مژده بده حسن!
امشب برای فاطمه گوهر رسیده است شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است حیدر نظاره كن كه دلبر رسیده است مژده بده حسن برادر رسیده است كوری چشم دشمن زهرا و مرتضی حالا دوباره فاطمه مادر شده خدا او آمده تا كه خدایی كند مرا مشغول كسب و كار گدایی كند مرا بال و پرم دهد هوایی كند مرا امشب زلطف كرببلایی كند مرا او آمده تا كه مرا مبتلا كند عاشق ترین گدا كند و پر بها كند ای مدعی جذبه ی روحانی اش ببین بالاترین رتبه ی عرفانی اش ببین از كودكی قاری قرانی اش ببین عشاق این قبیله ی سلمانی اش ببین مجنون اگر كه خواستی ز ایرانی اش بخوان اسلام ما همه ز مسلمانی اش بدان این بزم عیش با یم چه عالی است اینقدر عالی است كه گویا خیالی است فطرس به گریه گفت كه بالم چه بالی است ! جایش چقدر خواهر ارباب خالی است این بزم عیش بی می و ساغر نمی شود كامل بدون تك یل حیدر نمی شود آن تك یلی كه علمدار كربلاست ساقی خیمه ها و سپهدار كربلاست امید بچه هاست و سردار كربلاست عشق حسین و زینب و غمخوار كربلاست از مادر ادب ادب آفریده اند یك بار جز احد ز او كی شنیده اند * وقتی رسید شادی به این انجمن رسید پایان غصه و درد و محن رسید خنده به لبهای حسین و حسن رسید حیدر به غمزه گفت - عجب ...مثل من رسید ! سائل بیاورید كرم بی حساب شد دوران مستی و می و جام و شراب شد بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
یاسر مسافر