تبیان، دستیار زندگی
ایشان ولایت فقیه را شعاعی از ولایت ائمه اطهار می‌دانست و دین را جدای از سیاست قلمداد نمی‌كرد و از ابتدای جوانی پشت سر امام حركت كرد و در لحظه‌های حساس انقلاب نیز نقش كلیدی داشت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطرات پسر از پدر (1)

حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد فاضل
ایشان ولایت فقیه را شعاعی از ولایت ائمه اطهار می‌دانست و دین را جدای از سیاست قلمداد نمی‌كرد و از ابتدای جوانی پشت سر امام حركت كرد و در لحظه‌های حساس انقلاب نیز نقش كلیدی داشت.

تاکید آیت الله فاضل لنکرانی بر انتخاب آیت الله خامنه ای برای رهبری

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد فاضل لنكرانی درباره توجه آیت‌الله فاضل به مسئله ولایت فقیه گفت: ایشان ولایت فقیه را شعاعی از ولایت ائمه اطهار می‌دانست و دین را جدای از سیاست قلمداد نمی‌كرد و از ابتدای جوانی پشت سر امام حركت كرد و در لحظه‌های حساس انقلاب نیز نقش كلیدی داشت.

این مرجع تقلید به اصل ولایت فقیه اعتقاد محكم داشت و مسئله ولایت فقیه را از نظر فقهی محتاج به دلیل نمی‌دانست و آن را امری بسیار بدیهی در فقه قلمداد می‌كرد.

در جریان انتخاب آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ایشان در جلسه خبرگان تاكید بسیاری بر انتخاب مقام معظم رهبری داشتند و همواره نیز می‌فرمودند بهتر از ایشان برای رهبری كشور نداشتیم. (1)

مرجع با بصیرت

در سالهای گذشته و قبل از پیروزی انقلاب در حوزه علمیه کتابی به عنوان شهید جاوید نوشته شد. والد ما (رضوان الله علیه) فرمودند من این کتاب را مطالعه کردم و متوجه شدم که اشکالات فراوانی دارد.

با نویسنده این کتاب مکرّراً قرار گذاشتیم که در جلسه ای اشکالات را مطرح کنیم اما نویسنده کتاب در آن حاضر نشد. ما هم دیدیم این اشکالات خودش مطالب مفصلی شد.

با همراهی داماد مکرم امام آیة الله شیخ شهاب الدین اشراقی کتابی را با عنوان پاسداران وحی نوشتیم. (حاج آقا جواد می فرمایند: کتاب پاسداران وحی مشتمل بر دو قسمت است: قسمت اول مطالبی پیرامون علم امام حسین(ع) و قسمت دوم پاسخ به مطالبی است که در کتاب شهید جاوید آمده است.

این کتاب از کتاب هایی است که برای اثبات علم امام حسین (ع) نسبت به شهادت خودشان و قضایای روز عاشورا است. کتاب بسیار کم نظیری است و آیاتی که در این کتاب مورد استدلال و بحث قرار گرفته در نوع خودش بی نظیر است) مرحوم والد ما فرمودند: ما مشغول نوشتن این کتاب بودیم که پدرم ( پدر مرحوم آقا حضرت آیه الله فاضل از روحانیون به نام عصر نزدیکان مرحوم آیه الله العظمی بروجردی ( ره) بودند. )

خبر دار شدند که ما مشغول نوشتن این کتاب هستیم به من گفتند من به شما توصیه میکنم از نوشتن و چاپ کردن این کتاب منصرف بشوید که من برای شما احساس خطر می کنم.

مرحوم والد ما می فرماید: من بار اول سکوت کردم و چیزی به ایشان عرض نکردم. بعد از مدتی که ایشان متوجه شدند که ما نگارش کتاب را ادامه دادیم مجدداً به من فرمودند: من برای شمااحساس خطر می کنم این کتاب را ننویس!

باز مرحوم والد ما می فرمایند من ادب کردم و سکوت کردم و چیزی نگفتم تا اینکه بار سومی که این را به من فرمودن به ایشان عرض کردم ما نسبت به این کتاب احساس تکلیف می کنیم و برخودمان واجب می دانیم که این کار را انجام بدهیم و من نظری ندارم.

کتاب پاسداران وحی نوشته و چاپ شد. خود مرحوم والدم فرمودند: ما برای چاپ این کتاب امکانات مالی نداشتیم و یک شب من مرحوم آیة الله العظمی بروجردی (ره) را خواب دیدم و ایشان به من گفتند این پول را بگیر و این کتاب را چاپ کن.

