تبیان، دستیار زندگی
ترجمه تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار داده اى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مى کند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مى سازد.ن سگى که به دن
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه امام علی(علیه‌السلام) به شیطان زمانش


تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار داده اى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مى کند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مى سازد.


امام علی

امام علی (علیه السلام) در نامه ای خطاب به عمر و عاص مغز متفکر سیاست های معاویه چنین می فرماید:

فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبَعاً لِدُنْیَا امْرِئ ظَاهِر غَیُّهُ، مَهْتُوک سِتْرُهُ، یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ، وَیُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ، فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَطَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ یَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ، وَیَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى إِلَیْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَآخِرَتَکَ! وَلَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ. فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا، وَإِنْ تُعْجِزَا وَتَبْقَیَا فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا، وَالسَّلاَمُ.

ترجمه: تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار داده اى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مى کند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مى سازد.

تو قدم در جاى قدم هاى او نهادى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درنده اى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پس مانده هاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى. اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مى خواستى مى رسیدى و اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان (معاویه) مسلط سازد، کیفر تمام آنچه را در گذشته انجام دادید به شما خواهم داد و اگر من به شما دست نیابم و (بعد از من) باقى بمانید، آنچه را (از عذاب الهى در آخرت) در پیش دارید براى شما بدتر است. والسلام.

در آغاز نامه سرزنش خود را نسبت به عمرو بن عاص از اینجا آغاز مى کند که مى فرماید: «تو (اى عمرو بن عاص) دین خود را تابع کسى قرار داده اى که گمراهیش آشکار و پرده حیایش دریده است و به افراد با شخصیت در مجلسش توهین مى کند و عاقل را با معاشرت خود سفیه مى سازد»; (فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبَعاً لِدُنْیَا امْرِئ ظَاهِر غَیُّهُ، مَهْتُوک سِتْرُهُ، یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ، وَیُسَفِّهُ الْحَلِیمَ  بِخِلْطَتِهِ).

بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ» را اشاره به سب و لعن شدن مولا على(علیه السلام) و بنى هاشم در مجلس معاویه دانسته اند که این بزرگواران همواره و طى سالیان دراز در مجلس او و سپس مجالس دیگر مورد هتک و بى احترامى واقع مى شدند; ولى ظاهراً منحصر به این نیست، بلکه او افزون بر این کار بسیار زشت، پیوسته حاضران را که داراى شخصیت و مقامى نزد امام على(علیه السلام) بودند به باد سخریه مى گرفت و با کلمات زشت و رکیک به آنها اهانت مى کرد و بسیارى از آنها نیز پاسخ کوبنده به او مى دادند بى آنکه به خطرات ناشى از آن اعتنا کنند. روى هم رفته معاویه مردى بدزبان و هتاک بود.

تو قدم در جاى قدم هاى او نهادى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درنده اى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پس مانده هاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى

از جمله «جاریة بن قدامة» که مرد با شخصیتى بود ـ به گفته العقد الفرید ـ روزى وارد بر معاویه شد. معاویه به او گفت چقدر آدم پستى بودى که تو را جاریه (یکى از معانى جاریه کنیز است) نام نهادند و او در جواب گفت: و تو اى معاویه نیز چه آدم پستى بودى که نامت را معاویه گذاشتند که یکى از معانى آن سگ ماده است. معاویه گفت: اى بى مادر چرا چنین سخن مى گویى؟ جاریه گفت: مادرم مرا براى گرفتن شمشیرهایى زاده است که با آن در برابر تو در میدان هاى نبرد حاضر شدیم و آن نیز هم اکنون در دست ماست ...  .(1)

و جمله «یُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ» اشاره به این است که آن قدر سخنان بى ارزش و ناموزون در مجلس او گفته مى شد که آدم عاقل در آن مجلس، سفیه شمرده مى شد و این است نتیجه مجلسى که معاویه و هم ردیفان او در آن شرکت دارند.

این اوصاف چهارگانه اى که امام(علیه السلام) براى معاویه بر شمرد، به خوبى مى تواند تمام شخصیت او را مجسم کند و نشان دهد چه کسى ادعاى خلافت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) را داشت. از آن شگفت آورتر حال کسانی است که تاریخ او را خوانده اند و با این حال او را صحابی محترم پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مى شمرند و کمترین اهانت به او را جایز نمى دانند. راستى تعصب کورکورانه چه بلاهایى بر سر انسان مى آورد.

امام(علیه السلام) در ادامه خطاب به عمرو عاص مى فرماید: «تو قدم در جاى قدم هاى او گذاشتى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درنده اى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پس مانده هاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى(فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَطَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ یَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ، وَیَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى إِلَیْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ، فَأَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَآخِرَتَکَ).

