول هاى زیادى به آنها مىپرداخت. مرحوم قمى از قول یونس مىنویسد: كه در یكى از سالها براى على بن یقطین 150 حج گزار برشمردند و در مواردى كه شیعیان مىبایست مالیات بپردازند به ظاهر از آنها مىگرفت ولى در پنهان به آنان مسترد مىداشت.
د- امام و حمایت از قیام شهید فخجلوه دیگر مبارزات امام موسى بن جعفر(ع) را حمایت از قیام شهید فخ تشكیل مىدهد. او حسین بن على بن حسن المثنى بن الحسن المجتبى(ع) است و نام مادرش زینب دختر عبدالله محض است و از آنجا كه در سرزمین فخ واقع در یك فرسخى مكه به شهادت رسید به شهید «فخ» معروف گشت.
روایات بسیارى در فضیلت این بزرگمرد نقل شده است از آن جمله این كه پیامبر(ص) به هنگام عبور از سرزمین فخ فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت اى محمد مردى از خاندان تو در این سرزمین شهید خواهد گشت و شهید با او ثواب دو شهید را خواهد برد.
و از امام صادق(ع) نیز نقل شده است كه به هنگام رسیدن به سرزمین فخ نمازگزاردند و در پاسخ به سؤال راوى كه آیا این جزء اعمال حج است، فرمود:
نه ولیكن در این سرزمین مردى از خاندان من به همراه عدهاى شهید خواهد شد كه ارواح ایشان بر اجساد آنان به سوى بهشت پیشى خواهد گرفت.
این بزرگوار از ستم و فشار روحى توسط فرماندار مدینه براى علویون به ستوه آمد و دست به قیام مسلحانه زد و این جریان در زمانى بود كه خلیفه ستمگر بنىعباس به نام «هادى» حكومت مىكرد. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حركت آغاز شود. حسین كه رهبرى قیام را عهده دار بود به خدمت امام موسى(ع) رسید. حضرت توصیههایى به این شرح برایش بیان نمود: " انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق یظهرون ایمانا و یضمرون نفاقا و شكا فانا لله و انا الیه راجعون؛ تو شهید خواهى شد ضربهها را نیكو بزن و نهایت تلاش خود را بنما، این مردم فاسق هستند به ظاهرایمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان مىدارند. همه ما از خداییم و به سوى او بازمىگردیم."
آنچه تایید و حمایت امام را از این نهضت بیشتر بیان مىدارد جملاتى است كه حضرت بعد از شهادت حسین رهبر قیام فخ بیان داشته است فرمود: "به خدا قسم كه حسین در حالى از دنیا رفت كه مسلمان و نیكوكار و روزه دار و امركننده به معروف و ناهى از منكر بود و در خاندانش همانند نداشت."
هادى خلیفه عباسى پس از قیام حسین گفت:" به خدا سوگند كه حسین به دستور موسى بن جعفر قیام نمود و دنبال نكرد مگر آنچه را كه او دوست داشت زیرا او وصى این خاندان است. خدا مرا بكشد اگر او را زنده نگه دارم."
و بالاخره پنجمین جلوه مبارزاتى حضرت امام موسى بن جعفر را مىتوان در زندان هاى طولانى آن بزرگوار دید كه خود نشانه جاودانه از فرهنگ مبارزاتى آن امام همام مىباشد و همواره شكوه و عظمت مرزبانان حماسه جاوید را فرا راه حق جویان قرار مىدهد و لازم است كه در نوشتارى مستقل مورد بحث قرار گیرد. دراینجا جملاتى از زیارتنامه حضرت را یادآور مىشویم كه مىفرماید:
"السلام على المعذب فى قعرالسجون و ظلم المطامیر ذى الساق المرضوض: سلام و درود الهى بر موسى بن جعفر آن كه گرفتار شكنجه زندان هاى تاریك بود و با پاهایى مجروح از این جهان رخت بربست."
"عباس كوثرى"