حاج آقا جواد در ادامه خاطره می فرمایند: این کتاب چاپ شد و مورد توجه علما و فضلای بسیاری قرار گرفت. مرحوم والدم می فرمود: روزهای آخر عمر پدرم بود و ایشان در بستر بیماری بودند به من فرمودند بیا بنشین کنار من و مطالب این کتاب را بخوان! ایشان در بستر بیماری و در حالی که اشک میریخت فرمودند: من برای مردن خودم به این کتاب شما امید دارم و چون این کتاب مربوط به امامت امام حسین (ع) است و من در عالم قیامت امیدم به این کتاب شماست. (2)

محبت امام به آیت الله لنکرانی

آیت‌الله فاضل در خاطره‌ای فرموده بودند: در سال شهادت مرحوم حاج آقا مصطفى، در ماه رجب همان سال من توفیق زیارت عتبات عالیات را پیدا کردم.

شب نیمه رجب بود واین معنا روشن است که شب نیمه رجب یکى از ایام و لیالى زیارت مخصوص امام حسین (علیه السلام) است. حدود 2 ساعت از شب مى گذشت که من وارد کربلا شدم.

البته همان سفرهاى 8 روزه که از طریق اوقاف ترتیب داده مى شد به یک مناسبتى ما هم راه پیدا کردیم و خواستیم ضمن زیارت عتبات عالیات، خدمت امام مشرف شده و دیدارى با مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى داشته باشیم، که تصادفاً این همان آخرین دیدار ما بود و پس از چند ماه مرحوم حاج آقا مصطفى به شهادت رسید.

بر طبق برنامه اى که براى مسافرین ترتیب داده شده بود، ما را به یک هتلى هدایت کرده و ما وارد آن هتل شدیم. به علت اینکه یک مقدار وقت دیر شده بود، صاحب هتل گفت: قبل از اینکه به اتاقهایتان بروید، در سالن غذاخورى اجتماع پیدا کنید، غذا را بخورید، بعد به اتاقهایتان بروید.

ما به سالن غذاخورى رفته ومشغول خوردن غذا شدیم، اواسط خوردن غذا بود که من دیدم مدیر هتل با صداى بلند گفت که آقاى فاضل کیست؟ گفتم: من هستم.

 گفت : کسى دم در ایستاده و منتظر شماست. من فورى شام را تمام کردم و به عجله آمدم. دیدم آقاى دعایى که الآن مسئول روزنامه اطلاعات و وکیل مجلس شوراى اسلامى هستند، دم در هتل ایستاده اند.

پس از مصافحه و سلام و علیک واحوال پرسى فرمودند: من از طرف حاج آقا مصطفى آمده ام و پیغامى براى شما دارم. - معمولا امام در مواقع زیارتى از نجف به کربلا مى آمدند ودر آنجا منزلى در اختیار ایشان گذاشته شده بود و در آن منزل، یکى دو روز مى ماندند - حاج آقا مصطفى پیغام دادند که همین الآن شما باید پیش ایشان بروید.

من تعجب کردم اولاً از اینکه ایشان از ورود ما به کربلا از چه راهى اطلاع پیدا کرده و ثانیاً وقت گذشته بود. شب دیر شده بود، گفتم در این موقعیت شاید مناسب نباشد. گفتند: ایشان اصرار کردند که با هم به آنجا برویم. رفتیم آنجا.

چند لحظه اى بعد امام بزرگوار وارد شدند، فرمودند: «من براى خواب مهیا شده بودم و به رختخواب رفته بودم، ولى چون به من اطلاع دادند که شما آمدید فکر کردم که اگر تا صبح بخواهم صبر بکنم و شما را ببینم دیر است، لذا از بستر خواب بیرون آمدم براى دیدن شما.» امام در باره مسائل ایران سئوالاتى کردند، توضیحاتى دادم.

امام شدیداً اظهار تأثر و ناراحتى کردند. بعد از چند دقیقه حاج آقا مصطفى تشریف آوردند و ما از امام خواهش کردیم که تشریف ببرند به اندرون... فرداى آن روز بر حسب دعوتى که امام توسط مرحوم آقاى اشراقى از من کردند، ناهار را آنجا رفتیم و تا ساعت 5 یا 6 بعدازظهر خدمت ایشان و خدمت حاج آقا مصطفى بودیم، و مسائل مختلفى آنجا مطرح شد. (3)


منابع:

1.    سایت شناخت رهبری

2.    پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی

تهیه و تنظیم: عبداله فربود ، گروه حوزه علمیه تبیان