زیباترین طلوع عشق
ای نگاه نورانی ماهتاب در مشایعت آفتاب، ای مهربانترین سرفصل عاطفه در سراپرده عاشورا، ای تبسم خونین دستهای عاطفه، در بریدگی خنجرها، ای زیباترین طلوع عشق و ای دستهای بریده احساس! تو فصل بزرگی و نوری.
تو حماسیترین صفحات کتاب عشقستان کرببلایی. تو کیستی که تمام لبهای ترک خورده و تشنه که از ساحل آتشین عشق آمدهاند، بر گِرد ضریحت میگردند؟ تو سینه سینای عشق در سرزمین سبز سیادتی.
تو صاحب بالهای آسمانی در بهشت برینی.
تو سرخترین ترانه انتظار رهایی هستی. تو چونان شمشیر آختهای بودی بر فرق خفتگان ستم.
همّت تو، پای پایمردی را بلندتر کرد و مشک آبی که بر دوش کشیدی، عطش مردمان را برای ساحت خورشیدیات افزون ساخت. ولادتت خجسته باد.
ماه کامل
روزی از روزهای زیبای خدا، در قداست دقایقی مبارک، در بحبوحه لحظاتی آسمانی، در خانهای کوچک، بوی عرش میوزید، ماه، به دنیا آمد.
ماه، پلک گشود بر روی جهان همیشه خاموش.
ماه، پلک گشود، به روی چشمهای خفته در فراموشی.
منظومه عشق، یک ماه کم داشت که از راه رسید و عباس، نام گرفت.
سلام، قمر تابنده بنی هاشم!
سلام، روشنان نور خدا در ظلمات زمین!
سلام، رشادت محض!
چقدر ماه به تو ماننده بود، اگر چشمهایی مهربان داشت!
چقدر ماه به تو شبیه بود، اگر دستهایی معجزهگر داشت!
چقدر ماه به تو ماننده بود، اگر شانههایی کوهوار داشت.
چقدر ماه به تو نزدیک است، اگر قامتی سرو و رسا داشت!
تو از راه رسیدی و در مدار منظومه عشق قرار گرفتی؛ همان گونه که ماه، در آسمان جا دارد.
ماهآسمان، از خورشید نور میگیرد و تو ماه بنیهاشم، از آفتاب وجود «حسین علیهالسلام » نور طلب میکنی.
ستارههای آسمان، از ماه، کسب نور میکنند و شهدای منظومه عشق از روشنان وجود مقدس تو!
ماه، گاه در محاق است و گاه در پرده خوف، ماه، گاه کامل است، گاه هلال؛
اما تو، تا آخر دنیا، در هیچ لحظهای در محاق نیستی.
تو تا نهایت هستی، در بین هیچ پرده خوفی، پنهان نمیمانی!
تو، همیشه کاملی و تا همیشه دنیا، ستارگان زمین، از وجودت نور طلب میکنند.
ماه تابان
آمدی و لبخند مهر را بر لبان امیرالمۆمنین علی علیهالسلام نشاندی.
دعاهای شبانه روز ام البنین را مستجاب کردی!
ابوفاضل!
تو که آمدی، انگار خیال همه هستی راحت شد. تو که آمدی، چشم بنیهاشم به نور جمالت روشن شد. تو که آمدی، آسمان بنیهاشم مهتابی شد؛ قرص ماه بنی هاشم کامل شد.
دستهای تو بیتردید کلید درهای بسته عالم و گره گشای گرههای کور است. چشمهایت، زلالترین چشمه جوشان محبت است که میجوشد و قلب سختترین دلها را میشکافد و لبهایت از هماکنون تشنه لبهای حسین علیهالسلام است. اینک ای سقّای کودکان حسین علیهالسلام ! بیا و برای خستگان عشق خود آب حیاتی بیاور.
بیا تا مظلومترین مرد تاریخ، بوسه بر دستهای کوچکت بزند،
خوش آمدی، آبروی غیرت!
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
حمزه کریم خانی
خدیجه پنجی
نسرین رامادان