تبیان، دستیار زندگی
وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید این حرفهای مانده به دل را زبان دهید وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها شعری به قلب این قلم از آسمان دهید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامش پر از کنایه پر از استعاره است

حضرت عباس

وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید

این حرفهای مانده به دل را زبان دهید

وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها

شعری به قلب این قلم از آسمان دهید

تامیوه ی رسیده مضمون به ما رسد

قدری درخت واژه تان را تکان دهید

ارزانی ستاره بود ماه آسمان

ماه مدینه را به من امشب نشان دهید

من از شما به غیر شما را نخواستم

هرچه ثواب هست به این و به آن دهید

امشب که ساقی آمده از مشک عشق او

یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید

در برکه نگاه علی خوش دمیده است

ماهی که ماه هم مثلش را ندیده است

حالا که ماه آمده پیدا ترین شده ست

یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست

منصوب گشته است به باب الحوائجی

پیغمبری ندیده مسیحاترین شده ست

ابروی او نیامده محراب عاشقی

گیسوی او نیامده یلداترین شده ست

بین قبیله ای که همه سرو قامتند

قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست

لیلا میان شهر مجانین نه... این پسر

در شهر لیلی آمده لیلا ترین شده ست

ساقی زیاد بوده در این خاندان

سردار کربلاست که سقا ترین شده ست

عباس روح جاری از نیل تا فرات

عباس راهِ رفتنِ در کشتی نجات

شعبان برای ماست گواراتر از رجب

شیرین تر از شهدِ لب یارم از رطب

امشب شب تولد روح دلاوری ست

امشب شب وفاست شب غیرت و ادب

باید به پیش ابروی او سجده آوریم

چون واجب است محضر او امر مستحب

امشب شب چهارم ماه است آمده

ماه شب چهارده از قلب نیمه شب

نامش پر از کنایه پر از استعاره است

شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است

عرض ارادتم به اباالفضل بارها

برده مرا به جرگه ی بی اختیارها

چون موج ،سر به سینه ی هر صخره میزنم

آثار عاشقی ست از گونه کارها

محدود ما یکی دو قبیله نمیشود

عشقش دوانده ریشه به ایل و تبارها

مانند او نیامده دیگر به روزگار

مانند من گدای نگاهش هزارها

دلداده اند در ره او صاحبان دل

سر داده اند در قدم او سوارها

از او ندیده ام به خدا دادرس تری

آقا تری کریم تری هم نفس تری

با این که با اصالت و ارباب زاده بود

یک عمر چون رعّیت این خانواده بود

بذر ارادتی که به دل کاشت مادرش

حالا چو سرو قامت او ایستاده بود

در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود

انگار این ارادت او بی اراده بود

در آخرین سجود نماز محبتش

در پیش پای فاطمه از زین فتاده بود

آنها که دیده اند نوشتند عاقبت

سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود

زهرا کنارش آهِ نفس گیر می کشد

با دست خود ز دیده ی او تیر می کشد

ما جز خدا به غیر توکل نمی کنیم

ما جز به اهل بیت توسل نمی کنیم

باید در این زمانه ولایت مدار بود

ور نه به هیچ جای جهان گُل نمی کنیم

ما ذاکریم؟ نه، همه سرباز رهبریم

وقتی که امر کرد تأمل نمی کنیم

گوید اگر روید در آتش به سر رویم

سر هم اگر که خواست تعلل نمی کنیم

هرکس که در مقابل آقا بایستد

در هر لباس و پُست، تحمل نمی کنیم

عباس ماند چون که مطیع امام بود

در او «چرا» به حرف امامش حرام بود!

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


وبلاگ شعر شاعر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.