نهج البلاغه

معمولا در این گونه موارد تشبیه به روباهى مى شود که به دنبال شیر درنده اى مى رود تا از پس مانده شکار او استفاده کند و اینکه امام(علیه السلام) واژه کلب (سگ) را به جاى ثعلب (روباه) به کار مى برد براى نشان دادن شدت پستى عمرو بن عاص است و مى دانیم عمرو عاص خودش کسى نبود که بتواند حکومتى به چنگ آورد ولى با نیرنگ هایى که براى پیشرفت کار معاویه به کار بست سرانجام زمامدارى مصر را از طرف او در اختیار گرفت. دنیاى او تباه شد، چرا که آبرویى براى او باقى نماند و تباهى آخرتش نیاز به بحث ندارد.

در کتاب تاریخ یعقوبى آمده است هنگامى که عمرو بن عاص در آستانه مرگ قرار گرفت، نگاهى به اموال فراوان خود کرد (و از اینکه مى خواهد از آنها چشم بپوشد و همه را رها سازد سخت ناراحت بود) گفت: اى کاش به جاى این فضولات شتران بود اى کاش سى سال قبل چشم از دنیا فرو بسته بودم. دنیاى معاویه را سر و سامان دادم و دین خودم را فاسد کردم. دنیا را مقدم داشتم و آخرت را به فراموشى سپردم. راه راست را رها کردم تا مرگم فرا رسید. مى بینم معاویه تمام اموال مرا در اختیار خود مى گیرد و با شما (بستگان و نزدیکانم) بد رفتارى خواهد کرد.(2)

سپس امام(علیه السلام) اضافه مى فرماید که: «اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مى خواستى مى رسیدى»; (وَلَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ).

اشاره به اینکه هم دنیا را داشتى و هم آخرت را چون استعداد کافى براى این کار داشتى اما مع الاسف آن را در مسیر باطل به کار بستى.

بسیارند کسانى که مى توانند با هوش و استعداد خود دنیا را از طریق حلال به دست آورند بى آنکه لطمه اى به آخرت آنها وارد شود ولى راه را اشتباه مى روند.

در اینجا سۆالى پیش مى آید و آن اینکه آیا واقعاً اگر عمرو بن عاص در برابر حق تسلیم مى شد، امام(علیه السلام) آنچه را او مى خواست به او مى داد، مثلا حکومت مصر را در اختیار او مى گذاشت در حالى که از سیره امام(علیه السلام) چنین چیزى استفاده نمى شود.

امام(علیه السلام) در ادامه خطاب به عمرو عاص مى فرماید: «تو قدم در جاى قدم هاى او گذاشتى و بخشش او را خواستار شدى همچون سگى که به دنبال شیر درنده اى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پس مانده هاى شکار او باشد که به سویش افکنده شود. تو با این کار دنیا و آخرتت را تباه کردى

در پاسخ این سۆال مى توان گفت که اگر او واقعاً راه حق را پیش مى گرفت و تقواى الهى داشت، با هوش و ذکاوت خاصى که در او بود چرا امام(علیه السلام) مقام مهمى را به او ندهد به علاوه منظور از «مَا طَلَبْتَ» تنها حکومت مصر نیست، بلکه داشتن مقام شایسته اى است که او را اقناع کند، هر چند مقامى کمتر از حکومت مصر باشد.

در پایان این نامه، امام(علیه السلام) او و معاویه را تهدید مى کند و مى فرماید: «و اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان (معاویه) مسلط سازد، کیفر همه آنچه را در گذشته انجام دادید به شما خواهم داد و اگر من به شما دست نیابم و (بعد از من) باقى بمانید، آنچه را (از عذاب الهى در آخرت) در پیش دارید براى شما بدتر است. والسلام»; (فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا، وَإِنْ تُعْجِزَا تَبْقَیَا فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا، وَالسَّلاَمُ).

بعضى از شارحان نهج البلاغه در اینجا بحثى را عنوان کرده اند که اگر امام(علیه السلام) بر آنها پیروز مى شد آیا آنها را به قتل مى رساند یا مشمول عفو مى ساخت یا مجازاتى در میان این دو. گرچه سخن درباره مسأله اى که هرگز روى نداد چندان فایده اى ندارد، ولى به یقین اگر امام(علیه السلام) از حق خود مى گذشت از حق مردم نمى گذشت و نتیجه جنایات آنها را به آنها مى داد. شاهد این سخن چیزى است که ذیل این نامه در روایات دیگر آمده است: «فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللهُ مِنْکَ وَمِنِ ابْنِ أَبی سُفْیَانَ أَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَأُلْحِقْکُمَا بِمَنْ قَتَلَهُ اللهُ مِنْ ظَلَمَةِ قُرَیْش عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله); اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان مسلط سازد شما را به آنچه از پیش انجام داده اید کیفر مى دهم و شما را به ظالمان قریش که خداوند آنها را در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) کشت ملحق مى سازم».

پی نوشت ها :

1. انساب الاشراف، ج 5، ص 62 (با تلخیص).

2 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 222. شرح بیشترى درباره حالات عمرو عاص در ذیل خطبه 84 در همین کتاب ج 3، ص 472 آورده ایم.

بخش نهج البلاغه تبیان


منبع:‌ پیام امام امیرالمۆمنین(علیه السلام) جلد 10

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.